روایتی از شهیدی که قرآن مونسش و مسجد خانه‌اش بود

پدر شهید محمود باطنی تعریف کرد: قرائت قرآن محمود ترک نمی‌شد و بیشتر وقتش را در مسجد بود تا جایی که خودش می‌گفت مسجد خانه دوم من است.
کد خبر: ۲۷۷۸۶۱
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۷:۲۷ - 07February 2018

روایتی از شهیدی که قرآن مونسش و مسجد خانه اش بودبه  گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، جامعه قرآنی در سری دیدارهای خود با خانواده شهدای قرآنی به نمایندگی از اساتید، فعالان، حافظان و قاریان قرآنی امروز چهارشنبه 18 بهمن‌ماه به دیدار خانواده شهید محمود باطنی رفتند.

چهره دوست داشتنی شهید که او را در سیمای جوانی نشان می‌دهد در جای جای خانه به چشم می‌خورد. تنها عضو این خانه پدری است که گذر عمر او را در 90 سالگی خانه‌نشین کرده، مادر 2 سال است که به فرزند شهیدش پیوسته و تنها خواهر شهید همدم پدر شده است.

خانواده شهید باطنی 60 سال است که از اصفهان به تهران مهاجرت کرده‌اند و تنها چند سال است که از محله قدیمی خود یعنی خاوران به خیابان نیرو هوایی نقل مکان کرده‌اند با این وجود پدر هنوز به لهجه شیرین اصفهانی صحبت می‌کند و وقتی اولین کلمات از خصوصیات فرزند شهیدش را به زبان می‌آورد شبنم اشک در چشمانش می‌نشیند و می‌گوید: محمد قرآن را ترک نمی‌کرد. انقدر به مسجد علاقه داشت که وقتی می‌گفتیم به خانه بیا و غذا بخور می‌گفت مسجد خانه من است.

وی ادامه می‌دهد: بچه‌های مسجد خیلی دوستش داشتند، پشت سرش می‌ایستادند و نماز می‌خواندند، وقتی به شهادت رسید بچه‌ها از ناراحتی به سرشان می‌زدند.

پدر شهید می‌افزاید: دوست داشت مادرش به زیارت برود برای همین دعا کرد تا زیارت کربلا قسمت مادرش شود بعد از شهادت مادرش به مکه و کربلا رفت و آرزوی شهید برآورده شد.

سال 61 در عملیات والفجر مقدماتی در 17 سالگی به شهادت رسید. وقتی ایام 22 بهمن می‌شود دل ما دگرگون است خاطره و یاد شهید از یادمان نمی‌رود. این را «وجیهه» خواهر شهید در ادامه صحبت‌های پدر می‌گوید و می‌افزاید: دو برادر دیگر دارم که محمود سومین برادر است و برادر دیگرم جانباز است.

وی درخصوص برادر شهیدش می‌گوید: ایشان حافظ چند جز قرآن و مسئول کتابخانه مسجد امام جعفر صادق (ع) خاوران بود. 2 سال از من بزرگتر بود برای همین خیلی باهم صمیمی بودیم. انگار همه کارهای محمود خدایی بود خیلی به پدر و مادرم توجه داشت. پدرم کاسب بود و در میدان امام حسین مغازه داشت، ظهرها که محمود از مدرسه می ‌آمد به مغازه پدر می‌رفت تا کمکش کند.

وی ادامه می‌دهد: استادش تعریف می‌کند که محمود نمونه بارزی از اخلاق و کردار درست بود و همه دوستش داشتند. نماز جماعتش ترک نمی‌شد صبح‌ها مادر از مسجد او را صدا می‌کرد تا به مدرسه برود.

وی از حضور برادر در جبهه و نحوه شهادتش اینطور روایت می‌کند: بار اول که رفت ترکش به دستش خورد، مادرم خواست درسش را ادامه بدهد و بعد به جبهه برود ولی معتقد بود در جبهه هم می‌تواند درس بخواند، بار دومی که رفت تیر به پشت سرش اصابت کرد و شهید شد.

خواهر شهید اشاره‌ای به فعالیت‌های دیگر برادر کرد و ادامه داد: صوت زیبایی داشت، تمام مجالسی که در محل گرفته می‌شد محمود قرآنش را می‌خواند. آن زمان بچه‌ها را اردوهای جهادی می‌برد و همین باعث شده بود بچه‌های کوچکتر او را رها نکنند.

وی درباره اشتیاق برادرش برای رفتن به جبهه می‌گوید: بار اول که می‌خواست به جبهه برود چون سنش کم بود اجازه نمی‌دادند مادرم شخصا به مسجد رفت و رضایت داد که برادرم به جبهه برود.

خواهر شهید باطنی می‌گوید: وقتی به شهادت رسید برای تشییع، پیکرش را به مدرسه بردند وقتی مسئولین مدرسه پدر را دیدند تعجب کردند؛ چراکه فکر می‌کردند محمود پسر یک روحانی باشد. از آنجا که درسش بسیار خوب بود دیپلم افتخار گرفته بود و بسیار اهل ورزش به خصوص دو میدانی بود.


انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار