«شهید محمود ستوده»؛ «محمود» بود و «ستوده»:، چون نامش

در جبهه‌ها نماد اخلاص و تواضع بود و تندیس تقوی و تهجد. می‌گفت فرمانده باید بر قلب‌ها فرماندهی کند و خود مصداق چنین فرماندهی شد. «شهید محمود ستوده» جانشین لشکر ۳۳ و فرمانده تیپ المهدی (عج) عارفی بود که جبهه‌ها، معرکه معاشقه او با خدایش بود.
کد خبر: ۶۵۷۸۲۵
تاریخ انتشار: ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۰ - 19March 2024

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، بیست و ششم اسفند ۱۳۶۳ در کنار شهیدانی، چون مهدی باکری، عباس کریمی، حسن درویشی، حاج کاظم نجفی رستگار، سرداری از تبار همان به تعبیر امام (ره): «عارفان مسلح و مبارزه جو» به معراج شهادت شتافت که جبهه‌های ایران از غرب تا جنوب و از کردستان تا خوزستان، شاهد حماسه آفرینی‌ها و جانفشانی‌هایش بود: شهید بزرگوار «محمود ستوده» که، چون نامش محمود بود و ستوده به شرف شهادت در راه دوست و:

«مخور به مرگ شهیدان کوی عشق، افسوس
که دوستان حقیقی به دوست پیوستند»

از تولد تا بلوغ در مبارزه

شهریورماه ۱۳۳۵ شمسی در یکی از روستا‌های شهرستان فسا در خانواده‌ای مذهبی، متدین و عاشق اهل بیت، چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوره ابتدایی در روستا، راهی شهرستان فسا شد و در هنرستان‌های این شهر تحصیلات متوسطه خود را به پایان رساند.

وضعیت مالی خانواده به دلیل فقر اقتصادی منطقه و تنگنا‌هایی که از جانب عوامل رژیم ستمشاهی برای مردم مستضعف آن دیار روا داشته بودند، باعث شد که او از سنین نوجوانی به‌منظور کمک به امر معاش خانواده، در کنار تحصیل به همراه پدرش به کار کشاورزی و دامداری بپردازد. او برای والدینش احترام خاصی قایل بود و از محبت به آن‌ها دریغ نمی‌ورزید و سعی می‌کرد حقوق آن‌ها را به بهترین شکل رعایت کند.

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در جریان تظاهرات مردمی در روستای محل سکونتش «خیرآباد» (از توابع شهرستان فسا) دستگیر و مورد ضرب و شتم عوامل رژیم منفور پهلوی قرار گرفت. او علاوه بر فعالیت گسترده سیاسی، به‌طور جدی در جریانات سیاسی شهر نیز نقش موثری داشت و در سازماندهی مردم منطقه و جذب آن‌ها (با توجه به اعتماد مردم نسبت به او) بسیار کوشا بود.

از اولین پیشتازان جهاد

با پیروزی انقلاب اسلامی به منظور حفظ دست آورد‌های انقلاب اسلامی به عضویت هسته‌های اولیه کمیته انقلاب اسلامی در آمد. پس از مدتی به سازمان جوانمردان (که توسط ژاندارمری و به منظور مقابله با توطعه اشرار ایجاد شده بود) پیوست و در فعال کردن این تشکیلات نقش بسیار مفید و ارزنده‌ای را ایفاد نمود. پس از آن با عضویت در سپاه به خیل عظیم پاسداران توحید پیوست.

به گفته مسئولان مافوق او در این نهاد مقدس؛ بینش عمیق فکری، استعداد مناسب نظامی، سرعت عمل و اخلاق حسنه شهید ستوده، از وی شخصیتی قوی و موثر ساخت و جوهره وجودی‌اش را شکوفا کرد.

او از جمله پاسداران مخلص و عاشقی بود که در خدمت نظام و امام عزیز (ره) در طول مدت حضورش در سپاه به عنوان خدمتگزاری صادق و پرتلاش، سربازی شجاع و وفادار، لحظه‌ای درنگ نکرد و با تمام وجودش در راه تحقق آرمان‌های متعالی انقلاب اسلامی تلاش کرد همواره در ماموریت‌های حساس و مخاطره آمیز از هرگونه جانفشانی دریغ نداشت.

شهید «محمود ستوده» از اوایل درگیری در کردستان، جزو اولین گروه‌هایی بود که همراه تعدادی دیگر از برادران به آن دیار رفت و، چون کوهی استوار، در مقابل گروهک‌های وابسته مزدور ایستاد و دلیرانه به دفاع از حریم اسلام و قرآن پرداخت.

«شهید محمود ستوده»؛ «محمود» بود و «ستوده»:، چون نامش

در اولین گروه اعزامی به جبهه

با شروع جنگ تحمیلی و اعزام نیرو به جبهه نبرد، ندای رهبر و مرداش را لبیک گفت و پس از طی دوره فشرده آموزش نظامی در «شیراز»، به عنوان اولین گروه اعزامی از «فسا»، راهی منطقه جنوب شد. هنگامی که این گروه به اهواز رسیدند، هنوز خرمشهر سقوط نکرده بود و هر لحظه فشار دشمن برای اشغال این شهر زیادتر می‌شد.

با توجه به نیاز شدید جبهه به نیروی انسانی، با خیانت بنی صدر و دست‌هایی که در کار بود، مدت چهارده روز آن‌ها را در اهواز نگه داشتند و عملاً مانع پیوستن آنان به رزمندگان در خط مقدم جبهه شدند. در زمانی که آخرین مقاومت‌ها در مقابل فشار شدید دشمن توسط نیرو‌های مردمی و سپاه انجام می‌گرفت و شهر در آستانه سقوط بود و آبادان در محاصره قرار داشت، گردان به سرپرستی شهید «ستوده» از طریق بندر ماهشهر به وسیله یک فروند دوبه به سمت «آبادان» عزیمت کرد.

در مسیر راه به واسطه جدا شدن یدک از یدک کش، مدت سه شبانه‌روز در آب‌های خلیج فارس بدون آذوقه کافی سرگردان بودند، اما توکل، سعه صدر، تدبیر و توصیه به حق و صبر این فرمانده دلاور و استقامت رزمندگان همراهش، باعث شد که لطف خدا شامل حال آنان گردد و از مهلکه نجات یابند. پس از آن خود را به ایستگاه هفت آبادان رساندند و در آنجا با پیوستن به رزمندگان مدافع شهر، مقابله همه جانبه با متجاوزین بعثی را ادامه دادند.

پس از شکستن محاصر ه آبادان بنا به ضرورت، راهی جبهه «کرخه نور» شد و در کنار دیگر همرزمان به مصاف با دشمن بعثی پرداخت. در این منطقه، خطر حمله دشمن به مواضع خودی به حدی بود که یکی از همرزمان شهید نقل می‌کند: تا زمانی که در منطقه کرخه نور بودیم هرگز نشد حتی یک شب شهید ستوده بدون پوتین استراحت کند و هر لحظه آمادگی کامل برای هجوم به دشمن در او وجود داشت.

او سلحشورانه در عملیات و نبرد‌های متعددی در جنوب از قبیل فتح المبین، بیت‌المقدس و رمضان شرکت داشت و به دلیل همین رشادت‌ها و استعداد درخشان و خلوص، پس از عملیات رمضان به سمت جانشین فرمانده تیپ المهدی (عج) منصوب شد. از آن به بعد نیز همچون گذشته با وجود مشکلات زیاد و گرفتاری‌های خانوادگی، جنگ را در راس امور خود قرار داد و با همین انگیزه هرگز جبهه را ترک نکرد.

در عملیات والفجر ۲، خیبر و بدر نیز نقش به سزایی داشت و با دلاوری تمام در عرصه‌های نبرد حماسه آفرید.

دجله می‌دید که دریا شدی‌ای چشمه‌ی نور...
و سرانجام عملیات بدر و شرق دجله، وعده گاه دیدار بود و:

«وعده‌ی دایدار، نزدیک است یاران! مژده باد
روز وصلش می‌رسد، ایام هجران می‌رود»

در عملیات پیروزمندانه بدر در شرق «دجله»، نیرو‌های لشکر ۳۳ المهدی (عج) مواضع حساسی را در آن سوی آب تصرف کرده بودند و خود را برای هجوم آماده می‌کردند. متجاوزین عراقی پاتک سنگینی را به فرماندهی سرلشکر عدنان خیرالله (که با هلیکوپتر شخصاً پاتک را هدایت می‌کرد) آغاز کردند. برادران لشکر با مقاومت خود پاتک آن‌ها را سرکوب کردند.

حدود ساعت ۱ بعدازظهر بود که سردار رشید اسلام، سرلشکر شهید حاج محمود ستوده پس از بازگشت از سرکشی به خط مقدم، بر اثر برخورد مستقیم گلوله تانک به سنگر هدایت عملیات، مورد اصابت قرار گرفت و با پیکری خونین به خیل شهیدان دفاع مقدس پیوست و به وصال جانان دست یافت و عاشقانه به آرزوی دیرینه خود رسید و: «عاشقان را عشق فرمان می‌دهد منزل به منزل»

«شهید محمود ستوده»؛ «محمود» بود و «ستوده»:، چون نامش

چهارمین و آخرین وصیتنامه شهید

بسمه تعالی

خدایا! این عزیزان را که بهترین هدایای امت ماست به پیشگاهت بپذیر. (امام خمینی (ره)

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص. به درستی که خداوند دوست می‌دارد کسانی را که در راهش، چون دژی محکم صف بسته و پیکار می‌کنند.

خدایا! برای چهارمین‌بار وصیت‌نامه‌ام را تعویض می‌کنم و ۴ سال است از جنگ تحمیلی می‌گذرد و در این مدت طولانی که در جبهه شرکت کرده‌ام شهادت را نصیبم نکردی. البته شکی نیست که تا به حال لیاقت شهادت نداشته‌ام و در این مدت بهترین دوستانم و نور چشمانم در کنارم به شهادت رسیده‌اند.

خدایا! به من کمک کن لیاقت شهادت در راهت را پیدا کنم و باز با خجالت و شرمندگی آخرین وصیت‌نامه باشد که می‌نویسم.

به نام خدا؛ به‌نام او که همه چیزم اوست. زندگی ام اوست و زنده به اویم. به‌نام او که از اویم و بدنم از اوست. رفتنم از اوست، یادم اوست، جانم اوست، معشوقم اوست، معبودم اوست، مقصودم اوست، امیدم اوست.‌ای همه چیزم! به یادت هستم، به یادم باش که بی‌تو هیچ و پوچ خواهم بود

و، اما راجع به خودم، برادران و خواهران، این دنیا، دنیای آزمایش است و همه می‌دانید که هیچ کدام ماندگار نیستیم و همگی خواهیم رفت. فقط مواظب باشیم که پرونده ما سفید باشد و با روی سفید و پرونده کامل و با معدل ۲۰ خودمان را آماده کرده باشیم.

از همه شما برادران و خواهران می‌خواهم که اگر خدای ناخواسته از من ناراحتی دیدید و حرفی شنیدید که ناراحت شده‌اید، مرا ببخشید. البته، من هم با دلی پر از درد و ناراحتی از این دنیا رفتم، و هر کس که مرا به هر عنوان ناراحت کرده کار ندارم، به هر شکل و هر عنوان ناراحت و نگرانم کرده، من او را خواهم بخشید. از خداوند می‌خواهم که هم من و هم شما را ببخشید و به راه راست هدایت‌مان کند.

و، اما پدر و مادر و خواهران و برادرانم! پدر جان! همیشه در راه اسلام قدم بردار و شهادتی که نصیب فرزندت شده نعمتی از طرف خداوند بدان و خدا را شکر بگو و مرا حلال کن.

مادر جان! خوشا به حالت که چنین فرزندی در راه اسلام تربیت کردی و تو بودی که همیشه افتخار می‌کردی که فرزندانت در جبهه هستند، پس حالا هم افتخار کن که فرزندت در راه اسلام به شهادت رسیده؛ افتخاری بالاتر از افتخار اول. از شما می‌خواهم که مرا حلال کنی.

و، اما تو همسرم! می‌دانم که برایت همسر خوب و باوفایی نبودم، اما مطمئن هستم که تو مسلمان واقعی هستی و همسری خوب و باوفا برای من بودی؛ خلاصه، مرا حلال کن و ببخش. از خداوند می‌خواهم و تو هم بخواه که صبر و مقاومت به تو عنایت فرماید تا بتوانی هر دو فرزند عزیزم یعنی سمیه و مهدی، نور چشمانم را در راه اسلام تربیت کنی و فرزندی که در راه است و چند ماه آینده به دنیا می‌آید، البته با سلامتی شما، در صورتی که شهید شدم، اگر پسر شد نام او را محمد و اگر دختر شد نام او را بگذار زینب و درس مقاومت به او بده و به سمیه درس مقاومت و حجاب و تربیت اسلامی بیاموز و به مهدی عزیزم، درس صبر و مقاومت و ایستادگی و جوانمردی و شهادت و شهامت در راه اسلام بیاموز و بگو که باید اسلحه افتاده از دست پدرت را برگیری و به جنگ با دشمنان اسلام بروی. در آخر از تو همسر مقاوم و صبور می‌خواهم اگر توانستی، روزی که می‌خواهند دفنم کنند، چند دقیقه حتی اگر ۵ دقیقه هم که شده، چند کلمه‌ای صحبت کن تا خداوند به صبر و استقامت تو بیافزاید.

در پایان، از تمام برادران و خواهرانم می‌خواهم که مرا ببخشید و حلالم کنند و از کلیه برادران تیپ قهرمان المهدی عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف می‌خواهم که این مدتی که به‌عنوان خدمتگزار در خدمت‌شان بودم به خصوص فرمانده محترم خودم، جناب آقای اسدی فرمانده محترم تیپ، همگی مرا ببخشند و حلام کنند و همگی شما عزیزان را به خدا می‌سپارم. خدا یار و نگهدارتان باشد.

به امید زیارت کربلا و قدس عزیز، خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

والسلام، بنده حقیر محمود ستوده، مورخه ۱۳۶۳/۳/۲۸

منبع: حیات

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما
پربیننده ها