چند روایت از فعالیت‌ ستاد جنگ‌های نامنظم در اهواز

پس از چند روز اسلحه کلاش بدستمان رسید و ما در پانزدهم مهر ۵۹ اولین عملیات خود را در محور اهواز- حمیدیه به فرماندهی سرهنگ خواجه محمود در ده سیدحسن و سید کریم آغاز کردیم. ما به ستون در حال حرکت بودیم و روستاییان با دیدن ما سرو صدا می‌کردند و برایمان کبوتر به پرواز در می‌آوردند.
کد خبر: ۳۲۱۳۶۰
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۲ - 01December 2018

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: ستاد جنگ‌های نامنظم در نخستین روز‌های جنگ به سعی و همت حضرت آیت الله خامنه‌ای و شهید چمران تشکیل شد. در هفته اول مهر ۱۳۵۹ حضرت آقا و شهید چمران به همراه گروهی از رزمندگان به اهواز رفتند تا هم نیرو‌های مردمی را سامان ببخشند و هم ستادی چابک و کارا را علیه نیروی دشمن ایجاد کنند.

کاظم زبرجدی جانشین تسلیحات در این خصوص روایت کرد: ما در روز‌های شروع جنگ در نخست وزیری بودیم. بعد از ظهر روز ششم مهر ماه ۱۳۵۹ شهید چمران به ما ابلاغ کرد آماده باشید به جبهه برویم، حضرت آقا (مقام معظم رهبری) با دو نفر از محافظان و سرهنگ قرا از وزارت دفاع، حسن الهی مسئول کمیته ایران خودرو، مرحوم مجید هنرآموز و برادران ناصر حجازی و فرج الهی ساعت ۲ بعدازظهر با یک دستگاه اتوبوس، یک دستگاه سیمرغ و یک دستگاه خودرو بلیزر با سلاح کلاشینکف به سمت فرودگاه به منظور عزیمت به شهر اهواز حرکت کردیم، چون مهمات دیگری نداشتیم، علاوه بر خشاب‌های سلاح تعداد پنج هزار گلوله کلاش اضافی هم برداشتیم، شهید چمران و حضرت آقا با ۳ نفر دیگر با خودرو بلیزر و من و یک نفر دیگر هم عقب خودرو بلیزر به سمت فرودگاه رفتیم. از طریق پاویون دولت خواستیم سوار هواپیما شویم، برادران کمیته ضربت نیروی هوایی آمدند و درخواست داشتند حضرت آقا و شهید چمران برای خلبانان صحبت کنند و به آن‌ها روحیه بدهند، حضرت آقا پذیرفتند و ما به سمت آشیانه هواپیما‌های جنگی رفتیم و حضرت آقا برای آنان صحبت کردند و ساعت ۳ بعدازظهر با یک هواپیمای سی ۱۳۰ به مقصد اهواز پرواز کردیم. ۲ دستگاه خودرو از لشکر ۹۲ زرهی اهواز آمدند و حضرت آقا و شهید چمران را به مقر لشکر ۹۲ بردند و ما هم نزدیک غروب آفتاب با یک اتوبوس به لشکر ۹۲ رسیدیم.

در لشکر تعدادی از دانشجویان دانشکده افسری به فرماندهی شهید نامجو مستقر بودند، بعد از نماز مغرب و عشاء شهید چمران ما را فراخواندند.

روایاتی از فعالیت‌های ستاد جنگ‌های نامنظم در اهواز

در قسمت ورودی ستاد یک دست لباس سربازی برای حضرت آقا آوردند، و ایشان لباس را پوشیدند. در همان زمانی که وارد اتاق شدیم متوجه شدیم شهید چمران طرح عملیاتی را مبنی بر نفوذ داخل نیرو‌های عراقی تهیه کرده و می‌گوید باید ابتدا داخل آن‌ها نفوذ کنیم و تا زمانیکه عملیات کشف نشده آن‌ها را بکشیم و زمانی که نفوذ ما داخل آن‌ها کشف شد ما بصورت آشکار با عراقی‌ها بجنگیم، حدوداً با ۲ دستگاه اتوبوس نیرو به سمت جاده اهواز- خرمشهر حرکت کردیم. مقداری که جلو رفتیم به جنگل‌های کُمبوئیه رسیدیم. ۲ ساعت داخل اتوبوس ماندیم، چون هماهنگی لازم صورت نگرفت، شب عملیات انجام نشد. ساعت ۳ صبح برگشتیم، شب دوم هم موضوع تکرار شد و عملیات صورت نگرفت. بعد از آن به دانشگاه جندی شاپور رفتیم و در آنجا تعدادی از نیروی عشایر هم حضور داشتند. از شرکت نفت هم تعدادی خودرو گرفتیم و شهید چمران هم به لشکر رفت و آمد داشت.

راه اندازی بخش موتوری ستاد جنگ‌های نامنظم

بعد از آن تعدادی دیگر از نیرو‌ها از جمله برادران نادر قربانی، شهید چهره غانی (رزمنده)، حسین امیرجانی (رزمنده)، شهید علی، ولی پور (رزمنده) از تهران با مقداری تجهیزات به اهواز آمدند. در همین روز‌ها دو، سه  تریلی اسلحه برنو برایمان آمد و از شهر‌های دیگر هم نیرو‌های مردمی می‌آمدند و ما آن‌ها را با سلاح‌های برنو و‌ام یک مسلح می‌کردیم. مردم به سمت خرمشهر حرکت می‌کردند، البته فقط سازماندهی به عهده ما بود، ولی رفتن نیرو‌ها به سمت خرمشهر تحت امر جنگ‌های نامنظم نبود. بعد از آن تعدادی سلاح کلاشینکف آوردند و آن‌ها را نیز تحویل مردم دادیم.

خودم همراه شهید چمران به عملیات می‌رفتم و با توجه به تخصص تسلیحاتی که داشتم به مرحوم هنرآموز هم در امر تجهیز نیرو‌ها کمک می‌کردم. در آن زمان غذای روزانه نداشتیم و از جیره جنگی مثل شیر، بیسکویت، شکلات و ... استفاده می‌کردیم و مهمات هم نداشتیم. بعد‌ها مقداری مهمات بازوکا و ... از تهران برای ما ارسال شد.

قسمت موتوری ستاد جنگ‌های نامنظم توسط برادران ابوالفضل و ناصر حجازی راه‌اندازی شد که حدوداً تعداد خودروهایش به ۱۰ دستگاه می‌رسید، ستاد جنگ‌های نامنظم بعد از چند روزی در کاخ دادگستری مستقر شد.

ابتدا ترابری در دانشگاه و تسلیحات در جاده اهواز - شوشتردر محلی به نام کارآموزی راه اندازی شد. بعد ترابری در یک کارگاه در جاده اهواز- آبادان مستقر شد. کارگاه تحقیقاتی سلاح و مهمات هم داشتیم، یک پادگان هم در جاده شوشتر که آن را به امر آموزش اختصاص داده بودیم و انبار تدارکات هم در فلکه ساعت بود.

نادر قربانی از نیرو‌های پشتیبانی نیز روایت کرده است: ما یک روز بعد از رفتن شهید چمران به اهواز یعنی هفتم مهر ۵۹ با گروهی از نیرو‌ها و امکانات به سمت اهواز حرکت کردیم. مهندس مهدی چمران با ارتباط خوبی که با جامعه روحانیت داشت باعث شد بتوانیم نیرو‌های خوبی را از مساجد جمع آوری کنیم. مهندس مهدی چمران با آیت الله امگجی که ارتباط خوبی با بازار داشت دوست بودند و ما هم از نظر مالی و امکاناتی پشتیبانی می‌شدیم. در منطقه مشکلات زیادی داشتیم، اولین مشکل در منطقه نبود برنامه و اسلحه و مهمات بود. ما اسلحه مدرن نداشتیم، لذا مهندس مهدی چمران با استفاده از آشنایی با مراکز نظامی پیگیری کرد تا به جبهه سلاح برسد. مشکل دیگر بحث مالی بود. آیت الله امگجی از طریق شهید حاج صادق و حاج قاسم و  رضا عبدالله‌زاده نیاز مالی را از بازار جمع آوری و به جبهه می‌فرستاد. مشکل دیگر نبود فضای کافی و مناسب برای استقرار کل ستاد و بمباران دائمی دانشگاه جندی شاپور بود. در ده، پانزده روز اول به دست تعدادی از نیرو‌های ارتش مثل سرلشکر سلیمی که داوطلبانه به جبهه آمده و در این ستاد حضور پیدا کرده بودند، ستاد جنگ‌های نامنظم طی ۲۰ روز اول جنگ تشکیل شد. با توجه به آشنایی شهید چمران به امورنظامی و نزدیکی دشمن به اهواز در محور‌های مختلف، در روز شناسایی و در شب علیه دشمن عملیات انجام می‌دادیم.

کاظم زبرجدی در ادامه به استقرار نیرو‌های ستاد جنگ‌های نامنظم اشاره کرد و گفت: «ما همان اوایل که دادگستری را گرفتیم، هم در حال انجام عملیات بودیم و هم در حال راه اندازی ستاد. ما تعدادی از مدارس را به عنوان اردوگاه استقرار نیرو‌های اعزامی انتخاب کرده بودیم و نیرو‌ها را در آن مستقر می‌کردیم. نیرو‌ها دو گروه بودند، یک گروه به عملیات می‌رفتند و گروه‌های دیگر به استراحت می‌پرداختند. برای آشنایی با خط مقدم نیرو‌هایی که تازه به منطقه می‌آمدند یک اردوگاه آموزش آشنایی با سلاح سنگین راه اندازی کرده بودیم که به آن‌ها آموزش‌های لازم را می‌دادیم، البته نیرو‌ها قبل از اعزام به منطقه جنوب یک آموزش اولیه هوابرد در پادگان حُر می‌دیدند و وقتی به شهر اهواز می‌آمدند، نیرو‌های کیفی را جدا و به اردوگاه درب خزینه که در جاده شوشتر - مسجد سلیمان بود فرستاده می‌شدند. این اردوگاه به عنوان مرکز آموزش تخصصی و زاغه مهمات ستادجنگ‌های نامنظم بود. آموزش‌ها توسط برادران ارتشی صورت می‌گرفت. یک افسری به نام اسدی که از شیراز اعزام شده بود آموزش نیرو‌ها را بعهده داشت. یک زمانی تعداد ۲۰ قبضه موشک انداز دراگون به دستمان رسید که آن را به نیرو‌های کیفی آموزش می‌دادیم، ولی بعداً این سلاح از سازمان ما جدا شد.

حسین غمگین مقدم جانشین نیرو‌های اعزامی از وزارت دفاع در خصوص ثبت فعالیت‌های ستاد جنگ‌های نامنظم روایت کرد: از زمانی که داخل استانداری مستقر شدیم کلیه اقدامات مکتوب می‌شد.

کاظم زبرجدی در تکمیل سخنان حسین غمگین مقدم گفت: یک شب پشت درختان نخل در دانشگاه جندی شاپور چند موشک تاو پیدا کردیم هرچه هم جویا شدیم متوجه نشدیم این موشک‌ها از کجا آمده است!

شهید چمران جزوه آموزشی رزم انفرادی تهیه کرد

نادر قربانی اظهار کرد: با توجه به اینکه کل محوریت ستاد جنگ‌های نامنظم به عهده شهید چمران و حضرت آقا بود کمتر از ۱۰ الی ۱۵ روز شهید چمران با استفاده از چاپخانه دانشگاه و یک جزوه آموزشی رزم انفرادی تهیه و این جزوه را در اختیار همه نیرو‌ها می‌گذاشتند.

نخستین از رزمندگان ستاد جنگ‌های نامنظم گفت: در تمام مدت جنگ خدا سعادت داد در منطقه عملیاتی بودم، مسئولیت ادوات را به عهده داشتم. با استفاده آن روشی که در جزوه یاد شده در بخش پدافند شیمیایی مطالبی نوشته شده بود، توانستیم در طول جنگ از این جزوه استفاده کنیم و از خطرات شیمیایی در امان باشیم.

نادر قربانی تصریح کرد: نیرو‌هایی که به جبهه می‌آمدند، دلسوز انقلاب بودند. ستاد آن‌ها را سازمان می‌داد و به جبهه اعزام می‌کرد که در بین این افراد گروهی از دانشجویانی که در دانشگاه ابوریحان درس می‌خواندند و به جبهه آمده بودند از بچه‌های لبنانی بودند که در آن زمان عضوحزب امل و حزب الله فعلی لبنان بودند و گروهی هم به فرماندهی سید خلف و یوسف که مستقیماً از کشور لبنان به ایران آمده بودند که تعدادشان به ۶۰ نفر می‌رسید به جبهه آمده بودند و درستاد جنگ‌های نامنظم سازماندهی و تحت فرماندهی شهید چمران می‌جنگیدند.

کاظم زبرجدی عنوان کرد: کلیه امکاناتی که از تهران می‌آمد در یک انبار در فلکه ساعت شهر اهواز ذخیره و از آنجا تقسیم می‌شد و انبار سلاح و مهمات سبک و سنگین در جاده اهواز - شوشتر بود که در آنجا تعمیرات سلاح هم انجام می‌شد. مخابرات بعهده یک افسر ارتشی بود، یک بخش از ترابری در کنار خط راه آهن در داخل شهر مستقر بود و فرماندهی آن بعهده یک درجه دار ارتشی اهل شیراز بود.

مسئول بخش هوابرد هم فردی به نام امیری بود که بعد از او فروزان شاد از افسران نیرو هوایی جایگزین او شد. پایوران ما از نیرو‌های انتظامی، هوایی، زمینی، نیرو‌های مردمی و وزارت دفاع تشکیل می‌شدند.

نادر قربانی گفت: امام جمعه وقت اهواز به خاطر ارتباطشان با مقام معظم رهبری، زینبیه اهواز را که محل پشتیبانی نیرو‌های رزمنده بود را در اختیار ستاد جنگ‌های نامنظم قرار داد. البته این ستاد در پشتیبانی از همه رزمندگان انجام وظیفه می‌کرد.

نخستین ادامه داد: من یک ماه اول جنگ در مهران بودم و از آبان ماه به ستاد جنگ‌های نامنظم آمدم. در آن زمان ستاد تشکیل شده بود و به محض رسیدن به منطقه عملیاتی رفتم.

مردم اهواز برای ورود رزمندگان کبوتر آزاد کردند

حسین غمگین مقدم در تکمیل سخنان برادر نخستین اظهار کرد: من نیروی وزارت دفاع بودم. ما حضورمان در کردستان با شهید چمران آغاز و وقتی جنگ تحمیلی شروع شد با نخست وزیری در ارتباط بودیم. با آمدن ابلاغی از طرف شهید چمران من با ۱۹۰ نفر از نیرو‌های وزارت دفاع در تاریخ هفتم مهر سال ۵۷ به صورت زمینی با تعدادی سلاح که شامل ۱۴ الی ۱۶ قبضه ژ. ۳ می‌شد به اهواز اعزام شدیم، چون سلاح کم داشتیم قبل از اعزام به دپو جاده شهریار رفتیم و یک کامیون برنو و‌ام یک تحویل گرفتیم و همراه خود به شهر اهواز بردیم و به کاخ استانداری یا همان ستاد جنگ‌های نامنظم تحویل دادیم.

در نخست وزیری نیرو‌ها تک تک مسلح و با سلاح برنو بدون فشنگ به سمت شهر اهواز حرکت کردیم. روز قبل از اعزام و زمان تحویل سلاح‌ها سرگرد رستمی هم که رابط بین ستاد جنگ‌های نامنظم و ارتش بود با ما بود و هنگام تحویل سلاح‌ها تعدادی بازوکا هم تحویل گرفت، البته بازوکا‌ها در یک کانتینر بود که تعدادی سلاح‌های دیگر هم داخل آن بود.

عصر روز هشتم مهرماه به شهر اهواز رسیدیم و خودمان را به سرهنگ قرا نماینده جنگ‌های نامنظم ارتش ج. ا. ا. معرفی کردیم. روز دهم یا یازدهم مهرماه به ما اطلاع دادند که عراق قرار است در فرودگاه اهواز هلی برن کند. ما با شهید مهدی جنگلی که در فرودگاه  بود هماهنگ و در فرودگاه مستقر شدیم و تا غروب در فرودگاه مستقر بودیم، ولی از طرف دشمن هلی برن صورت نگرفت.

پس از چند روز اسلحه کلاش بدستمان رسید و ما در تاریخ ۱۵ مهر ۵۹ اولین عملیات خود را در محور اهواز- حمیدیه به فرماندهی سرهنگ خواجه محمود در ده سیدحسن و سید کریم آغاز کردیم. ما به ستون در حال حرکت بودیم و روستاییان با دیدن ما سرو صدا می‌کردند و برایمان کبوتر به پرواز در می‌آوردند.

بعد از عبور از چند روستا به نیرو‌های عراقی برخورد کردیم (از ساعت ۹ صبح تا ساعت ۳ بعد از ظهر در حال حرکت بودیم). ما وقتی به روستای سیدکریم رسیدیم نیرو‌های شناسایی به مسئولیت غلامرضا بختیاری جلو رفته بودند، ما نیرو‌ها را نگه داشتیم و خودم با چند نفر دیگر از نیرو‌ها جلو رفتیم و بختیاری را دیدیم ایشان گفت، عراقی‌ها پشت خانه‌ها و کپر‌ها سنگر گرفته‌اند یعنی در روستای سیدکریم آن طرف رودخانه طراح با دشمن درگیر شدیم، ما با تعداد نیروی کم ۴ دستگاه از تانک‌های عراقی را منهدم کردیم.

عراقی‌ها قصد داشتند به هر نحوی که بود ما را اسیر کنند، ولی زمانیکه یک تانک عراق تیری به سمت ما شلیک کرد به درختی اصابت کرد و درخت روی رودخانه افتاد و ما از رودخانه عبور کردیم و به نیرو‌های خودی رسیدیم و شب به شهر اهواز بازگشتیم.

از ۱۹۰ نفر نیرویی که اعزام شده بودیم فردا صبح ۱۵ یا ۱۶ مهرماه، تعداد ۱۰۰ نفر از آن نیرو‌ها به تهران بازگشتند، در محور‌های مختلف ما از نظر نیرو به مشکل برخورد کردیم. ما با نیرو‌های ۱۵ الی ۲۰ نفره به شناسایی می‌رفتیم و شب‌ها اقداماتی را علیه دشمن انجام می‌دادیم که دشمن خیال نکند که در اینجا نیرو کم است.  

ورود حضرت آقا به اهواز

نادر قربانی اظهار کرد: نیرو‌هایی که به جبهه آمده بودند دارای مشکلاتی بودند از جمله شناختی از منطقه نداشتند. از جنگ چیزی نمی‌دانستند و توجیه نبودند که این باعث می‌شد روحیه دیگران تضعیف شود و عدم سازمان و تشکیلات و نداشتن خط پدافندی مشخص و خود رأی بودن بعضی از نیرو‌های مسئول هم به این موضوعات دامن می‌زد. نیرو‌ها کار بلد نبودند، آقایان هادی غفاری، خلخالی و استاندار وقت هم برای خودشان ستاد تشکیل داده بودند آن‌ها هم جنگ بلد نبودند.

ما خط پدافندی مشخصی نداشتیم. یک بارشهید، ولی پور ساعت ۲:۳۰ صبح  قصد داشت از دب حردان حضرت آقا را به شهر اهواز ببرد. ساعت ۳ صبح وقتی جلو دانشگاه جندی شاپور می‌رسند با خودرو به داخل حوض وسط دانشگاه می‌رود و حضرت آقا زخمی می‌شوند.

نخستین با بیان این که جنگ را بلد نبودیم، گفت: ما شهید چمران را داشتیم که جنگ نامنظم را خوب بلد بود، ولی گروه‌های دیگر جنگ را نمی‌شناختند و جنگیدن را بلد نبودند.

من روز‌های اول جنگ درمنطقه کنجانچم بودم و برادر نبی رودکی هم در آنجا بود. یک شب بالای کوه متوجه شدیم درگیری شده، صبح دو نفر را بالای ارتفاع دیدیم که یک نفر از آن‌ها زخمی شده بود وقتی از آن‌ها سؤال کردیم متوجه شدیم از گروه مرحوم خلخالی می‌باشند و چند نفر از نیرو‌های شان از جمله خواهرزاده مرحوم خلخالی شهید شده بودند.

کاظم زبرجدی ادامه داد: شهید چمران هم به نیرو‌ها آموزش می‌داد و آن‌ها را آماده عملیات می‌کرد. اولین عملیات را که در اهواز با حضور شهید چمران به همراه ۱۱ نفر انجام دادیم.

روز‌های اول استقرار فقط کارمان به شناسایی می‌گذشت، چون نه عراق و نه ما، هیچکدام استقرار ثابت و مناسب نداشتیم و دشمن را هنوز پیدا نکرده بودیم. حدود دهم مهرماه در حال استراحت بودیم، برادر ناصر فرج الهی چند تانک را که در جنگل گُمبوئیه مشاهده کرده بود، گزارش داد. شهید چمران، من و علی عباس لبنانی و چند نفر دیگر که آن‌ها را نمی‌شناختم جمعاً ۱۱ نفر شدیم و با ۲ خودرو از شرکت نفت به ده سیدحسن رسیدیم.

هوا در حال روشن شدن بود که متوجه شدیم تانک‌های دشمن عقب رفته‌اند. وقتی هوا روشن شد شهید چمران گفت: منطقه را شناسایی کنیم. درکنار یک کانال در حال جلو رفتن بودیم که  تعداد زیادی از تانک‌های عراقی را مشاهده کردیم، یک موتور سوار از ستون پنجم دشمن را دیدیم و او را دستگیر کردیم. وقتی مقداری جلوتر رفتیم شهید چمران گفت که تانک‌ها را شمارش کنید. من با دوربین سلاح آرپی جی ۷ تانک‌ها را شمردم، به جایی رسیدیم که کانال دو قسمت می‌شد و شهید چمران ما را به دو دسته تقسیم کرد. ما ۱۵۰ متر جلوتر رفتیم و به یک اطاقک رسیدیم و تأمین شهید چمران شدیم. یکی از نیرو‌هایی که همراه شهید چمران بود دو موشک آرپی جی شلیک کرد که هیچکدام به تانک‌ها نخورد. شهید یوسف مرتضی از لبنان آرپی جی را برداشت و به سمت تانک‌های عراقی شلیک کرد و با دو موشک دو دستگاه تانک را مورد هدف قرار داد و برادر حسین وحدت مرام هم جلو رفت و یک نارنجک داخل تانک انداخت و تانک سوم را منفجر کرد.

تعدادی نفربر عراقی هم مقابل ما بودند که عقب نشینی کردند، در موضعی که شهید چمران و گروهش بودند و با استفاده از جان پناه کانال آب و با درگیری چندساعته آنجا ماندیم. برادر حجازی از مسئولین تدارکات که کنار من بود به عقب برگشت تا از ستاد نیرو بیاورد. بعد از مدتی شهید چمران با نیروهایش به عقب برگشتند و هیچکدام از نیرو‌ها حتی مجروح هم نشدند، فقط علی عباس مقداری پیشانی اش زخمی شد.

این اولین عملیات بود که در غرب  جنگل گُمبوئیه اهواز انجام دادیم و حدود ظهر بود که در آنجا حضرت آقا را زیارت کردیم که با تعدادی نیروی کمکی به سمت ما آمدند و ایشان وقتی ما را دیدند و مشاهده کردند همه ما سالم هستیم. شهید چمران و دیگران را در بغل گرفتند و اظهار خوشحالی کردند.

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار