... ایران قطعنامهی 598 را پذیرفته بود. من مسئولیّت تیپ قائم(عج) را داشتم که در گیلانغرب مستقر بود. بخشی از این تیپ زیر نظر لشکر 57 لرستان انجام وظیفه میکرد.
بچهها دائم به من پیام میدادند که دشمن آتش سنگینی در خط به پاکرده. برای من غیر منتظره بود. فکر نمیکردم عراق بعد از پذیرفتن قطعنامه، بخواهد حمله کند. تصورم این بود که بچهها میخواهند از من دستوری بگیرند تا از لشکر57 لرستان جدا شوند. من هم در جواب پیام آنها با تأکید گفتم تا آخر باید با آن لشکر بمانید.
خودم را به پاتاق رساندم. من بیخبر از همه جا از بالای پاتاق نگاه کردم؛ یک ستون عظیم از منافقین را دیدم که جلوی آن بالای تلمبه خانهی پاتاق بود و عقبهی آن تا سرپلذهاب ادامه داشت. تانکها، خودروهای نفربر حامل سلاح در جلوی این ستون قرار داشتند.
به اطراف نگاه کردم. در آنجا فقط یک سرباز آرپیجی زن از واحد ژاندارمری را دیدم. یک آرپیجی هم ما داشتیم.
با این دو قبضه حدود دو سه ساعت عملیّات تأخیری انجام دادیم؛ یعنی از حرکت دشمن جلوگیری کردیم، تا نیروهای ما در کمینگاههای دیگری، تجهیز شوند.
انتهای پیام/