به مناسبت سالگرد شهادت حجت الاسلام والمسلمین ابوترابی؛

کاظم چرا این قدر عوض شده بود؟

سرتاپای حاجی غرق خون شده بود. بعد از آن، هر وقت کاظم از جلوی حاج آقا رد می شد، حاجی بلند می شد و به او سلام می کرد.
کد خبر: ۱۹۱
تاریخ انتشار: ۰۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۲:۲۰ - 28May 2013

کاظم چرا این قدر عوض شده بود؟

خبرگزاری دفاع مقدس: روزی که حاج آقا را آوردند اردوگاه، با بی رحمی حاجی را شکنجه کرد. بچه ها، پشت پنجره ها ایستاده بودند و بلند بلند گریه می کردند.

سرتاپای حاجی غرق خون شده بود. بعد از آن، هر وقت کاظم از جلوی حاج آقا رد می شد، حاجی بلند می شد و به او سلام می کرد. کاظم هم سعی می کرد مدام از جلوی حاجی رد شود. چند ماهی گذشت. یک روز حاج آقا رفت لباس هایش را بشوید. کاظم هم دنبالش رفت.

کنارش ایستاد و شروع کرد به شستن دستهاش و با حاج آقا صحبت کرد. چند روز بعد، باز هم این کار را کرد. یک روز، وقتی کاظم کارش با حاج آقا تمام شد، رفتیم پیش حاجی. گفتیم «چی می گه؟» گفت «کی؟» گفتیم «کاظم دیگه. مثل این که دست بردار نیست.» گفت «کاظم هم بندة خداست دیگه.» اصرار کردیم. گفت «کاظم شیعه است؛ می آد سؤالهای شرعیش رو می پرسه.»


روزی که داشتند حاج آقا را از اردوگاه می بردند، یکی که بیشتر از همه ناراحت بود کاظم بود. گریه می کرد. حاج آقا که سوار شد. کاظم رفت طرف فرمانده. چیزی بهش گفت. از فرمانده خواسته بود اجازه بده همراه حاج اقا برود، به بهانه جلوگیری از فرار حاجی ولی در اصل برای اینکه یک روز دیگر با او باشد. بعدها، بازهم حاج آقا را دیدیم. اما هیچ وقت نگفت بینشان چی گذشته است. کاظم چرا این قدر عوض شده بود.


راوی:سعید اوحدی
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار