ماجرای شهدای گمنام و برگه ها ی امتحانی

سرکلاس بودیم استاد ازدانشجویان پرسید:این روزها شهدای زیادی رو پیدامیکنند وبه ایران می آورند.......
کد خبر: ۴۶۹۷۱
تاریخ انتشار: ۰۲ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۹ - 23May 2015

ماجرای شهدای گمنام و برگه ها ی امتحانی

به گزارش فضای مجازی دفاع پرس:

سرکلاس بودیم استاد ازدانشجویان پرسید:این روزها شهدای زیادی رو پیدامیکنند وبه ایران می آورند...
به نظرشما کارخوبیه؟؟
کیا موافق هستند؟؟؟کیامخالف؟؟؟؟
.
.
اکثردانشجویان مخالف بودند!!!بعضی ها میگفتند:کارناپسندیه....نبایدبیاورند..
بعضی ها میگفتند:ولمون نمیکنند ...گیردادند به چهارتا استخوووون..ملت دیوانه اند!!"
بعضی ها میگفتند:آدم یادبدبختیاش میافته!!!
.
.
تااینکه استاد درس روشروع کرد ولی خبری ازبرگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...همه ی ما سراغ برگه هایمان رو گرفتیم .....ولی استاد جواب نمیداد...یکی ازدانشجویان باعصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟؟شما مسئول برگه های مابودی؟؟؟

استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شماهستم...
استاد گفت:من برگه های شما را گم کردم؟؟؟ونمیدانم کجاگذاشتم؟؟؟

همه ی دانشجویان شاکی شدند؟؟؟

استادگفت:چرا برگه هایتان رو میخواهید؟

گفتیم:چون برایشان زحمت کشیدیم...درس خوندیم...هزینه دادیم...زمان صرف کردیم...
هرچی که دانشجویان میگفتند ...استاد روی تخته مینوشت...

استادگفت:برگه های شما را توی کلاس بغلی گم کردم هرکس میتواند برود و  پیدایشان کند؟

یکی ازدانشجویان رفت و بعدازچنددقیقه بابرگه های ما برگشت ...
استاد برگه ها رو گرفت وتیکه تیکه کرد...صدای دانشجویان بلندشد...

استادگفت:الان دیگه برگه هایتان رو نمیخواهید!!!!چون تیکه تیکه شدن!!!!
دانشجویان گفتن:استاد برگه هارو میچسبونیم...

برگه ها رو به دانشجویان داد...وگفت:شما ازیک برگه آچارنتوانستید بگذرید
...وچقدرتلاش کردید تا پیداشدند...

پس چطورتوقع دارید مادری که بچه اش رو بادستای خودش بزرگ کرد ...وفرستاد جنگ...
الان منتظره همین چهارتااستخوان نباشه...
بچه اش را میخواهد حتی اگه خاکسترشده باشه...
چنددقیقه همه جا سکوت حاکم شد!!!!!!
وهمه ازحرفی که زده بودند پشیمون شدند...!!!!

تنها کسی که از اول موافق بود ....
دختـــــــرشهیـــــــدی بودکه سالها منتظر بابایش بود!!!!

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار