به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس؛ دکتر جواد منصوری از چهره های شاخص حزب جمهوری خاطرات بسیاری را برای گفتن دارد،با وی به گفتوگو نشستیم تا برگی چند از این خاطرات را در رابطه با حزب جمهوری ورق بزنیم.
آقای منصوری چگونه وارد حزب جمهوری اسلامی و نهایتاً شورای مرکزی آن شدید و آیا فرماندهی همزمان شما بر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشکلی را ایجاد نکرد؟
بعد از اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی با توجه به شناختی که از مؤسسین حزب داشتم، صحبتهایی در راستای همکاری مشترک با بزرگانی همچون شهید بهشتی مطرح شد،تا بدین سان من یکی از اعضای اولیه حزب جمهوری اسلامی باشم، بعد ها در فروردین ماه 1358 عضویت من در شورای مرکزی تصویب شد.البته شما به خوبی میدانید که در آن زمان من فرمانده سپاه نبودم و در اردیبهشت 58 شورای انقلاب مرا به عنوان فرمانده سپاه انتخاب نمود و طبیعتا آن زمان این که اشخاص فعال در احزاب نباید در نیروهای مسلح باشند موضوعیتی نداشت چراکه این موضوع برای اولین بار در سال 61 از سوی حضرت امام (ره) مطرح شد لذا بنده تا سال 60 همزمان در سپاه و حزب جمهوری اسلامی فعالیت میکردم و بعد از آن هم به وزارت خارجه رفتم.
اساسا هدف شهید بهشتی از تشکیل حزب جمهوری اسلامی و همچنین دعوت از افراد مختلف و بعضا متضاد برای عضویت چه بود؟
ساختار دولت در شکل جدید و حکومت در این دوران نیازمند تشکلهایی است که پشتوانه دولت در بخشهای سیاستگذاری، برنامهریزی و حمایتی باشند، همچنین با توجه به آزادی بیان، عقیده و تجمعات در جمهوری اسلامی گروههای دیگر این تشکل را ایجاد میکنند و بنابراین آقایان برای حفظ و دفاع از نظام در مقابل مجموعه تهدیدات به ضرورت تشکیل حزب پی بردند. نکته حائز اهمیت در آن دوران این است که بسیاری از شخصیتهای بزرگ انقلاب با توجه به سابقه عملکرد احزاب در ایران نظر چندان مثبتی در این باره نداشتند. ولی شهید بهشتی و تعداد دیگری از سران انقلاب معتقد به تشکیل حزب بودند از جمله آقای هاشمی رفسنجانی تعریف میکنند زمانی که با امام(ره) موضوع تشکیل حزب مطرح شد امام استقبالی نکردند و ایشان توضیح میدهند که با توجه به شرایط کشور و شکل کار دولتی چارهای جز وجود حزب نیست و امام(ره) هم پذیرفتند، حتی بر همین اساس بعدها کمکهایی به حزب کردند.
آیا از کمکهای دولتی، منابعی را داشتید؟
نه، به هیچ وجه.
از امثال بنیصدر یا قطبزاده دعوت خصوصی نشده بود؟
تا آنجا که من به یاد دارم از کسی به طور خاص دعوت نشده بود تا در جلسه شرکت کند و حضور این افراد اصولاً به معنای عضویت هم نبود، در ابتدا دعوت عمومی صورت گرفت تا افراد مختلف در مراسم اعلام موجودیت حضور پیدا کنند و در صورت تمایل به حزب بپیوندند چنانکه در سراسر دنیا بدین شکل عمل میشود.
از طرف دیگر هیأت مؤسس حزب جمهوری اسلامی در نظر داشت افراد مختلفی که انقلاب اسلامی و رهبری امام را قبول داشتند در شورای مرکزی و بخشهای دیگر حزب بکار گیرد هر چند ممکن است افراد دیدگاههای متفاوتی را داشته باشند. حزب جمهوری اسلامی با سایر احزاب موجود در دنیا یک تفاوت عمده داشت که در احزاب افراد غالبا دارای دیدگاههای یکسان و مشخصی هستند و اگر هم اختلافی وجود دارد افراد از موضع رسمی حزب تبعیت میکنند به همین دلیل میبینیم که در مجالس قانونگذاری دنیا همه اعضای حزب یک رای میدهند و مهم نیست که فرد چه نظری را دارد. اما در حزب جمهوری اسلامی اینچنین نبود و افراد میتوانستند نظر خود را هرچند متفاوت با نظر شورای مرکزی ابراز دارند.
نحوه انتخاب شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی به چه نحوی بود؟
اولین شورای مرکزی را هیأت مؤسس انتخاب کرد و پنج عضو هیأت مؤسس، 25 نفر را با مشورت افراد مختلف برای شورا انتخاب کرد که این مجموعه با 30 نفر شورای مرکزی حزب شد. این شورا با همین ترکیب تا هفتم تیر به کارش ادامه داد تا اینکه در این فاجعه تعدادی از اعضای شهید شدند و افراد باقی مانده اشخاصی دیگر را پیشنهاد دادند و با تصویب جمع به شورای مرکزی اضافه شدند و بدین ترتیب شورای مرکزی بار دیگر 30 نفر شد تا اینکه در سال 62 کنگره حزب برای اولین بار تشکیل شد و اعضای کنگره، شورای مرکزی را رسماً انتخاب کرد.
با توجه به عدم سابقه انقلابیگری میرحسین موسوی، چگونهاین چهره جزو اولین شورای مرکزی انتخاب شد و آیا دکتر پیمان در معرفی او نقشی را داشت یا نه؟
بنده تا به حال چنین مطلبی را نشنیدم و بعید می دانم زیرا آقای دکتر پیمان هیچگونه رابطه ای با حزب جمهوری اسلامی نداشت، البته اعضای شورای مرکزی حزب براساس نظری که در موردشان وجود داشت انتخاب میشدند و اعضایی بودند مثل آقای درخشان که در جریان انقلاب از سال 41 تلاش های بسیاری در بازار و مدرسه رفاه داشتند ولی شهرت چندانی نداشتند همین اشخاصی مثل آقای اسلامی و... که اعضا حضور آنها را لازم میدیدند و در شورای مرکزی انتخاب شدند.
با توجه به همکاری شما با شهید محمد منتظری در سپاه و حزب، علت اختلاف ایشان با شهید بهشتی چه بود؟
آشنایی بنده با شهید منتظری به سال 45 و در زندانهای رژیم بازمیگردد، ارتباط ما با وجود اینکه ایشان بعد ازمدتی تا پیروزی انقلاب در خارج از کشوربودند قطع شده بود. بعد از انقلاب هم ما در تشکیل سپاه پاسداران مجددا همکاری داشتیم.
شهید منتظری در آن مقطع به همراه مهدی هاشمی به فعالیت در نهضتهای آزادیبخش پرداخت، ایشان اعتقاد داشتند که هر قدر در خارج فعالیت بیشتری صورت گیرد برای تقویت در داخل بهتر است و حوزه نفوذمان هر چه بیشتر گسترش یابد تا بتوانیم خودمان را تثبیت کنیم.البته برخی دیگر اعتقاد داشتند که بایستی ابتدا در داخل تحکیم پیدا کنیم. به هر حال از سوی دیگر ایشان برخوردهایی تند و صریح و گهگاه دور از شأن افراد داشتند از جمله با ترکیب اعضای شورای انقلاب مخالفت جدی داشت زیرا به آن بدبین بود و آنها را در مسیر امریکا می دانست و اساس اختلاف از آنجا شروع شد. پس از آن مخالف اعضای هیأت مؤسس حزب شد که در رأس همه آنها به شهید بهشتی اعتراض داشت زیرا معتقد بود که اینها به امام اطلاعات غلط میدهند و انقلاب را منحرف میکنند. همین خاطر برخوردش با حزب بد بود.
گویا بعدها از شهید بهشتی حلالیت میطلبند.
بله، بعدها در سال 60 وقتی شورای انقلاب منحل و خیانت بنیصدر آشکار شد با وساطت ها و نصیحت ها روابط او با حزب آرام تر شد.
با توجه به روابط شما با شهید بهشتی، مدیریت ایشان چگونه بود؟
شهید بهشتی شخص بسیار منضبط و با برنامهای بودند که با اعتقادات راسخ دینیشان زندگی میکردند و با کسی رودربایستی نداشتند برای مثال در تابستان 57 گروهی از آقایان به مشهد سفر کرده بودند که مطلع می شوند ایشان هم در مشهد است و به آدرس منزلشان می روند تا ملاقاتی داشته باشند. مستخدم به آنها میگوید که ایشان در حال مطالعه هستند و برای ملاقات ساعت دیگری بیایند یا اینکه در جایی بحث موسیقی پیش آمد و ایشان فرمودند که اینها از نظر من حرام است هر چند امام حلال دانسته باشند فلذا زمانی که از تلویزیون موسیقی پخش میشد آن را خاموش میکردند. برخوردایشان با افراد بسیار قاطع و در عین حال مؤدب بود مگر اینکه حضرت امام ملاحظه ای کنند و الا ایشان اینطور نبودند.
با این حال گویا شهید بهشتی در اوایل انقلاب با دستگیری منافقین مخالفت میکردند؟
باید مقطع تاریخی این مخالفت روشن شود چراکه آن زمان تصور میکردند که این گروه هم مانند سایر گروههای سیاسی انقلاب را می پذیرد و به این نتیجه نرسیده بودند که اینها خطرناک اند. در حالی که ایشان شهید لاجوردی را به عنوان دادستان تهران انتخاب کردند و به وی علاقهمند بودند زیرا معتقد بودند کشور به اینگونه افراد که براساس عقیدهشان زندگی میکنند نیازمند است و یقین دارم اگر ایشان زنده بود اجازه برکناری شهید لاجوردی را نمیدادند.
تا زمان انحلال حزب شاهد وجود دو تفکر راست و چپ در حوزه اقتصاد بودیم، چگونه این دو تفکر در حزب با هم کنار می آمدند؟
همینطور که پیشتر عرض کردم حزب دیدگاههای متفاوتی را جذب کرده بود برای مثال اعتقاد داشتند آقای شهید رجایی با وجود عدم عضویت در حزب انسان صالحی است و ایشان برای نخستوزیری فرد مناسبی است و حمایت میکردند یا اینکه فخرالدین حجازی که از ابتدای فعالیت حزب تا زمان حیاتش مخالف حزب بود را به عنوان کاندیدای انتخابات مجلس معرفی میکند زیرا باور داشتند که وی شخص پاکی است که نظر خود را میگوید و یا در مورد تصویب لوایح با وجود داشتن کرسیهای بسیار در مجلس هیچ گاه افراد را ملزم به یکسان رأی دادند نمیکردند. با این شرایط تعجبی نیست که تفکرت گوناگونی در حزب باشد اما نکته ای که باید توجه داشت این است که بعد از نخستوزیری آقای موسوی، دو یا سه تفکر موجود به صورت متعارض درآمدند در حالی که پیشتر اینگونه نبود و افراد گفتوگو میکردند و نهایتاً رأیگیری میکردند، برای مثال شورای مرکزی زمانی که بنیصدر، آقای میرسلیم که عضو حزب بود را به عنوان نامزد نخستوزیری پیشنهاد داد جلسه ای فوق العاده تشکیل داد و پس از بحث و بررسی با نخستوزیری آقای میرسلیم مخالفت کرد و ایشان نیز بدون هرگونه جنجالی پذیرفتند اما از سال 61 به بعد اختلاف ها به تعارض کشیده شد.
علت اصلی آن فقدان رهبری قوی و قاطع نبود؟
علل متعددی داشت که یکی از آن قطعاً همین بود و اگر شهید بهشتی بودند هرگز حزب دچار این مشکلات نمیشد و دلیل دیگر آن این بود که یک طرف این دعوا نخست وزیر و دولت بود و عدهای همیشه بی چون و چرا حامی دولتاند و برخی هم نظر خود را میگویند.
از شهدای هفتم تیر چه خاطرهای را به یاد دارید.
در مورد شهید بهشتی باید گفت که اساساً بزرگترین حامی نیروهای انقلاب بودند و در این کار بسیار جدی بودند و نه در حرف بلکه در عمل. برای مثال زمانی که دولت موقت شهید کلانتری را به دلیل همکاری با جهاد سازندگی از مدیرکلی راه و ترابری ارومیه عزل کردند ایشان جلسه ای در این رابطه تشکیل دادند و عملکرد را بررسی کردند و با استعفای دولت موقت وی را به عنوان وزیر راه و ترابری منصوب کردند و انصافاًً هم شهید کلانتری در زمان خودش بسیار خوب کار کرد یا اینکه به بنده زمانی که فرمانده سپاه بودم بارها توصیه میکردند که مشکلات پاسداران را حل کنم و در صورت کارشکنی اشخاص، آنها را معرفی کنم و هر چه در این رابطه نیاز است بر طرف کنید. ایشان هم دستور دادند بانک مرکزی جهت وام ازدواج پاسداران به هر نفر مبلغ 10هزار تومان بدهد.
جا دارید در همین جا از شهید آیت هم یاد کنم گرچه ایشان جزو شهدای هفتم تیر ماه نیستند ولی انصافاًً جزو شهدای شاخص حزب به حساب میآیند. انسان برجسته و مطلعی بود که به هیچ وجه اهل سازش نبود و علت مظلومیت ایشان هم همین بود، بنده شاهد بودم در جلسات شورای مرکزی مسائل بسیار مهمی را اشاره میکردند که حزب به واقع از نظریات ایشان استفاده میکرد خاطرم هست که ایشان با بنده در مورد سپاه صحبت کردند و بعد اصلی را در مجلس خبرگان قانون اساسی تصویب کردند که حافظ دوام سپاه بود و الا بعید نبود که سپاه هم دچار سرنوشت جهاد سازندگی یا کمیتهها شود. ایشان در مورد بسیاری از اشخاص و گروههای منحرف هشدار داده بودند و حق این است که کار بهتری در مورد ایشان انجام شود برای مثال بد نیست که صورتجلسههای شورای مرکزی حزب بررسی شود و مشخص شود که چه نکات ریزی در مورد بنیصدر، دولت موقت و... را آن زمان اشاره کردند.
چرا خود شما در مرکز اسناد این کار را انجام نمی دهید؟
جریاناتی هستند که از همان زمان نمیخواستند این کار صورت گیرد و اجازه این کار را نمیدهند..
از شهید اجارهدار چه خاطرهای را به یاد دارید؟
یکی دیگر از دوستان شهید حسن اجارهدار بود که وظیفه تهیه صورتجلسه از جلسات شورای مرکزی حزب را برعهده داشت. او شخصیتی دلسوز، مطلع و خوش فکر بود و بنده و ایشان بارها به تبادل نظر پیرامون مسائل مختلف در مورد سپاه و حزب جمهوری اسلامی میپرداختیم.
و اما شهید حقانی؟
شخصیتی مخلص و بی ادعا بودند سال 54 در زندان قصر با او آشنا شدم و از همان زمان بین ما دوستی به وجود آمد و با هم مأنوس شدیم. پس از انقلاب با فرماندهی بنده در سپاه، ایشان تشکیلاتی به نام شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی با تأیید امام(ره) تشکیل دادند که از بنده نیز در این شورا دعوت شد علاوه بر این، ایشان عضو حزب جمهوری اسلامی و نماینده مردم بندرعباس در مجلس شورای اسلامی بودند و در تشکیل سپاه بندرعباس که در آن زمان از نیروهای چندان کافی برخوردار نبود نقش مؤثری را ایفا کردند.البته ایشان اصالتا اهل بندرعباس نبودند ولی در اوایل انقلاب به آنجا رفته بودند تا تبدیل به محور فعالیت های انقلابی در آن منطقه شوند و انصافاً بسیار مؤثر هم بودند.
شهید اژهای؟
در مورد شهید علی اکبر اژهای بنده در سفری به لیبی با ایشان آشنا شدم و به شخصیت با استعداد و توانمندشان پی بردم که در نفوذ انقلاب اسلامی و تثبیت خط امام در اصفهان مقابل جریانهای انحرافی تلاش بسیاری کردند.
در مورد شهید عراقی اگر نکتهای دارید بفرمایید.
بنده با شهید عراقی سال 45 در زندان آشنا شدم و تا پیروزی انقلاب اسلامی نیز با هم در زندان بودیم ایشان در زندان بسیار با ما پدرانه برخورد میکردند و به جوانان بها میدادند ولی پس از انقلاب در جاهای دیگر خدمت میکردند از جمله بنیاد مستضعفان رو به فرمان امام تشکیل دادند. بنده چندان این مسئولیت را برای ایشان مناسب نمیدانستم اما از آنجایی که امام با خبر شده بودند که ثروتهایی در حال از بین رفتن است ایشان را در آنجا مأمور کردند. با این حال گهگاه ما همدیگر را در شورای مرکزی حزب میدیدیم و تأکید بسیاری بر پاک سازی ادارات و به کارگیری نیروهای انقلابی داشتند. ایشان با وجودی که سابقه طولانی در مبارزه با رژیم گذشته داشتند و از سال 27 با فدائیان اسلام همکاری میکردند از سال 41 از لحاظ فکری تحت تأثیر حضرت امام قرار گرفته بودند.
چرا ایشان جزو اولین سوژههای ترور در ماههای نخست پیروزی انقلا ب بودند؟
با توجه به تواناییشان در فعالیتهای اجرایی، مجری نظریات امام بودند و با تمام نیروهای انقلابی ارتباط داشتند و ایشان را قبول داشتند در صورت ادامه حیات محور بسیاری از حرکتهای سیاسی و اجتماعی میشدند و دلیل اصلی شهادت ایشان در ماههای اولیه انقلاب هم همین بود.
شما جزو شورای مرکزی حزب جمهوری بودید بنابراین در روز هفتم تیر کجا بودید؟
من همواره در جلسات شورای مرکزی شرکت میکردم در روز هفتم تیر، جلسه از ساعت 6 بعد ظهر آغاز شد و تا ساعت 8 به طول انجامید، پس از آن برای اقامه نماز رفتیم و قرار بود که جلسه از ساعت 8:30 دوباره ادامه پیدا کند که بنده به دلیل برنامه سفر کاری که از سوی وزارت خارجه مأمور به آن بودم تصمیم گرفتم به منزل بروم تا به پرواز فردا صبح برسم.
در مورد حادثه هفت تیر آیا تا به حال بررسی جامعی صورت گرفته است؟
بله، در همان زمان بررسی و مشخص شد که کلاهی عضو شاخه دانش آموزی حزب به عنوان های مختلف اطلاع کامل جلسات شورای مرکزی حزب را از آقای جواد ملکی (که در هفتم تیر شهید شد) تهیه میکرده است و در آن روز نیز کیف را وی به جلسه آورده بود. وی بعدها به پاریس گریخت و در حال حاضر دچار بیمار روانی شده است.
مهمترین چالشی که حزب با آن مواجه بود به کدام موضوع مربوط میشود، خوب از شما به عنوان طیف راست حزب یاد کردهاند آیا مهمترین چالشها به همین موارد بازمیگشته است؟
بنده هیچ وقت وارد دستهبندیهای سیاسی نشدم و هر زمان لازم بود با موضوعات گوناگون موافقت و مخالفت میکردم. همینطور در وزارت خارجه هم اینگونه بودم هرگز به جناح بندی افراد توجهی نداشتم با این وجود همواره از افراد متدین و پاک دفاع کردم. در جلسات شورای مرکزی مخالف دولتیسازی بودم. اما مهمترین چالش زمانی به وجود آمد که بحث دو لتی سازی مطرح شد تا جایی که آقای موسوی حتی تمایل نداشت که یک مدرسه غیردولتی وجود داشته باشد هر چند در حال حاضر ایشان نظری کاملاً متفاوت را یافته اند.
تلخترین حادثه حزب به غیر از هفت تیر چه بود؟
یکی به وجود آمدن اختلافات داخلی و دیگری انحلال حزب بود زیرا عقیده داشتم برای کشور بسیار زیان دارد.
چرا شما و سایر همفکرانتان پس از انحلال، حزب دیگری را تشکیل ندادید؟
بنده اساساً تشکل ها را موفق نمی دانم و تنها با وجود شهید بهشتی امکان ادامه حرکت مثبت حزب جمهوریاسلامی وجود داشت و امکان کادرسازی احزاب در ایران وجود ندارد.
شیرینترین خاطره شما از حزب چه بود؟
برگزاری کنگره حزب در سال 62 با حضور بیش 350 نفر از سراسر کشور بود که سه چهار روز به طول انجامید و کنگره حزب بعد از ضربهای که در هفت تیر خورده بود بسیار خوب برگزار شده بود.
روزنامه حزب چه میزان با حزب هماهنگ بود و چرا بعد از انحلال باز هم ادامه فعالیت داد؟
حزب همواره به دلیل وجود آقای موسوی با روزنامه مشکل داشت و شهید آیت و بسیاری دیگر هم با صراحت بر این اختلاف صحه می گذاشتند. امتیاز روزنامه را هم طبیعتاً خریداری کردند و روزنامه دیگر هیچ ربطی را به حزب نداشت.