ماجرای بمباران طبس به دستور بنی‌صدر به روایت یک شاهد

سه فروند از بالگردهای شش ملخه آمریکایی توسط فانتوم‌های نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران منهدم شدند. این واقعه غیرمنتظره در ذهن ملت ایران این سوال را برانگیخت که چرا با وجود این که منطقه در محاصره نیروهای انقلابی و ارتش قرار دارد و پاسداران نیز در منطقه فرود، مستقر شده‌اند، بدون هیچ تحقیقی بالگردهای آمریکایی بمباران شوند؟
کد خبر: ۲۸۸۲۳۱
تاریخ انتشار: ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۴ - 24April 2018

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: ۵ اردیبهشت ۵۹ در پی ناکامی تجاوز نظامی آمریکا به خاک ایران، خبری انتشار یافت که باعث خوشحالی ملت ایران شد. خبر رسیده حاکی از آن بود که تعدادی از هواپیما‌ها و بالگردهای آمریکا پس از تجاوز به خاک ایران، به علت وجود طوفان شن در منطقه نابود شده‌اند. بر این اساس، یک فروند هواپیمای ۱۳۰  با یک بالگرد در کویر به هم برخورد کرده‌اند و این امر منجر به انهدام هر دو آن‌ها شد.  نیروهای سپاه پاسداران و ژاندارمری پس از اطلاع از این واقعه، در منطقه فرودبالگردها مستقر شدند و منطقه تحت حفاظت هوایی قرار گرفت؛ اما خبری که تعجب همگان را برانگیخت آن بود که سه فروند از بالگردهای شش ملخه آمریکایی که یکی از مجهزترین و قوی‌ترین انواع بالگردهای جنگی جهان بود، توسط فانتوم‌های نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران منهدم شدند و در جریان این حادثه فرمانده سپاه پاسداران شهرستان یزد، محمد منتظرقائم شهید و سه نفر دیگر از برادران پاسدار به نام‌های عباس سامعی از ناحیه سر و شانه، محمد علی درستکار از ناحیه بالای ران و محمدرضا لاوری از  ناحیه پا زخمی شدند. این واقعه غیرمنتظره در ذهن ملت ایران این سوال را برانگیخت که چرا با وجود این که منطقه در محاصره نیرو‌های انقلابی و ارتش قرار دارد و پاسداران نیز در منطقه فرود، مستقر شده‌اند باید به آنجا حمله شود و بدون هیچ تحقیقی بالگردهای آمریکایی بمباران شوند؟

برای روشن شدن این مسئله و همچنین چگونگی شهادت منتظرقائم فرمانده سپاه پاسداران شهرستان یزد، هیاتی از طرف ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به منطقه اعزام شد.

ماجرای بمباران طبس به دستور بنی‌صدر به روایت یک شاهد

«سید علیرضا طباطبایی» از حاضران در صحنه بمباران طبس به دستور بنی‌صدر، روایت کرده است:

حدود ساعت سه بعدازظهر ما از یزد حرکت کردیم و ساعت شش به منطقه رسیدیم. در ۲ کیلومتری منطقه فرود یک گروه از ژاندارمری و یک گروه از پاسدارن طبس مستقر بودند. ما با یکی از درجه‌داران که با گروه ژاندارمری آمده بودند صحبت کردیم، او می‌گفت: «من الان در منطقه فرود هلی‌کوپتر‌ها بودم در آنجا کسی نیست، ولی با فانتوم تیر اندازی می‌کردند.» آن‌ها می‌خواستند برگردند و با نیروی هوایی تماس بگیرند و بگویند که نیرو‌های خودمان در منطقه هستند، تیراندازی نکنند. وقتی آن‌ها رفتند طوفان شن شروع شد. به طرف هلی‌کوپتر‌ها رفتیم، بعد از یک ربع آنجا رسیدیم. ما پنج نفر و برادران کمیته طبس پیاده شدیم. با احتیاط به طرف هلی‌کوپتر‌ها رفتیم. یک جیپ در کنار یکی از هلی‌کوپتر‌ها بود که در داخل آن مقداری اسلحه و مهمات گذاشته بودند. ما جیپ را بازرسی کردیم و متوجه شدیم که مین‌گذاری نشده است. آن را روشن کردیم و به کنار جاده آوردیم. محمد منتظر قائم و لاوری داخل هلی‌کوپتر رفتند. عباس سامعی نیز به طرف هلی‌کوپتری که برادر قائم و برادر لاوری به داخل آن رفته بودند، رفت. من برای مواظبت از ماشین و اسلحه‌های داخل آن، کنار ماشین ماندم. ناگهان چند فانتوم آمدند و منطقه را دور زدند، سپس شروع به شلیک کردند.

صدای رگبار مشخص بود که به وسیله کالیبر ۵۰ تیراندازی می‌شود تا این که یکی از هلی‌کوپتر‌ها منهدم شد. من فریاد زدم تا بچه‌ها از هلی‌کوپتر خارج شوند. آن‌ها از هلی‌کوپتر پائین پریدند و حدود صد متر از آن دور شدند. من فکر کردم شاید هواپیما‌های آمریکایی باشند. با چند نفر از برادران طبسی داخل ماشین رفتیم تا  اسلحه برداریم و سنگر بگیریم. به محض این که می‌خواستیم از ماشین پیاده شویم یک رگبار به فاصله دو یا سه متری ماشین ما گرفته شد. با شروع تیراندازی فانتوم‌ها، پاسدار‌های طبسی فرار کردند. فقط چهار نفر از آن‌ها ماندند که با من به داخل ماشین رفتیم آن‌ها می‌خواستند ماشین را حرکت بدهند. من گفتم اجازه این کار را نمی‌دهم. اگر ما برویم برادران یزدی که اینجا هستند چگونه خود را نجات بدهند. آن‌ها گفتند ما الان کشته می‌شویم. گفتم با ماشین خودتان بروید. یکی از برادران طبسی از ماشین پیاده شد تا برادران را صدا کند که یک رگبار دیگر کنار ماشین ما گرفته شد. به همین دلیل به داخل ماشین پرید. سرش را از شیشه بیرون آورد و چند تیر به طرف فانتوم‌ها شلیک کرد.

یکی از آن‌ها خطاب به من گفت: «برادر اگر ما اینجا بمانیم کشته می‌شویم. امکان دارد آن‌ها روی زمین خوابیده باشند و دیده نشوند، ولی الان ماشین ما را به رگبار می‌بندند. برویم با ژاندارمری تماس بگیریم که اگر هواپیما‌ها ایرانی هستند تیراندازی نکنند و اگر خارجی هستند اقدام شود.»

ماجرای بمباران طبس به دستور بنی‌صدر به روایت یک شاهد

یکی از آن‌ها پشت ماشین نشست و حدود ۱۲ کیلومتر که از محل دور شدیم. به ماشین برادران اعزامی فردوس رسیدیم. من به برادران طبسی گفتم شما اینجا پیاده شوید و با این ماشین برگردید. من می‌خواهم به منطقه بروم و آن‌ها را نجات بدهم. یکی از آن‌ها نیز همراه من به طرف منطقه برگشت. در بین راه برادر لاوری را مجروح، همراه با دو نفر دیگه دیدم. خودم را به آن‌ها رساندم و پرسیدم: «محمد کجاست؟» گفت: «شهید شده است».

برادر سامعی و درستکار که زخمی شده بودند را به همراهی دو نفر از برادران طبسی به بیمارستان منتقل کردیم. وقتی به طبس رسیدم برادران را به بیمارستان بردم، سپس به کمیته طبس رفتم. بعد از گزارش دادن، از آن‌ها خواستم که با نیرو هوایی تماس بگیرند و به آن‌ها بگویند، اولاً تیراندازی نکنید، ثانیاً یک هلی‌کوپتر در اختیار ما بگذارند تا به منطقه برویم و جسد برادر شهید‌مان را بیاوریم. هلی‌کوپتر نیامد به ناچار برادران به وسیله یک آمبولانس و یک مینی‌بوس جهت آوردن جسد برادر شهید محمد منتظرقائم به منطقه رفتند.

انتهای پیام/ ۱۳۱

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار