قسمت اول/ زندگی سردار شهید «محمد جمالی پاقلعه» از زبان همسرش:

شهادت آرزویی که از دوران دفاع مقدس بر دلش مانده بود

همسر شهید مدافع حرم «محمد جمالی» گفت: همسرم توجه ویژه‌ای به کودکان یتیم داشت تا حدی که سفارش می‌کرد در برابر یتیمان هرگز فرزندانم نامش را صدا نزنند.
کد خبر: ۳۱۲۰۸۲
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۷ - 08November 2018

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، مردانی غیرتمند و غیور که در دوران دفاع مقدس حماسه‌ها آفریدند، زمانی که بحث از دفاع ازحرم اهل بیت (ع) هم رسید، زودتر از همه قدم به میدان مبارزه گذاشتند، انسان‌های عاشق و بی‌پروایی که برای اعتلای دین حق و بستن راه‌های نفوذ دشمن در داخل کشور و پشتیبانی از مسلمانان مظلوم در کشور‌های همسایه به شهادت می‌رسند و ندای مقاومت و ایثار را در کشور طنین انداز می‌کنند. در این خصوص با «مریم جمالی» همسر شهید سردار «محمد جمالی پاقلعه» گفت‌وگویی انجام داده ایم که در ادامه می‌خوانید:

همسرم متولد سال ۱۳۴۲ در یکی از روستا‌های استان کرمان به نام پاقلعه است. در خانواده‌ای مومن و مذهبی و پایبند به ارزش‌های الهی مراحل رشد و تربیت خود را طی کرد. زمانی که به خواستگاری‌ام آمد، من کلاس سوم دبیرستان بودم و ایشان ۲۲ ساله و پاسدار بود، سال ۱۳۶۵ درست در بحبوحه جنگ. ایشان با من صحبت کرد و گفت که شرایط زندگی‌ام این است که یک ماه در ماموریت هستم و بنا به شرایط و موقعیت جنگ، ممکن است تا سه ماه در جبهه بمانم و نتوانم از منطقه برگردم، همه شرایط را بدانید تا بعد دچار مشکل نشوید.

پیوندی جاودانه که در شرایط سخت بسته شد

من می‌دانستم که به یک رزمنده دفاع مقدس جواب مثبت داده‌ام و ممکن است هر لحظه در زمان جنگ شرایط سخت و ناگواری برای وی پیش بیاید اما همه مسائل و مصائب را پذیرفتم. در حقیقت با بینش و آگاهی کامل جواب مثبت دادم و همیشه بر سر پیمانی که با هم بستیم بودیم  وفادار بودم و در هیچ شرایطی وی را تنها نگذاشتم.

مهریه‌ام یک قطعه زمین بود که قرار شد بعد از ساخت آن، نصف خانه ساخته شده را به عنوان مهریه به نام من کنند. با مراسم ساده و اسلامی در سال ۱۳۶۵ ازدواج کرده و تشکیل خانواده دادیم. همسرم، چون پاسدار و بیشتر در ماموریت بود من نیز محصل بودم، در سال‌های اول تشکیل زندگی در منزل پدری ساکن شدیم، دختر اولم ـ زهرا ـ که به دنیا آمد وقتی شش ماهه شد با همسرم به اهواز رفتیم و تا پایان جنگ در اهواز زندگی کردیم.

همسرم فردی مهربان و صبور فداکاری بود، هر زمانی که کار خانه زیاد می شد همسرم  به کمکم می‌آمد و در همه امور خانه مرا همراهی می‌کرد، محمد برای  فرزندانش پدری دلسوز و مهربان بود و در مواردی که فرزندانم نیاز به کمک داشتند با اخلاق خوب آن‌ها را راهنمایی می‌کرد.

همسرم توجه ویژه‌ای به ایتام داشت/شهادت آروزی بود که از دوران دفاع مقدس بر دلش مانده بود

دنیا پیش چشم شهید کوچک و حقیر بود

ایشان در همه کار‌ها با اخلاص و فقط برای رضای خدا کار می‌کرد، بسیار مردمی و با اخلاق بود، غرور، ریا و تکبر در زندگی و رفتار وی جایی نداشت، به همه انسان‌ها به یک دید نگاه می‌کرد، ارزش و اهمیت قائل شده و به همه احترام می‌گذاشت، سن و موقعیت اجتماعی برای وی مطرح نبود. دنیا پیش چشم وی کوچک و حقیر بود.

همسرم در سن ۲ سالگی پدر خود را از دست داده و همین عاملی شده بود تا محمد روحی لطیف و حساس طبعی بلند داشته باشد و در تمام مسیر و طول زندگی‎اش هرگز یتیم نوازی را فراموش نکند؛ همانند مولایش امام علی (ع) دست نوازش بر سر کودکان یتیم می‌کشید و هر جا یتیمی را می‌دید هر گونه می‌توانست زیر پر و بالش را گرفته، حمایت کرده و هیچ فرقی برایش نمی‌کرد، انگار فرزندان خودش هستند، همیشه پشتیبان و تکیه گاه آنان بود.

زمانی که زلزله بم رخ داد؛ خانمی بود که کل اعضا خانواده خود را در زلزله از دست داده و با پسرش تنها مانده بود. زمانی که از وضعیت آنها با خبر شد، طبقه دوم خانه مان را به آن‌ها داد و همسرم برای این که فرزندش پدر نداشت خیلی به وی محبت و توجه می‌کرد؛ پسر بمی با حسین فرزندم بازی می‌کرد. من یک بار اسباب بازی برای فرزندم خریدم و فراموش کردم برای پسر بمی بخرم، به محض این که وارد خانه شد و اسباب بازی را دید همسرم فوری لباس پوشید و پسر همسایه را با خود به بیرون برد و به وی گفته بود هر چه می‌خواهی بگو تا برایت بخرم و اسباب بازی مورد نظرش را خریده و با هم خوشحال و شاد برگشتند.

همچنین به یاد دارم یکی از دوستان همسرم که در دوران دفاع مقدس شیمیایی شده و بعد از سال‌ها تحمل درد و رنج از دنیا رفته بود، پسران ۲ قلویش هم سن و سال با پسرم حسین بودند، همسرم همیشه به حسین می‌گفت: «هیچ وقت جلوی آن‌ها مرا صدا نزن؛ بابا نگو و کاری با من نداشته باش، تا آن‌ها یاد پدرشان نکنند و ناراحت نشوند.»

همسرم توجه ویژه‌ای به ایتام داشت/شهادت آروزی بود که از دوران دفاع مقدس بر دلش مانده بود

همسرم با فرزندان خود رابطه دوستانه‌ برقرار می‌کرد. خدا ۲ دختر به نام‌های زهرا و فاطمه و پسری به نام حسین به ما عطا کرد. فرزندانم با پدر خود رابطه صمیمی و خوبی داشتند.

دختران خود را به رعایت حجاب توصیه می‌کرد

شهید به دختران خود توصیه به حفظ حجاب می‌کرد و می‌گفت: دلیل تاکید اسلام بر حجاب به خاطر حفظ امنیت بانوان در جامعه است، اگر زن بخواهد حرمتش در جامعه حفظ شود باید حریم حجاب و عفاف را رعایت کند. زن با حجاب همچون مروارید درون صدف با ارزش است. توصیه دیگر وی خواندن نماز اول وقت و به جماعت بود که خود بهترین مبلغ در این زمینه بود و در هر مکانی بود نماز اول وقت را اقامه می‌کرد.

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار