دست‌نوشته شهید محمد عبدی/ پروازی که همراه با بدرقه شهید بود

شهید عبدی در دست‌نوشته خود آورده است: آماده پرواز بودیم که ناگهان دیدیم تابوت یک شهید را که مزین به پرچم جمهوری اسلامی ایران بود از آمبولانس در آوردند و درون هواپیما گذاشتند.
کد خبر: ۲۶۲۵۲۱
تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۸ - 20October 2017
// جمعه منتشر شود// دست‌نوشته شهید محمد عبدی/ پروازی که همراه با بدرقه شهید بود

به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «محمد عبدی» 27 اردیبهشت 1355 در تهران چشم به جهان گشود. وی در سال 1376 فرماندهی بسیج نوجوانان حوزه مقاومت 12 عاشورا را برعهده گرفت. مدتی بعد نیز در واحد تخریب سد کرخه سپاه پاسداران، مشغول به کار شد.

وی در مرداد 1377 جهت همکاری با واحد اطلاعات نیروی انتظامی ایرانشهر به سیستان و بلوچستان عزیمت کرد و سرانجام در 16 بهمن 1377 در یک عملیات تعقیب و گریز با قاچاقچیان مواد مخدر در دشت سمسور به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

متن دست‌نوشته کوتاهی که از این شهید والامقام به یادگار مانده است،‌ در ادامه می‌خوانید:

«بسم رب الشهدا

نمی‌دانم با چه جملاتی باید نهایت غم و اندوه یا نهایت شادی و سرور را بیان داشت. راستش اصلا نمی‌دانم این دل بیچاره‌ام مسرور است یا محزون، خداوند حقیر را توفیق داد تا ساعتی را در کنار شهیدی دیگر از شهدای عزیز بگذرانم. حدود ساعت 4:00 بود که کمربندم را محکم بسته بودم آماده پرواز بودم شنیدم که علت تاخیر پرواز یک میهمان ویژه است. ناگهان دیدم آمبولانسی کنار هواپیما ایستاد. گروهی از آمبولانس پیاده شده بودند و گروهی هم با ماشین هواپیمایی آمدند، در آمبولانس باز شد. خدا می‌داند در آن لحظه تمام وجودم غرق غم و اندوه گردید؛ اما چند لحظه بعد شادی و اطمینان قلبی تمام وجود را پوشاند. خدایا چه توفیقی، چه سعادتی همراه با سبکبالی باید یک ساعت پرواز کنم، بلند شده بودم و مرتب می‌گفتم شهید آوردند شهید آوردند چند نفر متوجه من شده بودند و از شیشه هواپیما بیرون را نگاه می‌کردند. تابوت یک شهید را که مزین به پرچم جمهوری اسلامی ایران بود از آمبولانس در آوردند و درون هواپیما گذاشتند، با خودم می‌گفتم یا صاحب الزمان پرواز شهدا کجا و پرواز انسان‌های خاکی و زمینی کجا؟ چقدر محبوبند نزد خداوند! پرواز در پرواز، همه‌اش در طول مسیر با خود می‌گفتم کاش الان کنار او بودم. خدایا تو چقدر او را دوست داری، تو چقدر او را به خود نزدیک کرده‌ای، آری اگر او خود را به تو نزدیک نمی‌کرد امکان نداشت.

حبیبا! چه لذتی دارد عشق بازی با تو، تو معشوق و ما عاشق سر به سر گذاشتن با معشوق چه لذتی دارد. نشاندن لبخند رضایت بر چهره او چه لذتی دارد گاهی هم گریه‌های او زیباست چقدر لذت دارد گریه عاشق در فراق معشوق در مرتبت دنیایی که این لذت‌های کاذب بر جان و روان آدم تاثیر دارد در معنویات چه ها که شود.

هواپیما که بر زمین نشست آمدم پایین و منتظر بودم که او را بیاورند ولی بی‌فایده بود.

از دور بر او سلام دادم می‌خواستم به آن سرباز بگویم اگر سعادت زیارت داشتی از جانب من او را ببوس، او را ببو و به او بگو التماس دعا

انتهای پیام/ 181

نظر شما
پربیننده ها