سردار رحیمیان همرزم شهید بصیر در گفت‌و‌گو با دفاع پرس مطرح کرد

از مبارزه در افغانستان تا شهادت در کربلای 10/ تعبیرِ خواب‌های شهید بصیر

خواب دیدم که سیب سوخته‌ای به من دادند و گفتند که میل کنید. سیب ظاهر زیبایی نداشت و تمایلی برای خوردن نداشتم. ولی به من گفتند که این میوه بهشتی است، میل کنید. با این که رضایت قلبی نداشتم شروع به خوردن سیب کردم. با هر گازی که می‌زدم سیب شیرین‌تر و خوشمزه‌تر می‌شد.
کد خبر: ۴۵۳۸۸
تاریخ انتشار: ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۳:۲۷ - 25April 2015

از مبارزه در افغانستان تا شهادت در کربلای 10/ تعبیرِ خواب‌های شهید بصیر

سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس- مونا معصومی: فرماندهان و رزمندگان لشکر 25 کربلا، حاج حسین بصیر را نماد معنویت میدانستند. او در رفتار، معنویت و ایمان زبانزد بود. در میدان رزم نیز یک مبارز و جنگجو بود. هرچه فرماندهان رده بالا به او دستور میدادند به بهترین نحو انجام میداد.

قبل از عملیات والفجر8، دورههای زیاد غواصی برای رزمندگان برگزار میشد، حاج بصیر مسئول آموزش غواصان بود. او طی 2 ماه در سرمای استخوان سوز زمستان، تمام وقت به نیروها آموزش میداد.

سردار "فتحعلی رحیمیان" از فرماندهان و جانبازان دفاع مقدس و همرزم سردار شهید حسین بصیر در گفتوگو با ما میگوید:

آشنایی

آشناییم با حاج حسین به قبل از انقلاب بازمیگردد. من در بابلسر و او در فریدونکنار زندگی میکرد. به جهت اینکه بستگانم در فریدون کنار بودند و فاصله این دو شهر کم بود، با هم آشنا شدیم.

فعالیتهای انقلابی من سازمان یافته نبود و به صورت انفرادی در مساجد و در جلسات با روحانیون حضور پیدا میکردم. ارتباطم با حاج بصیر از این دوران آغاز شد.

تشکیل تیپ 25 کربلا

با آغاز غائله کردستان، من و حاج بصیر راهی کردستان شدیم. حاج بصیر پیش از این غائله، مقطعی برای دفاع از مردم افغانستان به این کشور رفته بود.

در آغاز جنگ تحمیلی قبل از تشکیل تیپ، نیروهای مازندرانی منسجم نبودند و هر شخص مستقلاً ثبت نام و اعزام میشد و پس از آن به اهواز یا آبادان میرفت. حاج بصیر از نیروهای فدائیان اسلام بود.

سال 61، زمانی که تیپ 25 کربلا تشکیل شد، ارتباط من و حاج بصیر صمیمی شد.

در اکثر عملیاتهای تیپ با هم بودیم. ایشان فرمانده من بودند و بعضی مواقع فرمانده مستقیم و در مواقعی نیز در یک محور باهم بودیم.

حاج حسین در عملیاتهای مهم و سرنوشتسازی همچون بیت المقدس، فتح المبین، والفجر 4، محرم، رمضان، کربلای 1، والفجر8، آزادسازی مهران، والفجر 10، کربلای 10، عملیات نصر 4، بدر، قدس 1 و قدس 2 شرکت داشتند.

درخت معنوی لشکر

در مجموع، فرماندهان لشکر و حتی در میان نیروهای بسیجی شهید بصیر را درخت معنوی لشکر میدانستند. رفتار، معنویت و ایمان حاج بصیر زبانزد بود.

در آموزش و فرماندهی آنچه که ردههای بالا دستور میدادند به خوبی عمل میکرد. به عنوان مثال آموزش نیروهای غواص در عملیات والفجر 8 را بر عهده داشت و تمام قد ایستاد و در آن سرمای استخوان سوز سال 64، دو ماه نیروها را آموزش دادند. قبل از این که در منطقه عملیات والفجر 8 برویم در هفت تپه در رودخانه دز که دستکمی از رودخانه اروند نداشت، آموزش دادند و نیم دیگری از نیروها را در دزفول آموزش دادند.

در آن شرایط سخت نیروها آموزش دیدند و هیچ کس گلایهای از فرماندهی یا شرایط نداشت و نیروها عاشقانه تمرین کردند.

در کنار دلسوزی و آموزشها، فرماندهیاش هم زبانزد بود و یک طراح و مدیر عملیاتی موفق بود. در کار جدی و دلسوز بود. نیروهایی که تازه و با سن کم به جبهه میآمدند در برخورد اول متوجه فرمانده بودنش نمیشدند وقتی بهشان میگفتیم که ایشان فرمانده هستند باور نمیکردند که حاج حسین صمیمانه به استقبالشان آمده باشند.

برای نیروها خیلی ارزش و احترام قائل بود. همیشه خودش را پایینتر از دیگران قرار میداد و منیت در او نبود.

نحوه شهادت اصغر بصیر

حاج بصیر دو خواب دیده بود که برایم تعریف کرد. یک خواب حدود ده روز قبل از شهادت برادرش و یک خواب هم دو روز قبل از شهادت خودش بود که تعبیر این دو خواب، شهادت این دو فرمانده دلیر از خطه مازندران بود.

قبل از شهادت اصغر بصیر، حاج بصیر خوابی را برایم تعریف کرد، او گفت: «خواب دیدم که سیب سوختهای به من دادند و گفتند که میل کنید. سیب ظاهر زیبایی نداشت و تمایلی برای خوردن نداشتم. ولی به من گفتند که این میوه بهشتی است، میل کنید. با این که رضایت قلبی نداشتم شروع به خوردن سیب کردم با هر گازی که میزدم سیب شیرینتر و خوشمزهتر میشد.» آن زمان تعبیر خوابش را نمیدانست.

حدود ده روز بعد در عملیات کربلای یک خوابش تعبیر شد. با اصغر بصیر در قلاویزان در یک محور عملیات بودیم. ایشان در جناح چپ من بود. منطقه دشتی بود و حاج حسین به عنوان جانشین لشکر همراه من آمد.

گردان یا رسول(ص) و گردان امام حسین(ع) به خوبی در این عملیات عمل کردند و به سرعت منطقه پاکسازی شد. درآن منطقه سنگری را پاکسازی کرده و فرماندهان لشکر در آنجا مستقر شدند. اعلام کردند که جلسهای در سنگر فرماندهی در قله قلاویزان برگزار میشود.

پس از جلسه یک گلوله توپ به تپه برخورد کرد و دو تن از فرماندهان عزیزمان را به آرزویشان رساند. یکی از آن شهدا محمدرضا عسگری معاون لشکر و دیگری اصغر بصیر بود. زبانه آتش بسیار زیاد بود و پیکر این دو شهید قابل شناسایی نبود.

آخرین دیدار

دو شب قبل از شهادت حاج بصیر، به همراه حاج بصیر و تقی مهری که فرمانده اطلاعات لشکر بود برای شناسایی منطقه رفتیم. در یکی از ارتفاعات بر لب چشمهای نشستیم تا وضو گرفته و آبی بخوریم. حاج بصیر گفت که شب قبل خوابی دیدم و ادامه داد: «خواب دیدم که در دو کف دستم صحنهای را نشانم دادند. در یک کف دستم فضای بسیار زیبا، سبز و کاخهای باشکوه دیدم و در کف دیگر دستم یک اسلحه کورته. در خواب نیز میدانستم که در دفاع هستیم و به اسلحه نیاز داریم به همین دلیل اسلحه را انتخاب کردم. همان لحظه بود که از خواب بیدار شدم.»

این خواب حاج بصیر نیز تعبیر شد و در عملیات کربلای 10 نامش برای همیشه در تاریخ ایران باقی ماند.

تعبیر خواب شهید حسین بصیر

در عملیات کربلا10 حضور داشتم، در زمان شهادت حاج بصیر به پایین ارتفاعات رفتم تا نیروهایم را به بالای تپه هدایت کنم. از خصوصیات ارتفاعات مارو این است که شخصی که از بالای تپه به پایین در حرکت باشد قابل مشاهده است و صدا نیز در این ارتفاعات میپیچید.

در مسیر دیدم که قاطری به پایین قله در حرکت است که یک شهید هم بر روی آن بود. رزمندگانی که این شهید را به پایین تپه هدایت میکردند در بین صحبتهایشان گفتند: «بچهها آروم صحبت کنید و نگویید که این شهید چه کسی است.»

من آن لحظه متوجه شهادت حاج بصیر شدم که شبش خبر شهادتش را به من دادند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار