به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، روز اول شهریور روز پزشک بود به همین دلیل مرکز اسناد انقلاب اسلامی خاطرهای از «شهین شهبازی» پرستار بیمارستان بعثت نیروی هوایی ارتش در زمان دفاع مقدس را منتشر کرد.
وی در روایتی خواندنی ازخودگذشتگی پزشکان در آن دوره را چنین نقل میکند:
«در شهر دزفول و اندیمشک بیمارستانهایی وجود داشت که در اثر تجربه، پرسنل حاذق و ماهری پیدا کرده بود. به جهت نیاز کاری در همه شیفتها، با آن بیمارستانها ارتباط داشتیم و در موقع حساس از همدیگر کمک میگرفتیم. پزشکان پایگاه و بیمارستان شهر نیز با هم ارتباط داشتند.
مجروحان اعزامی از جبهه اگر ارتشی بودند، به صورت مستقیم به بیمارستان پایگاه منتقل میشدند. بقیه نیز با توجه به نوع جراحت و پزشک متخصص آن به بیمارستانها تقسیم میشدند. پزشکان عصرها در مطب خود مشغول ویزیت بیماران بودند و جراحان، جراحیهای کوچک را در مطب خود انجام میدادند.
پزشک جراح عمومی به نام «ناصر تابان» در آن وقت سرهنگ نیروی هوایی بود که در دزفول خدمت میکرد. روزی، عدهای به مطب او آمدند و گفتند: «در پای یکی از مجروحین ماده منفجرهای به شکل ضربتی فرو رفته و عضلات پایش را پاره کرده و به داخل پا فرو رفته است، بیمار خونریزی دارد و نیاز به عمل دارد؛ ولی در بیمارستان شهر کسی حاضر به عمل نیست، زیرا ممکن است این ماده حین عمل و دستکاری، منفجر شود و باعث از بین رفتن عده دیگری شود. از طرفی تخریب این ماده، شعاع بیش از بیمارستان شهر را دارد، آیا حاضرید عمل کنید؟»
دکتر سؤال کرد: «هماکنون بیمار کجاست؟»
جواب دادند: در بیمارستان بستری است و جابجایی او نیز خطرناک است و تقریباً اکثر کارکنان و بیماران به جهت حضور او بیمارستان را تخلیه کردهاند و از دستیاران نیز کسی فعلا وجود ندارد.
دکتر بدون معطلی پذیرفت و گفت: «دستیار از بیمارستان نمیخواهم. شاگرد مطب خودم را میآورم. او به این امور وارد است.»
آن افراد دکتر و شاگردش را به بیمارستان رساندند. بیمار به آرامی و دقت در اتاق عمل جای گرفت. مسئول بیهوشی بیمار را خوابانید و بعد هم خود از اتاق عمل بیرون رفت. دکتر با گفتن نام خدا و استعانت از او کار را شروع کرد. لحظات به کندی میگذشت. دانههای عرق روی پیشانی دکتر را گرفته بودند و او همچنان مشغول بود.
خارج از اتاق عمل هم تیم خنثیکننده ماده منفجره، منتظر بودند و این سؤال در ذهنشان تداعی میشد که آیا این لحظات، لحظه آخر عمر آنهاست یا آخرین لحظه خطر خواهد بود؟! مدتی گذشت و سرانجام درب اتاق عمل باز شد، شاگرد دکتر تابش به افراد تیم تخریب گفت: «دکتر وسیله را درآورده و روی میز گذاشته است. عمل بیمار نیز به پایان رسیده است، داخل بیایید.»
تیم خنثی کردن، به داخل اتاق عمل رفتند. بیمار را نیز با کمک مسئول بیهوشی و پزشک از اتاق عمل خارج کردند و به ریکاوری بردند. دکتر تا به هوش آمدن کامل بیمار بالای سر او ماند. از طرفی تیم مربوطه هم ماده منفجر نشده و خطرناک را خنثی کردند و به همه اضطرابها خاتمه دادند.
منبع: فرار از حلقه آتش، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
انتهای پیام/ 118