بخش اول/ توفیق مختاری در گفت‌و‌گو با دفاع پرس:

هنوز کابوس حلبچه را می‌بینم/ نمایندگان مجمع عمومی سازمان ملل به حال حلبچه گریستند

«توفیق مختاری» فیلمبردار جانباز دفاع مقدس خاطرات زیادی از فیلمبرداری در جنگ‌های دهه‌های اخیر دارد، اما بمباران شیمیایی حلبچه را دردناکترین اتفاقی می‌داند که در دفاع مقدس به تصویر کشیده است.
کد خبر: ۲۷۳۱۶۲
تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۸ - 08January 2018

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: نفس‌هایش آنقدر به شماره افتاده است که پای رفتنش را هم به بند کرده. دوران جوانی اش، آن سال‌ها که هنوز گرد پیری روی موهایش ننشسته و آثار جنگ او را زمین‌گیر نکرده بود، با یک دوربین روی دوش و عزمی که برخاسته از اعتقاداتش بود، کشورها را یکی یکی برای ثبت بزرگترین اتفاقات و حوادث تاریخی پیمود. آن زمان پاهایش آنقدر توان داشت که  مدتی در صحنه جنگ طالبان در افغانستان حضور یافت و همچنین برای ثبت جنایات صرب ها علیه مردم مسلمان به بوسنی رفت. با این همه، دردناک ترین صحنه دوران تصویربرداری‌اش را فاجعه حلبچه می داند که در آن هزاران زن و مرد و کودک توسط بمب های شیمیایی صدام قتل عام شدند. «توفیق مختاری» با اینکه در این سال ها بخشی از خاطراتش را به صورت پراکنده دست نویس کرده است، اما مهمترین یادگاری اش همان ریه های مجروح و خسته و کپسول اکسیژنی است که گوشه خانه کوچکش جای گرفته.

با وجود دردهایی که او را زمین‌گیر کرده اما هنوز دوست دارد توانش را در میدان جنگ محک بزند، دلش می خواهد دوباره دوربینش را روی دوش بگیرد و از زمین های سخت و صعب العبور با ترس و تهدید، به دل اتفاقات و وقایع بزند، برای همین زمانی که جمعی از مدیران صدا و سیما بعد از مدت ها به دیدارش آمدند خواسته بود تا امکانی را فراهم کنند که برای ثبت دلاورمردی های مدافعان حرم به سوریه برود، اعتقادش این است که راه مدافعان حرم ادامه همان راه سی سال پیش جوانان انقلابی در افغانستان و بوسنی و دفاع مقدس است.

«میترا کلهر» همه خاطرات همسرش را به یاد دارد، هرجا که آقای مختاری نکته ای، خاطره ای، حرفی را جا می گذارد او کاملش می کند، عاشقانه همسرش و راهی را که تمام این سال ها به سختی پیموده، دوست دارد، خوشحال است که او هم در این راه سخت هم مسیر همسرش بوده و هنوز هم هست، می گوید اگر شرایطش باشد، من هم برای دفاع از حرم می روم.

خاطرات جالب و جذاب توفیق مختاری فیلمبردار صدا و سیما و جانباز شیمیایی در دوران دفاع مقدس را در گفت‌وگوی او با خبرنگار دفاع پرس در ادامه می خوانید.

هنوز کابوس حلبچه را می‌بینیم/ لحظه‌ای که مجمع عمومی سازمان ملل گریه کرد

دفاع پرس: شما فیلمبردار صدا و سیما بودید هنوز هم مشغول به کار هستید؟

مختاری: خیر، بازنشسته شده ام. قرار بود حالت اشتغال به من بدهند ولی سازمان صدا و سیما اشتباهی من را بازنشسته عادی کرد و متاسفانه جانبازی برایم محسوب نشد.

دفاع پرس: مجروحیتتان در چه وضعیتی قرار دارد؟

مختاری: جانباز شیمیایی جنگ هستم، کورتون هایی که در طی این چند سال مصرف کردم پوکی استخوان آورده و مفاصل زانویم از بین رفته است و دیسک شدید کمر دارم به حدی که این اواخر راه رفتن برایم سخت شده به علاوه اینکه ریه هایم از کار افتاده. چند سال پیش پروفسور اشتانسل به تهران آمد و نام من هم در لیست کسانی بود که باید معاینه می شد.  دکتر تشخیص داد ریه چپم از کار افتاده و پرده دیافراگمم پاره شده. از شش دکتری که در کمیسیون پزشکی بودند پنج نفر صحبت های دکتر را تایید و اعلام کردند برای درمان احتیاج است به خارج از کشور بروم اما یکی از دکترها معتقد بود چون در صدا و سیما کار می کنم باید از سازمان اقدام کنم و بنیاد شهید مسئولیت کار را ندارد، حتی خانم دکتری گفت که جانبازها فرقی ندارند ولی آن دکتر قبول نکرد. یکی از دکترهای بنیاد شهید می گفت به علت استنشاق گاز مشکل اعصاب هم پیدا کرده ام.

هنوز کابوس حلبچه را می‌بینیم/ لحظه ای که مجمع عمومی سازمان ملل گریه کرد

هنوز کابوس حلبچه را می بینم/ نمایندگان مجمع عمومی سازمان ملل به حال حلبچه گریستند

دفاع پرس: چطور جانباز شدید؟

مختاری: در عملیات حلبچه که شیمیایی زدند جانباز شدم. عملیات در زمستان و نزدیک به عید انجام شد، هوا سرد بود و ما به عنوان تیم خبر  و زیر نظر معاونت سیاسی صدا و سیما به مقر عملیات رفتیم. سه شب قبل از عملیات نیروهای ایرانی به منطقه رفتیم، امیر شمخانی فرمانده عملیات و سردار افشار معاونش بود. محل ما و استقرار نیروها منطقه ای دورتر از حلبچه بود و می بایست با هلیکوپتر هلی‌بورن می شدیم. چند شب قبل از عملیات در شهر حلبچه حضور یافتم و فیلمی که از صحنه های شیمایی حلبچه موجود است را تصویربرداری کردم، ساعت فیلم زیاد است اما به دلیل اینکه فضای آن روز جامعه طوری نبود که بتوان صحنه های فجیع آن جنایت را پخش کرد تنها قسمتی از آن از تلویزیون پخش شد. اما اصل فیلم با زیرنویس انگلیسی نریشن شد و با  دکتر ولایتی آن را به سازمان ملل بردیم. منتهی شورای امنیت علیه ما بود. در مجمع عمومی سازمان ملل فیلم به نمایش درآمد. خیلی از حاضران و نمایندگان کشورهای مختلف گریه کردند ولی موضوع در دستور شورای امنیت قرار نگرفت اما در مجمع عمومی محکوم شد.

دفاع پرس: خودتان فیلم را دارید؟

مختاری: خیر ندارم. در آرشیو صدا و سیماست.

دفاع پرس: در طول جنگ تحمیلی کدام صحنه تاثیر بیشتر روی شما گذاشت. بالاخره شما فیلمبردار بودید و از دریچه و زاویه دوربین طور دیگری به جنگ نگاه می کردید.

مختاری: بله ما که رزمنده نبودیم تا اسلحه به دست بگیریم، رزمنده مراقب خودش هست و دشمن را زیر نظر دارد ما باید یک چشممان را می بیستیم و از ویزور فیلمبرداری نگاه می کردیم، گاهی در حین تصویربرداری پایمان به سنگی گیر می کرد و به زمین می خوردیم. بدترین صحنه هایی که در این سال ها دیدم حلبچه بود که هنوز خواب آن صحنه ها را می بینم و توی خواب فریاد می زنم. فکر می کنم بمبارانی به وسعت حلبچه در دنیا اتفاق نیافتاد و افراد بسیاری به شهادت رسیدند. با ابهت ترین عملیات هم به نظرم عملیات فاو بود.

دفاع پرس: مدتی که در صدا و سیما بودید و کار فیلمبرداری می کردید با شهید آوینی هم کار مشترک داشتید؟

مختاری: محل دفتر من و شهید آوینی در صدا و سیما کنار هم بود. شهید آوینی اواخر ریاست آقای محمد هاشمی در سازمان با ایشان دعوایش شد که آقای هاشمی دستور داد شهید آوینی دیگر به صدا و سیما نیاید. تیم آوینی معمولا عملیات ها را پوشش نمی داد و کارشان پشت جبهه در بحث ثبت خاطرات بود، خیلی یکدیگر را نمی دیدیم و ارتباطمان به سلام و علیک در سازمان خلاصه می شد.

با شهید رهبر ارتباط داشتم که یکبار مجروح شده بود و او را به بیمارستانی در تهران آوردند و به دیدنش رفتم، بسیار انسان خاکی، افتاده و متواضعی بود. رهبر در کربلای 5 به شهادت رسید و از نفربری که سوار آن بود هیچ چیزی باقی نماند.

هنوز کابوس حلبچه را می‌بینیم/ لحظه ای که مجمع عمومی سازمان ملل گریه کرد

دفاع پرس: ماجرای دعوای محمد هاشمی با آوینی چه بود؟

مختاری: در اوج جنگ بوسنی حرف و دعوای آوینی این بود که می گفت شما که انقدر دم از بوسنی می زنید چرا یک گروه رسانه ای به آن جا نمی فرستید. جر و بحثی اتفاق افتاد که به اخراجش منجر شد.

اعزام به بوسنی با سازمان ملل

دفاع پرس: چطور شد به بوسنی رفتید؟

مختاری: به هرکس گفتند قبول نکرد و به من که  تجربه حضور در جنگ های خارجی از جمله افغانستان را داشتم، پیشنهاد دادند.

قرار بود گروه مستقلی به بوسنی اعزام شود، هیچ راهنمایی هم نداشتیم، به هر کس می گفتند قبول نمی کرد که به بوسنی برود. من هم چون سابقه رفتن به جنگ را داشتم خود آقای هاشمی درخواست کرد که به همراه تیمی بروم. از آنجایی که همیشه داوطلب ماموریت ها بودم خودم علاقه مند رفتن به این سفر شدم، ضمن اینکه چون همه با روحیاتم آشنا بودند به مدیران پیشنهاد کردند من را بفرستند.

هواپیماهای سازمان ملل از کرواسی به سارایوو می رفتند و چون راه دیگری نداشتیم و مرزها ناامن بود مجبور شدیم با کمک های بشردوستانه از طریق سازمان ملل به بوسنی برویم. کارت خبرنگاری داده بودند تا بتوانیم با سازمان ملل هماهنگ کنیم. همین که خواستیم سوار هواپیما شویم گفتند خبرنگارها باید جلیقه ضد گلوله داشته باشند، ماهم جلیقه نداشتیم و تا آن زمان از جلیقه استفاده نکرده بودیم. با ایران تماس گرفتیم و گفتیم اینطور شده و اجازه نمی دهند.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها