گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: امشب بار دیگر عطر دل انگیز شهادت در پایتخت ایران پیچید. درست در روزهایی که گرفتار در روزمرگی هستیم، نگاهی و سلامی آشنا و بینام از بهشت دلتنگمان میکند. سلامی از شهدای گمنام. مردم شهیدپرور تهران امشب قدرشناسانه همزمان با ایام محرم، برای وداع با 72 تن از شهدای غریب پا به موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گذاشتند. این شهدا جوانانی بودند که از خون خود گذشتند تا ایران و انقلاب پابرجا بماند.
بانوی جوانی دو دخترش را کنار تابوت شهدا قرار می دهد تا از آنها عکس یادگاری بگیرد. پس از ثبت عکس به سمت آنها رفتم تا از حس و حالشان جهت حضور در این مراسم بپرسم. محمودی مادر این دو کودک محجبه گفت: از برگزاری چنین مراسمی بیخبر بودم. به طور اتفاقی مطلع شدم که امروز مراسم وداع با پیکر شهدا در موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار میشود.
وی افزود: دخترانم اصرار داشتند که به هیات برویم اما آنها را به اینجا آوردم تا با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا شوند.
محمودی خاطرنشان کرد: برای بار اول است که به موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس میآیم. خوشحالم که توفیق یافتم امروز در جمع عزاداران حسینی و خانواده شهدا باشم.
از این مادر و فرزند فاصله گرفتم که ناگهان قطره های گلاب بر صورتم نشست. به سمت شخصی برگشتم که مسوول عطرآگین کردن فضا است. او پیرمردی با محاسن سفید بود. به سمتش رفتم و خودم را معرفی کرد. از این خادم شهدا درخواست کردم تا حس و حالش از حضور در این مراسم را برایم بگوید. او خودش را رنجبر از رزمندگان دوران دفاع مقدس معرفی کرد و گفت: توفیق بزرگی نصیب من شده است که به استقبال پیکر همرزمانم بیایم.
وی افزود: از ملت ایران به ویژه جوانان درخواست دارم که میثاق با شهدا را حفظ کنند و آنچه شهدا در وصیتنامههایشان به آن اشاره کردهاند عمل کنند.
این یادگار دوران دفاع مقدس عنوان کرد: برگزاری مراسم وداع و تشییع شهدا تاثیر زیادی در جامعه تاثیر زیادی دارد. اگر راه شهدا را ادامه دهیم آنها نیز در حفظ جامعه سالم ما را یاری می کنند بنابراین از فساد جلوگیری میشود.
زمانی که جملاتش تمام شد یا علی گفت و به سمت جمعیت رفت. او با عشق و علاقه خاصی به عزاداران حسینی خدمت میکرد.
خانمی میانسال از میان جمعیت به سمت تابوت شهدا آمد. پس از قرائت فاتحه به سمت محل اقامه نماز جماعت می رفت که به سمت وی دویدم و از او درخواست کردم تا دقایقی بایستد و به سوالاتم پاسخ دهد. او با روی باز پذیرفت و گفت: من همسر رزمنده هستم و از دوران دفاع مقدس تا به امروز به دیدن خانواده شهدا میروم.
وی خودش را زهرا حقیقت همسر بازنشسته قدرت الله بهرامی معرفی کرد و ادامه داد: امروز برای بازدید از تالارهای موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس آمده بودم که ناگهان با تابوت شهدا روبرو شدم. با دیدن تابوتها خاطرات دوران تشییع شهدا در دوران دفاع مقدس برایم زنده شد.
وی در پایان خاطرنشان کرد: امنیت امروز کشورمان را مدیون خون شهدا هستیم ولی متاسفانه برخی این ازخودگذشتگی را فراموش کردند.
پس از خداحافظی، به سمت تابوت شهدا برگشتم. چشمم به پیرزنی افتاد که سوژه عکاسی عکاسها شده بود. آن پیرزن بدون توجه به اطرافش آرام آرام زیر لب با شهدا نجوا میکرد و دستش را بر تابوتهایشان میکشید. منتظرش ماندم تا از کنار تابوتها به سمت جمعیت بیاید. دقایقی گذشت تا اینکه خادمین شهدا از او خواستند که به قسمت خانمها برود. به سمتش رفتم و پس از احوالپرسی حس و حالش را هنگام وداع با شهدا پرسیدم که گفت: همسرم رزمنده بود. من و پسرم نه تنها برای بدرقه همسرم بلکه برای دیگر رزمندگان هم میرفتم. این شهدا همان جوانان رشیدی هستند که روزی سربلند سوار اتوبوسها میشدند.
وی افزود: همسرم مرا به حضور در محافل فرهنگی تشویق میکرد. حالا سالهاست که به دیدار خانواده شهدا و حضور در مراسم تشییع میروم. خیلی وقت بود که عطر شهدا در شهر نپیچیده بود، دلم برایشان تنگ شده بود.
مو سپیدان حاضر در این مراسم حس و حال دیگری داشتند. گویی آمده بودند که بار دیگر با همرزمانشان وداع کنند. در میان صندلیهایی که برای حاضران چیده بودند، مرد میانسالی که تنها نشسته بود، توجه ام را جلب کرد. به سمتش رفتم تا برایمان از بیقراریهایی که در نگاهش پیداست بگویید. او خودش را میرغضنفری نامید و گفت: شهدا نقش زیادی در استمرار انقلاب اسلامی دارند. آنها همان طور که در دوران دفاع مقدس با نثار جانشان آرامش را به ما هدیه کردند، امروز هم در دورانی که ما مورد تهاجم بیگانگان قرار گرفتیم، به یاری ما آمدهاند.
وی جبهه را به دانشگاه تشبیه کرد و ادامه داد: وظیفه کسانی که جان سالم از جنگ بدر بردند این است که فرهنگ ایثار و شهادت را ترویج دهند.
بغض اجازه ادامه سخن به وی نداد و خواست که ضبط کننده صدا را خاموش کند. از او فاصله گرفتم. صدای مداحی بلند شده بود که به سمت جایگاه اختصاص یافته برای خانمها رفتم. میخواستم کار را فراموش کنم و با دل و جان به روضه گوش دهم که با دیدن اشکهای یک پیرزن تاب نیاوردم و به سمتش رفتم. پیش از اینکه کلامی به زبان بیاورم، دختر جوانی که کنار آن پیرزن نشسته بود، پیش قدم شد و سلام کرد. پس از احوالپرسی و معرفی خودم از او خواستم تا علت حضورش در مراسم را برایمان بگوید که گفت: ما خانواده شهید مفقودالاثر دوران انقلاب اسلامی هستیم. برادرم رضا کمری از نیروهای همافر بود. حدود ۴۰ سال از شهادتش میگذرد و ما به تازگی یک مبارز انقلابی را پیدا کردیم که شاهد شهادت او بوده است.
وی با بیان اینکه نام برادرش در لیست شهدای بنیاد شهید و امور ایثارگان ثبت نشده است، عنوان کرد: من ۱۰ سال از برادرم کوچکتر بودم؛ به خاطر دارم که نخستین بار عکس امام راحل را در میان کتابهایش دیدم. آن زمان حضرت امام را نمی شناختم.
این خواهر شهید تصریح کرد: متاسفانه برخی از جوانان با اعتقادات فاصله گرفته اند، برگزاری مراسمات مذهبی و فعالیت در فضای مجازی میتواند یک تلنگر برای جوانان باشد.
دیگر صدای نوحهخوانی و گریه حضار به حدی بالا گرفته بود که توان ادامه بیان خاطرات نبود.
انتهای پیام/ ۱۳۱