سردار شهید مهتدی؛

معلمی که مدرس عشق شد

آرزویش شهادت بود. این را می‌توان با جستجو در وصیت‌نامه آسمانی‌اش فهمید. آنجا که گفته بود: «من که نتوانستم به وظایف خود عمل کنم و با کوله‌باری از گناه به سوی پروردگار می‌روم و تنها دل به شهادت دارم، تا شاید خداوند با ریختن خون من گناهانم را ببخشد.»
کد خبر: ۲۲۰۷۰۷
تاریخ انتشار: ۰۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۱:۰۰ - 19February 2017

به گزارش دفاع پرس از تهران، سعید پنج ساله بود که عبور کفن‌پوشان شهرش «شهرستان پیشوا» را که ندای لبیک یا خمینی می دادند را نظاره‌گر شد.

پس از طی کردن دوران دبیرستان وارد مرکز تربیت معلم شد و به تدریس در شهرستان پیشوا «شهر وارثان  قیام 15خرداد » مشغول شد.

در دوران مبارزات مردم علیه رژیم شاه نقش موثری داشت و در پخش و چاپ اعلامیه که از روستای قلعه سین سامان دهی می شد، فعالیت چشمگیری داشت.

پس از انقلاب و به منظور مبارزه با تحرکات باطل ضد انقلاب در کردستان، شهید مهتدی راهی کردستان شد و در آنجا مسئولیت های مختلفی از قبیل فرماندهی منطقه تاز آباد، مسئول عملیات سپاه جوانرود و مسئول عملیات سپاه بوکان را به مدت دوسال برعهده داشت.

حاج سعید مهتدی پس از مدتی به جنوب رفت و در لشکر 27 محمد رسول الله(ص) فعالیت خود را در کنار شهید همت و دیگر دوستانش ادامه  داد و مسئولیت های مختلفی همچون فرمانده گردان کمیل، فرمانده محور، مسئول عملیات لشکر 27 محمد رسول الله(ص)، مسئول اطلاعات لشکر و... را نیز بر عهده داشت.

سرانجام با توجه  به رشادت ها و موفقیت هایش در عملیات های مختلف به عنوان فرمانده لشکر منصوب شد. او در حین فعالیت های خود، در دانشگاه تربیت معلم تهران به تحصیل در رشته شیمی پرداخت و کارشناسی شیمی را در این راه کسب کرد. در ادامه فوق لیسانس مدیریت دفاعی را نیز به کارنامه تحصیلی خود اضافه نمود.

وی سرانجام مزد رشادتها و ایثارگریهای خود را گرفت و در تاریخ 19 دی ماه سال 84 حین ماموریت، همراه با تنی چند از سرداران  و فرماندهان، از جمله سرلشکر شهید احمد کاظمی در اثر سانحه سقوط هواپیمای فالکن در حوالی ارومیه به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت نائل آمد.

 
هوشیار
راوی سردار ربیعی:

کار هرروزش ورزش بود بعد از نماز با بچه ها زیارت عاشورا می خواند و بلافاصله راهی شناسائی می شد.

تازه خسته و کوفته بعد از آن همه پیاده روی، از راه که می رسید به توجیه بچه ها می پرداخت. وقتی اصرار می کردند که استراحت کند، می رفت دم در سنگر می خوابید. می گفتم: اینجا بچه ها میان و میرن، مزاحمت میشن. می گفت: نمی خوام خوابم سنگین باشد، میخوام هوشیار بخوابم.

فرازی از وصیت‌نامه شهید

«من که نتوانستم به وضایف خود عمل کنم و با کوله باری از گناه به سوی پروردگارم می روم و تنها دل به شهادت دارم ،تا شاید خداوند با ریختن خون من، گناهانم را ببخشد.»

انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها