خاطرات روزانه پاسدار شهید مهدی محمدباقری (۱۳)/ شرح حال نحوه مواجهه یک شهید با خبر شهادت برادرش

پاسدار شهید «مهدی محمدباقری» در خاطرات خود نحوه مواجهه خود را با خبر شهادت برادرش شرح داده است.
کد خبر: ۳۳۸۳۲۹
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۶:۰۰ - 05April 2019

به گزارش خبرنگار ساجد، پاسدار شهید «مهدی محمدباقری» در تاریخ یکم تیر ۱۳۳۷ در تهران چشم به جهان گشود. وی در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی منطقه فکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

خاطرات روزانه پاسدار شهید مهدی محمدباقری (۱۳)/ شرح حال نحوه مواجهه یک شهید با خبر شهادت برادرش

تصویر دفترچه خاطرات پاسدار شهید «مهدی محمدباقری»

خاطرات روزانه پاسدار شهید مهدی محمدباقری (۱۳)/

ادامه متن دفترچه خاطرات را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

«دیدم پارچه مشکی روی کاپوت ماشین است گفتم بروم ببینم که چه شده رهبر گفت: بنشین با هم برویم آمدیم (ای کاش نمی‌آمدیم) وارد خیابان، ولی عصر شدم، دیدم چند حجله و چلچراغ و علامت سر کوچه ما است گفتم چه شده جلوتر آمدیم با روبرو شدن عکس هادی روی حجله مواجه شدم و پاهایم سست و کمرم شکست، نشستم به او گفتم هادیم شهید شد، برادرم شهید شد، همرزمم به بهشت رفت و از آن جا فوری مرا به مسجد سر خیابان دردشت آوردند دیدم مجلس ختم برادرم است همه و همه و همه منتظر من بودند.

هرکس رسید مرا بوسید و تسلیت و تبریک گفت: تا رسیدم به داداش علی بغلم کرد و محمود رسید بغلم کرد مرا بوسید زیر گوشم گفت: مهدی حسابی و محکم خودت را کنترل کن که خیلی تعریف تو را کردیم و بعد داداش محمد مرا بغل کرد و بوسید و گفت: تو یک مردی گریه معنا ندارد (البته زیر گوشم) من هم از خدا نیرو و قدرت خواستم که خدا به من داد.

وارد مسجد شدم دیدم همه مرا نگاه می‌کنند و گریه می‌کنند، پیش پدرم نشستم و او را بوسیدم و طوری دست مرا فشار می‌داد که آن جا احساس پدر و فرزندی فهمیدم. آقای شجاعی روی منبر صحبت می‌کرد در عین اینکه گوش می‌کردم به یک نفر گفتم برو بگو به آقای شجاعی بعد از سخنان ایشان من می‌خواهم صحبت کنم.

همه می‌گفتند نرو، چون نمی‌توانی خودت را نگه داری و گریه می‌کنی و مجلس به هم می‌خورد ناگفته نماند مجلس ختم مهدی (سوم) بود فقط محمود می‌گفت: برو می‌توانی و بعد از صحبت رفتم و من چند کلمه راجع به شهید شدن هادی گفتم و چند جمله‌ای هم راجع به جنگ منطقه غرب گفتم و همه تحسین کردند از اراده من، بعد از مجلس ختم به طرف خانه آمدیم».

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار