فرماندهی که برای تک‌تکِ جان‌های بخشیده؛ حسابی ویژه باز کرده بود

دقایقی بین نیرو‌های عراقی زندگی می‌کرد. ساعت‌ها روی بام کانکس‌های پادگان با نیروهایش می‌نشست و آن‌ها از احوال نا به سامان ملت عراق می‌گفتند. برای او هر کس که سمت جبهه حق می‌رفت ارزشمند بود. جان بخشیدن سخت‌تر از جان گرفتن بود و فرمانده برای تک‌تکِ جان‌های بخشیده؛ حسابی ویژه باز کرده بود.
کد خبر: ۵۶۷۹۴۹
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۴۰۱ - ۱۰:۲۳ - 18January 2023

فرماندهی که برای تک‌تکِ جان‌های بخشیده؛ حسابی ویژه باز کرده بودبه گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، امروز بیست و هشتم دی‌ماه سالروز شهادت سردار سرلشکر شهید اسماعیل دقایقی فرمانده لشکر ۹ بدر است. به همین مناسبت خاطره‌ای از ایشان نقل می‌شود که در کتابی که قرار است به‌زودی توسط انتشارات مرزوبوم منتشر شود، آمده است.

شور و شوق در منطقه حاکم بود. تبلیغات در طول مسیر آبراه‌ها، کنار نی‌های بلند؛ پلاکارت‌های بزرگ و کوچک را نصب کرد. روی پلاکارت‌های چوبی شعار‌هایی به زبان عربی نوشته شده بود. پرچم هلال‌احمر بالای قایق‌های اورژانس خودنمایی می‌کرد و مقر اورژانس روی پل‌های خیبری و زیر بردی‌ها به‌خوبی استتار شده بود. مقر فرماندهی تیپ هم که شامل بی‌سیم فرماندهی، تبلیغات و اطلاعات عملیات بود؛ کمی عقب‌تر از اورژانس روی آب و زیر بردی‌ها قرار داشت. سریع نیرو‌های مهندسی پل‌های خیبری را به هم وصل کردند و در فواصل مختلف پل‌های فرعی زدند تا مقر‌ها به هم راه پیدا کنند.

عملیات موفق قدس ۴ در خطوط آرام جبهه سروصدای زیادی به پا کرد. بعد از سه روز جلسه تشریح و بررسی عملیات در مقر فرماندهی برگزار شد. ابوطارق هم در جلسه حضور داشت. ابواثیر زیرچشمی نگاهش می‌کرد. ظاهرش خوب بود فقط کمی بی‌حال به نظر می‌رسید. دقایقی آرام دستی به کمرش کشید و گفت: «شما چرا نرفتی استراحت کنی؟ مگه مجروح نشدی؟ باید بهت رسیدگی بشه تا زودتر روبه‌راه بشی!»

ابوطارق همین‌طور که سرش پایین بود؛ جواب داد: «الحمدالله خوبم!»

ابواثیر یاد گُمان چند شب پیش افتاد و عرق شرم بر پیشانی‌اش نشست. مقاومت ابوطارق برای حفظ روحیه نیروهایش ستودنی بود.

در جلسه هرکدام از مسئولین گزارشی از عملیات دادند و وقتی نوبت به مسعود صالحی رسید؛ جریان ابو اشباح را گفت. هنوز حرفش تمام نشده بود که چهره اسماعیل از عصبانیت سرخ شد. گفت تا ابواشباح را صدا بزنند. ابواشباح که آمد اسماعیل با غضب نگاهش کرد و گفت: «شما چرا این کار‌ها رو می‌کنید؟ چرا وقتی دشمن می‌خواسته تسلیم بشه بهش تیراندازی کردی؟»

ابواشباح جوابی نداد. دقایقی ادامه داد: «شما که بهتر می‌دونید اینا مجبورند، بعضی هاشون به زور اومدن دارن می‌جنگند. هم‌وطن شما هستند، شما چرا این کار رو کردید! هر چی می‌تونید اسیر بگیرید، ولی نکشید این‌ها رو!»

حرف حسابی بود. دقایقی بین نیرو‌های عراقی زندگی می‌کرد. ساعت‌ها روی بام کانکس‌های پادگان با نیروهایش می‌نشست و آن‌ها از احوال نا به سامان ملت عراق می‌گفتند. برای او هر کس که سمت جبهه حق می‌رفت ارزشمند بود. جان بخشیدن سخت‌تر از جان گرفتن بود و فرمانده برای تک‌تکِ جان‌های بخشیده؛ حسابی ویژه باز کرده بود.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها