به مناسبت روز پرستار؛

طنز جبهه این بار به روایت زنان پرستار دوران دفاع مقدس

امدادگر دوران دفاع مقدس می‌گوید: جز آن خانم اصفهانی همه روی زمین دراز کشیدیم. وقتی همه نگاه‌ها به او دوخته شد، با لهجه شیرین اصفهانی و در کمال خونسردی گفت: «چادرم را صبح اتو کرده‌ام اگر بخوابم خاکی می‌شود.»
کد خبر: ۲۷۵۲۹۰
تاریخ انتشار: ۰۳ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۸ - 23January 2018

طنز جبهه این بار به روایت زنان پرستار دوران دفاع مقدسبه گزارش دفاع پرس از قزوین، به مناسبت سالروز ولادت حضرت زینب (س) و روز پرستار، ۲ روایت از بانوان امدادگر قزوینی در دوران دفاع مقدس «خدیجه بابایی» و «رقیه صفری»، بیان شده است که در ادامه آن‌هاغ را می‌خوانید.

چادرم خاکی میشه!

در عملیات «رمضان»، علی‌رغم گرمای شدید اهواز و فشار کاری زیاد ما در بیمارستان تختی، باز هم روزه می‌گرفتیم. تا این‌که بعد از ۱۵ روز، امام خمینی پیام دادند که می‌توانید روزه‌هایتان را بخورید و کفاره هم ندارد و بعداً قضای آن را بگیرید.

منتها، چون ما قصد کرده بودیم، پاسدار‌ها مجبور شدند ما را ۱۰ کیلومتری از اهواز بیرون ببرند.

هویزه تازه از چنگ عراق بیرون آمده بود. شهر خلوت بود و نیاز به پاک‌سازی داشت؛ اما اصرار کردیم ما را پیاده نمایند که شهر را ببینیم.

پیاده داخل شهر به راه افتادیم. جای سالمی روی در و دیوار شهر باقی نمانده بود. یکی از همکاران اصفهانی به سمت تلی از خاک می‌رفت که یکی از پاسدار‌ها داد کشید: «به آن طرف نروید!»

و پشت بند آن، از ترس انفجار مین فریاد زد: «دراز بکشید!»

جز آن خانم اصفهانی همه روی زمین دراز کشیدیم. وقتی همه نگاه‌ها به او دوخته شد، با لهجه شیرین اصفهانی و در کمال خونسردی گفت: «چادرم را صبح اتو کرده‌ام اگر بخوابم خاکی می‌شود.»

آن پاسدار که مثل بقیه از شوخ طبعی این خانم خنده‌اش گرفته بود، اعتراضی نکرد. فقط اشاره کرد که همگی به‌طرف اتوبوس برگردیم.

«رقیه صفری» امدادگر دوران دفاع مقدس اعزامی از قزوین

کمپوت گیلاس

عملیات «فتح‌المبین» بود و ما در نقاهت‌گاه شهید کلانتری شهر اندیمشک مستقر بودیم.

متأسفانه بعضی از پرستار‌ها حتی به کمپوت‌های مجروحین هم رحم نمی‌کردند. معمولاً کمپوت‌های گیلاس را خودشان می‌خوردند و کمپوت‌های گلابی را برای مجروحان می‌گذاشتند. گاهی پیش می‌آمد که مجروحین کمپوت گلابی دوست نداشتند و نمی‌خوردند.

من و دوستانم از این قضیه خیلی ناراحت بودیم و هر چقدر هم تذکر می‌دادیم کارساز نبود. تا این‌که یک روز تصمیم گرفتیم، کاغذ روی تمام کمپوت‌ها را پاره کنیم تا نوع کمپوت برایشان قابل تشخیص نباشد. البته زیر قوطی‌های کمپوت گیلاس یک علامت خیلی کوچک گذاشته بودیم تا وقتی برای مجروحان کمپوت می‌بریم، کمپوت گیلاس برداریم و فقط خودمان از آن اطلاع داشتیم.

آن روز پرستار‌ها هر کمپوتی را باز می‌کردند، با دیدن گلابی‌ها حسابی حرص می‌خوردند و مدام می‌گفتند: «کدام نامردی این کار را کرده است؟» با این کارمان هم آن‌ها را تنبیه کردیم و هم این‌که تا چند روز سوژه خنده خودمان به راه بود.

«خدیجه بابایی» بانوی امدادگر دفاع مقدس و همسر شهید «محسن بلندیان» اعزامی از قزوین

انتهای خبر /

نظر شما
پربیننده ها