با آسمانی‌های ارتش/8

شهیدی که نامش از قبل مشخص شد

مادر شهید آبیل می‌گوید: وقتی محمد را باردار بودم روزی کسی در منزل را زد و درب را که باز کردم آقایی پشت در بود و به من گفت فرزندت پسر است، نام او را محمد بگذار ...
کد خبر: ۲۳۵۷۴۱
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۸ - 17April 2017
شهیدی که نامش از قبل مشخص شد

به گزارش دفاع پرس از بیرجند، محمد سومين فرزند خانواده آبیل در اول فروردین‌ماه 1330 در روستای درخش دیده به جهان گشود.

دوره ابتدايي را در روستای چهکند تحصیل کرد و پس از اتمام سال اول متوسطه در دبيرستان شوكتي، براي اخذ ديپلم راهي بيرجند شد و در دبيرستان خزيمه (علم سابق) بيرجند مشغول تحصيل شد و در سال 1352 ديپلم ادبي خود را گرفت.

وي به پدر در كارهاي كشاورزي كمك مي‌كرد. به مطالعه كتاب به خصوص كتاب‌هاي مذهبي و سرگذشت‌ها علاقه داشت. بعد از اخذ ديپلم در دانشکده افسري به سال 1353 پذيرفته شد و در رشته هوانيروز به تحصيل مشغول شد كه بعد از طي مراحل مقدماتي و عالي، در تهران و اصفهان، براي انجام خدمت عازم كرمانشاه شد.

در سال 1356 با دختر دایي خود، نصرت چهكندي ازدواج كرد كه شروع زندگي آنان مقارن با پيروزي انقلاب اسلامي بود. از شهید سه فرزند پسر به نام‌های حمید، محمد و وحید به یادگار مانده است.

محمد آبيل تاثيرات بسيار شگرفي از انقلاب اسلامي گرفته بود و كاملاً شيفته خدمت به انقلاب بود و در اين راه تلاش مي‌كرد.

اوقات فراغت خود را بيشتر در مسجد پايگاه هوانيروز به خواندن و آموزش نهج‌البلاغه و ساير كتاب‌هاي مذهبي مي‌گذراند. همسر وي از دعاها و نماز شب‌ها و عبادت‌هاي محمد به نيكي ياد مي‌كند و آنها را دوست داشتني مي‌داند.

محمد براي نخستین‌بار در بيست و هشت سالگي عازم جبهه شد. همواره مي‌گفت: «من لباس رزم پوشيده‌ام و بايد بجنگم، مخصوصاً كه در راه خدا و دين و انقلاب اسلامي باشد. افتخار بزرگي است كه توفيق جهاد يافته‌ام و حتي اگر خونم ريخته شد و به شهادت رسيدم. جاي افتخار است».

وي به قدري به جبهه و حضور در آنجا علاقه داشت كه به همسرش مي ‌فت: «اگر به خاطر شماها نباشد، حاضر نيستم حتي يك لحظه برگردم و به پشت جبهه بيايم.»

بيشترين سفارش‌ها و صحبت‌هاي وی راجع به انقلاب و امام (ره) بود و پايبندي محمد به دين مبين اسلام و عشق‌هايي كه به آن داشت. اخلاص، بي‌ريايي و انجام دادن كارها براي خدا، از خصوصيات اخلاقي وي به شمار مي‌رفت.

آرزوي او خدمت به نظام جمهوري اسلامي و شهادت در راه خدا بود. ايشان بسيار به شهادت عشق می‌ورزيد و نسبت به دنيا بي‌علاقه بود. به قدري براي شهادت عجله داشت كه مي‌گفت: «من لايق شهادت نيستم، اگر بودم شهيد مي‌شدم.»

همواره اطرافيان را به بي‌علاقگي به دنيا سفارش مي‌كرد. دوست داشت فرزندانش طوري تربيت شوند كه ادامه دهنده راهش باشند. محمد سه بار عازم جبهه شد و به مدت 14 ماه در جبهه‌ها حضور داشت.

سرانجام شهید محمد آبیل در 19 آبان 1360 همزمان با ماه محرم در جبهه ايلام به اتفاق دو تن از همرزمانش بر اثر شليك گلوله به هليكوپترش به شهادت رسيد و در گلزار خواجه ربيع مشهد به خاك سپرده شد.

همرزمانش مي گويند: «شهید طي يك عمليات گشت‌زني در اطراف ايلام، پس از اتمام سوخت فرود آمد و پس از چهار ساعت توقف و رسيدن سوخت، دوباره به مقصد ايلام پرواز كرد. دشمن بعثي از كانال ستون پنجم از وجود ايشان در آن منطقه اطلاع يافت و يك فروند «ميگ» را براي شكار وي فرستاده كه پس از چند دقيقه پرواز مورد شليك ميگ عراقي قرار گرفت و سقوط كرد.»

تا نماز نخوانم، درس نمی‌خوانم!

مادر شهید در خاطراتش از محمد می‌گوید: زمان کودکی‌اش به دنبال نماز و روزه بوده و حتی نمازهایش را در مسجد محل به جا می‌آورد. یکی از خاطرات دوران تحصیل شهید این است که به من می‌گفت تا موقعی که من نمازم را نخوانم یا اینکه گوش به احادیث ندهم شروع به درس خواندن نمی‌کنم.

از خاطرات جبهه به زبان مادرش که می‌گوید: به شهید در نامه نوشتم که مادر جان آیا در جنگ هم شرکت می‌کنی؟ نوشت که اگر من در جلوی جبهه نباشم کی می‌خواهد برود حتی شما آرزویتان شهادت بوده است.

مادر شهید ادامه می‌دهد: وقتی باردار این فرزند بودم روزی کسی در منزل را زد و در را که باز کردم آقا پشت در بود و به من گفت فرزندت پسر است، نام او را محمد بگذار و بعد از اینکه به داخل منزل آمدم و فکر کردم جا خوردم و فوراً بیرون رفتم و آن شخص را در حالی که تمام کوچه‌های روستا را زیر پا گذاشتم نیافتم. لیکن فرزندم که به دنیا آمد نام او را محمد گذاشتم.

دایی شهید هم می‌گوید: مادر شهید هنگامی که در آخرین لحظات زندگی در حالت اغما بود همواره با پسر شهیدش سخن می‌گفت و تنها از او یاد می‌کرد. مادر ایشان پس از شهادتش خیلی غصه خورد و به نظرم همین غصه‌ها به رحلت او انجامید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها