به گزارش دفاع پرس از همدان، «محمدرضا وزیری میرزائی» در سال 1336 در یک خانواده مذهبی در شهر بهار از توابع همدان دیده به جهان گشود و دوران کودکی را با رنج و مشقت فراوان با کشاورزی گذراند که گویی سختیهای زندگی، او را برای امتحان بزرگی آماده میکرد.
تحصیلات خود را با اخذ مدرک دیپلم در دیار خود به پایان رساند و سپس وارد دانشگاه افسری شد. پس از گذراندن دورههای مقدماتی و تکمیلی آموزشهای نظامی، به استخدام ارتش درآمد.
فعالیتهای وی در زمان طاغوت و بعد از انقلاب هیچگاه از نظر دوستانش فراموش نخواهد شد.
همزمان با قیام مردم ایران علیه رژیم طاغوت، این افسر ارتشی نیز همچون دیگر همکارانش در این مسیر تلاش میکرد، گاهی از انجام فعالیتهای اجتماعی گسترده خسته میشد اما با نیروی ایمان و استقامتی که همچون کوه داشت همواره در این راه ثابت قدم بود.
فعالیتهای این افسر جوان ارتش زبانزد همکارانش بود و از خصوصیات اخلاقیاش این بود که هراسی از ضد انقلاب در دل نداشت و از عوامفریبان، بسیار متنفر بود و هیچگاه حقیقت را فدای مصلحت نمیکرد.
محمدرضا پس از فعالیتهای بسیار و کار طاقتفرسا برای سرکوب ضد انقلاب و رهایی ملت مظلوم ایران اسلامی از شر اشرار به منطقه کردستان اعزام شد تا از ملت و میهن خود دفاع کند و به دوستان و اطرافیانش میگفت «هر چه میتوانید بکوشید تا امام خمینی را بهتر بشناسید».
این ارتشی دلیر، غیور و شیردل پس از مدتی حضور در کردستان به مناطق جنوبی کشور اعزام شد و در آخرین مرخصیاش با تمام دوستان و آشنایان دیداری تازه کرد گویی که میدانست و با خبر بود که این دیدار، دیدار آخر است.
سرانجام امیر سرتیپ «محمدرضا وزیری میرزائی» با کوهی از ایمان، شجاعت، تقوی، کمال و استقامت در تاریخ 59/10/15 و در جریان حمله وسیع تیپ 3 زرهی همدان علیه دشمن بعثی در منطقه کرخه نور به درجه رفیع شهادت نایل آمد و آسمانی شد.
قسمتی از وصیتنامه این شهید بزرگوار:
...من در این موقعیت حساس اعلام میکنم که وابسته به هیچ حزب و گروه و دستهای نیستم و برای هیچ یک از آنها نمیجنگم، بلكه به عنوان یك مسلمان آزاده كه مسئولیتم و شغلم ایجاب میكند صرفا به خاطر دفاع از دین و قرآن خدا و محمد (ص) و استقلال و تمامیت ارضی و حیثیت و ناموس ملتم، وطنم، خاكم و كشورم ایران پای به میدان نبرد میگذارم... زیرا نمیتوانم آرام بنشینم و ببینم دشمن در خاک وطنم باشد، تا آخرین قطره خونم از وجب به وجب خاک وطنم دفاع خواهم كرد...
حال اگر قرار است با مردن من خاک وطن و ملت عزیز آزاد گردند پس من به سهم خودم، شرافتمندانه مرگ را انتخاب میكنم... اما آرزویم این است كه پس از شهادتم روزی زنده شوم و وضع ایران را ببینم كه بالاخره چه شد خونی كه ما دادیم؟ آیا ملت ایران دین خودشان را نسبت به شهدا اداء كردند یا خیر...
انتهای پیام/