به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، کتاب «السابقون ابرکوه» روایتی است از نقش اهالی روستای «مریمآباد» در دفاع مقدس که در صحنههای علمی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی شهرستان ابرکوه میدرخشند.
این کتاب به قلم «محمدرضا بابایی ابرقویی» نگارش شده و در برگیرنده بخشهای معرفی شهدا، جانبازان و خاطرات رزمندگان است که زندگینامه سرباز شهید «عبدالرضا کریمی» برگرفته از این مجموعه را در ادامه مرور میکنید.
در بیست و هشتمین روز از سومین ماه سال 1347 در روستای مریمآباد از توابع شهرستان ابرکوه کودکی متولد شد که پدرش حسن، او را «عبدالرضا» نامید. با همان حال و هوای پاک روستا بزرگ شد و مراحل تحصیل را تا مقطع متوسطه طی کرد.
اخلاق نیک، تواضع، مهربانی، عطوفت و احساس سرشار از عشق به لقاء حق، از برجستگیهای شخصیت او بود. قلب بلورینش با کوچکترین تلنگر ترک بر میداشت و همین قلب رئوف و مهربان بهخاطر پایداری اسلام آماج گلوله دشمن شد.
سومین سال تحصیل در دبیرستان، به علت شرایط بحرانی جنگ در برخورد با تهاجم استکبار جهانی، عبدالرضا و بسیاری دیگر از هم سن و سالهایش سنگرهای دفاع را بر نیمکتهای مدرسه ترجیح داده و راهی میدان نبرد شدند. هدف آنها مشخص و نیتهای پاکشان زلال و بیریا بود. رفتند تا آنچه ماندنش به رفتن آنان میارزد، بماند. راهش را با آگاهی کامل انتخاب کرد، چرا که میدانست راه او راه معصومین (ع) است.
عبدالرضا که نمیخواست در بستر بمیرد، در تاریخ 1366/01/18 شکوفه هستیاش را از زمین حقیر برچید و در سن 19 سالگی در عملیات «کربلا 8» به سوی حق شتافت.
وصیتنامه شهید عبدالرضا کریمی:
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر بدنهای ما برای مردن آفریده شده است، پس چه بهتر که این مرگ در راه خدا و الگو شهادت حضرت سیدالشهدا (ع) باشد.
سپاس، حمد و ثنا خداوند یکتا را که به تنها آرزویم رسیدم و به فریاد «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان را لبیک گفته و این امانت را دوباره به صاحبش تقدیم کردم. افسوس که من بیشتر از یک جان در کالبد ندارم که بتوانم با ایثار و از خود گذشتگی، اسلام عزیز را یاری نمایم.
خدایا تو را شکر میکنم که این نعمت را به من دادی تا بتوانم در برابر تو و در راه اهداف حکومت اسلامی، لذتها و محبتهای دنیوی را فراموش کنم و فقط راه تو را در نظر داشته باشم.
دشمنان اسلام! بدانید و آگاه باشید که من با چشم باز و آگاهانه در این راه گام برداشتم تا به ندای حسین زمان با ایثار جان خویش، عاشقانه به سوی حق بشتابم. من کوچکتر از آن هستم که پیامی برای امت حزب الله داشته باشم، اما خود را موظف میدانم که یک پیامی برای شما بدهم:
ای وارثان خون حسین (ع) و شهیدان! مواظب حرکات مرموزانه به اصطلاح حامیان روحانیت خلق باشید و همیشه و در هر زمان حامی روحانیت باشید. مبادا زمانی بیاید که این قلب تپیده را به درد آورید. مواظب باشید که خداوند در حال امتحان کردن شما است. سعی کنید که این امتحان را خوب پس دهید. هرگونه سختی به شما میرسد آن را تحمل کنید و ناراحت نباشید.
و پیامی برای همکلاسیهایم:
ای برادران هم سنگرم! شما آیندگان جمهوری اسلامی هستید و باید از این جمهوری اسلامی مواظبت کنید، حتماً درسهایتان را بخوانید و در درسخواندن سستی نکنید.
عبدالرضا کریمی - 1364/07/20
خاطرهای از شهید عبدالرضا کریمی:
«مجید حاجیزاده» از همرزمان شهید کریمی گفت: اولینبار در سال 1363 با تعدادی از نیروهای بسیج ابرکوه به تیپ مستقل 18 الغدیر در جبهة جنوب اعزام شدیم.
روز اول فروردین سال 1364 همراه با برادران «قاسم کریمی»، «حسین رنجبر»، «احمد شیخی»، «علیاصغر کبوری»، «حسن غلامزاده»، «عبدالرضا کریمی»، «احمد ناصری»، «جواد فتاحی» و... به خط جزیره مجنون رفتیم.
یک روز عبدالرضا آفتابهای در دست داشت و میخندید. علت را پرسیدم، گفت: وقت رفتن به سمت دستشویی با صدای سوت خمپاره سریع روی زمین خوابیدم، امّا هیچ انفجاری رخ نداد. با تعجب متوجه شدم بهخاطر صدای سوت لوله آفتابه خیز رفتهام. جالب بود، برای ما هم همین اتفاق رخ داده بود، ولی خجالت میکشیدیم که بیان کنیم.
انتهای پیام/