زنده باد کمیل، یک عالم درس دهنده و روحیه دهنده است

زنده باد کمیل، یک عالم درس دهنده و روحیه دهنده است

از آنجا که دوستان شهیدم را مظلوم ترین و رفقای سفر کرده ام را از غریب ترین انسان‌هایی می دانم که چند صباحی بر عرصه خاک قدم گذاشته و رفتند، تصمیم گرفتیم قطره‌ای از دریای علم و معرفتشان را روی این اوراق بریزم.
جمجمه‌ات را قرض بده برادر، کتابی درباره قرض دادن جمجمه‌ در میانه‌ی میدان

جمجمه‌ات را قرض بده برادر، کتابی درباره قرض دادن جمجمه‌ در میانه‌ی میدان

رمان "جمجمه‌ات را قرض بده برادر" داستان هفت رزمنده‌ی غواصی را روایت می‌کند که ماموریت دارند در آستانه عملیات والفجر8 به آن سوی اروندرود بروند و به شناسایی بپردازند.
نجیب، شجاعت و پاک‌دلی بسیجیان را نشان می دهد

نجیب، شجاعت و پاک‌دلی بسیجیان را نشان می دهد

چه زیباست که ما کتاب نجیب را مرور کنیم. خواندنش بسیار آسان و درس‌هایش بسیار بزرگ است. داستان‌های کوتاهش بسیار آمورنده است. شجاعت و پاکی‌دلی بسیجیان در کتاب نجیب موج می زند؛ و بسیجیان، چه نجیب اند، مثل نجیب چرابه!
شانه‌های زخمی خاکریز، خاطرات یک امدادگر جانباز

شانه‌های زخمی خاکریز، خاطرات یک امدادگر جانباز

یک مجروح را که آوردند و خواستم سرش را پانسمان کنم، متوجه شدم جمجمه اش کاملا متلاشی شده. در همین حین یکی از بچه ها خبر شهادت حاج محمد مهتانی را آورد. باور نمی کردم و این ناباوری تا پایان عملیات، وقتی که حاج مجتبی خودش را در آغوشم رها کرد وهای های زد زیر گریه، ادامه داشت.
دیدم که جانم می رود، کتابی با عطر دفاع مقدس

دیدم که جانم می رود، کتابی با عطر دفاع مقدس

کتاب «دیدم که جانم می‌رود» خاطرات حمید داوود آبادی نویسنده کتاب از معارج برگشتگان با شهید مصطفی کاظم‌زاده است که از اول آشناییشان شروع می‌شود یعنی از سال 58 تا 22 مهر 1361 که در سومار شهید شد.
خداحافظ کرخه، خاطراتی برای تشریح فرهنگ بسیجی

خداحافظ کرخه، خاطراتی برای تشریح فرهنگ بسیجی

آیا از خود پرسیده ایم که علت این همه تحسین و تجلیل مقام معظم رهبری از کتاب های خاطرات دفاع مقدس و نویسندگان آن برای چیست؟ حداقل این لطف و نگاه باید ما را به سمتی ببرید که هر روز صفحاتی از آن کتاب ها را مرور کنیم. اگر تا به امروز از این قافله عقب مانده ایم، از کتاب خداحافظ کرخه شروع کنیم.
پرواز شماره‌ی 22 خاطرات خلبان عراقی

پرواز شماره‌ی 22 خاطرات خلبان عراقی

در اوایل سال 1984 از دانشکده نیروی هوایی به پایگاه ولید، موسوم به H3، ... منتقل شدم.. با پایان یافتن این دوره، خبری از سوی فرماندهی نروی هوایی به ما رسید... مدتی گذشت تا اینکه قرار شد تعداد پانزده خلبان، که من جزء آن ها بودم، برای یک دوره آموزشی پنج ماهه هواپیما یی مدرن و پیشرفته 32 ام 3 عازم کشور شوروی شوند.

"تیپ 83" خاطرات روحانیان رزمنده به کوشش سید محمدعلی دیباجی

دیگر نمی توانستیم صدای مناجات شعبانیه او را از نیزارهای راس البیشه بشنویم. یا وقتی، هر روز صح برای نماز بیدار می شدیم، سید نبود تا ببینیم نماز شبش را روی خاک ها خوانده است و برای نماز صبح آماده می شود و هرچه به او اصرار کنیم که امام جماعت شود قبول نکند و در جواب بگوید: «من هنوز لیاقت را پیدا نکرده ام.»
جشن حنابندان محمد حسین قدمی

جشن حنابندان محمد حسین قدمی

نباید انتظار داشته باشیم همیشه حمله باشد و ما هم در خطوط مقدم و خط شکن. تکلیف ما ادای دین است. امروز به ما گفته اند جبهه ها را پر کنید، ما هم آمدیم فردا می گویند جای دیگر، ما هم کی می رویم حالا اگر عملیات نصیب شد که چه بهتر!
آقای شهردار، قصه زندگی شهید مهدی باکری

آقای شهردار، قصه زندگی شهید مهدی باکری

سه روز بعد، گرما گرم ظهر تابستان، وحید، بی حال و کلافه از گرما، در حال گذر از کنار ساختمان ستاد لشکر بود که مهدی را دید. مهدی در حال جمع کردن کاغذ پاره ها و زباله های دور و اطراف ساختمان بود.
قبلی۱۷بعدی