روایت امیر یوسف زاده از سال‌های دفاع مقدس

ماجرای درخواست مرخصی ازدواج از سرلشکر صالحی

امیر صالحی دوره‌ای فرمانده‌ دانشکده‌ افسری بود. وقتی در دشت عباس به دیدارش رفتم در یک چادر با وضعیت کاملا نظامی در حالی که عرق از سر و رویش سرازیر بود، نشسته بود. صورت‌ش از شدت گرما قرمز شده بود. برای برگزاری مراسم ازدواجم تقاضای یک مرخصی ده روزه داشتم. اما وقتی ایشان را با آن وضعیت دیدم زبانم بند آمد و خواسته‌ام از ذهنم رفت و بازگشتم.
کد خبر: ۲۴۷۶۲
تاریخ انتشار: ۰۴ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۳ - 26August 2014

ماجرای درخواست مرخصی ازدواج از سرلشکر صالحی

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از سمنان، خاطرات زیر روایتهای سرتیپ دوم ستاد «رضا یوسف زاده» جانشین فرمانده قرارگاه عملیاتی لشکر 58 تکاور ذوالفقار است از دوران دفاع مقدس است.

ماجرای درخواست مرخصی ازدواج از امیر صالحی

در زمان دانشجویی توفیق پیدا کردم در منطقهی جنوب حضور پیدا کنم. شنیدم امیر سرلشکر صالحی در اردوگاهی در دشت عباس حضور دارند. ایشان در آن زمان فرماندهی دانشکدهی افسری بودند. وقتی به دیدارشان رفتم ایشان در یک چادر با وضعیت کاملا نظامی، در حالی که عرق از سر و رویشان سرازیر بود نشسته بودند. صورتشان از شدت گرما قرمز شده بود. برای برگزاری مراسم ازدواجم تقاضای یک مرخصی ده روزه داشتم. اما وقتی ایشان را با آن وضعیت دیدم زبانم بند آمد و خواستهام از ذهنم رفت و بازگشتم. 

پس از چند روز فرمانده گروهانم مرا دید و گفت: چی شد؟ چیزی میخواستی؟ تقاضای مرخصیام به یادم آمد. موضوع را گفتم . فرماندهام با خواستهام موافقت کرد و من به مرخصی رفتم.

جبران خطای یک سرباز

عملیات کربلای 6 در سال 65 و در منطقهی سومار و نفت شهر انجام شد. این عملیات ایذایی بود و قرار بود تک اصلی در جنوب و جزایر مجنون انجام شود. یگان ما در قالب یک تیپ برای شرکت در این عملیات از فکه به نفت شهر اعزام شد.

وقتی مرخصیام تمام شد به فکه رفتم. فهمیدم یگان به غرب اعزام شده است. با یک اتوبوس عازم منطقه شدم. وقتی رسیدم از تعداد بالای نیروهای ارتش در آن منطقه متعجب شدم. به واحد خودم رفتم. برنامه را پرسیدم. گفتند: قرار است عملیات شود. فردا برای شناسایی و گشت عملیاتی به منطقه رفتیم. قرار بود به عنوان تک پشتیبانی وارد عملیات شویم. دشمن متوجه تحرکات ما شده بود و بسیار آتش ریخت. شبها هم منور میزد. به دلایلی عملیات عقب افتاد. 

فرمانده گردان بودم. روزی جانشینم نزدم آمد و گفت: یک سرباز ما را عاصی کرده از بس تقاضای مرخصی میکند. دائم می گوید من متاهلم. زن و بچه دارم. باید به عقب بروم. اگر مرخصی ندهید فرار میکنم و این در حالی بود که در زمان عملیات همهی مرخصیها لغو شده بود.

آن سرباز را خواستم. وقتی آمد از او پرسیدم: چه شده؟ چه میخواهی؟ گفت: مرخصی میخواهم. گفتم: مرخصی که نمیشود. اما میتوانم تو را به عنوان مسئول غذا به عقب معرفی کنم. قبول کرد.

پس از گذشت چند روز، یکی از سربازان نزدم آمد و گفت: آن سربازی که مسئول غذا است سیگار میآورد و در منطقه به سه برابر قیمت میفروشد. دوباره آن سرباز را خواستم. به او گفتم: «بی وجدان، رفیقانت این جا دارند پرپر میشوند. آن وقت تو میآیی در منطقه و سیگار میفروشی، آن هم به سه برابر قیمت.»

دستور دادم پلاکاردی را روی گردنش آویختند. روی پلاکارد هم جملاتی با مضامین عذرخواهی از نیروها نوشتم. بعد او را در یگان چرخاندند. در حقیقت خواستم با این تنبیه نظامی دست از این کارها بردارد. پس از تنبیه به مسئولیت خود بازگشت.

چند روز بعد برای عملیات در پیش رو به اتفاق 5 نفر دیگر که دو درجه دار، سه افسر و یک درجه دار وظیفه بودند به منطقه اعزام شدیم. در حین عملیات، کمین خوردیم. دو تا از بچهها شهید و یک نفر اسیر شد. من هم از ناحیه ساق و ران مجروح شدم. در این بین گلولهی آرپی جی کنارم به زمین خورد و موج آن مرا گرفت. در آب افتاده بودم. متوجهی فردی شدم که مرا از آب گرفت، به دوشش گذاشت و حدود 2 کیلومتر دوید. مرا به عقب رساند و سوار آمبولانس کرد. کمی که حالم بهتر شد دیدم همان سربازی است که دستور داده بودم او را در یگان بچرخانند. 

به عقب منتقل شدم. پس از یک ماه بازگشتم. سراغ آن سرباز را گرفتم. گفتند: همان روز که شما را سوار آمبولانس کرد رفت به خط. در حین درگیری با دشمن ترکش به سینه و پایش خورد و مجروح شد.

همین طور که در فکرش بودم بعد از دو ماه به یگان بازگشت. با خود فکر کردم الان مرا با تیر میزند. با هم رو به رو شدیم و سلام و احوال پرسی کردیم. از نحوه ی مجروحیتش پرسیدم. گفت: وقتی برای یگان غذا آوردم دیدم بین نیروها صحبت شماست و خبر از کمین خوردن شما میدهند. بلافاصله به سمت خط حرکت کردم، تا این که به محل رسیدم. یکی از نیروها وقتی مرا دید مرا هل داد و گفت : برگرد. برگرد. اینجا کار خراب است. اما من ماندم و آن جا شما را پیدا کردم. من پی به اشتباهم بردم و سعی در جبران دارم. این سرباز وظیفه شناس و بی ریا، تا آخر خدمت بدون هیچ گونه خطایی، مخلصانه در یگان انجام وظیفه نمود.

شهادت استوار ادکلن زده

نزدیک عملیات کربلای 6 بود و من به گردان 772 مامور شدم و در سمت معاون گروهان قرار گرفتم. همیشه مرتب و اتو کشیده در همه جا حاضر بودم. پرسنل این گردان همه سن و سال دار و دارای خدمت بالای بودند و اکثرا از لحاظ نظم ظاهری نامرتب و بی انضباط بودند.

استواری نزدم آمد و گفت: شما چه زحمتی کشیدهاید؟ مرتب میروید و اتو کشیده میآیید. و برخورد بدی با من کرد. بعد از مدتی او فرماندهی دسته ادوات در عملیات کربلای 6 شد. در حال اعزام برای گشت عملیاتی بودیم که دیدم با ظاهر بسیار آراسته و منظم در حالی که خشاب به کمر بسته و ادکلن زده بود از راه رسید. پرسیدم: اینجا چه میکنی؟ گفت: میخواهم بیایم گشت. گفتم : شما باید در واحد پشتیبانی باشی. در پاسخ گفت: من آدم درستی نیستم. اما دیشب در خواب آقایی را دیدم که به نزدم آمد و با من شروع به صحبت کرد. 

به ایشان گفتم: تو در مکان مقدس و برای هدف مقدسی آمدهای. او در ادامه با قاطعیت گفت: من میدانم که امروز شهید میشوم. من باید با شما بیایم.  گفتم: نمیشود. مسئولیت دارد. نام تو در لیست نیست. شروع کرد به قسم دادن تا این که راضی شدیم. در حال شناسایی بودیم که کمین خوردیم و گلوله ای به پیشانی او اصابت کرد و به شهادت رسید.

پس از قبول قطعنامه

پس از پایان جنگ، عراق حملاتی را علیه ایران انجام داد. در بُستان فرمانده گروهان بودم. حدود 70 روز بود که مرخصی نرفته بودم. عراق در فکه پیشرویهایی داشت. ما هم تجهیزات و امکاناتمان را برای مقابله آماده کرده بودیم. باور نمیکردیم که قطعنامه پذیرفته شده باشد. حدود 8 نفر بودیم که روی تپهی ماهور و درختچههای کوچک اطرافش حضور داشتیم و با دوربین منطقه را رصد میکردیم. در آمادگی کامل بودیم. اما دشمن از جناح دیگری وارد عمل شد و عملا ماموریت ما پایان یافت و پس از 100 روز به مرخصی رفتیم.

پس از آتش بس در فکه حضور داشتیم. پس از آن به غرب به مناطق سومار، نفت شهر و مهران رفتیم. بستان، ارتفاعات میشداغ و... نیز از دیگر مناطقی بود که برای ماموریت اعزام شدم. حضور در شمال شرق کشور و حراست از نوار مرزی، مبارزه با اشرار، جلوگیری از قاچاق مواد مخدر و اسلحه توسط قبایل و . . . از ماموریتهای پس از جنگ بود که در طی 80 ماه حضورم در مناطق عملیاتی جنوب، غرب و شمال شرق کشور انجام گرفت.

نظر شما
پربیننده ها