چشمانم را در تابوت باز بگذاريد تا بدانند هنوز منتظر حضرت مهدی (عج) هستم

شهید «علی قربان گودرزی» در بخشی از وصیت‌نامه خود آورده است: دست‌هايم را از تابوت بيرون بگذاريد تا بدانند که چيزی با خود نبرده‌ام و چشمانم را باز بگذاريد تا بدانند که هنوز منتظر حضرت مهدی (عج) هستم.
کد خبر: ۲۵۳۳۵۱
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۳ - 19August 2017

در تابوت چشمانم را باز بگذاريد تا بدانند هنوز منتظر حضرت مهدی هستمبه گزارش دفاع پرس از همدان، «علی قربان گودرزی» در دوم فروردین ماه سال 1346 در خانواده‌ای ساده و مذهبی و در یکی از روستاهای شهرستان نهاوند از توابع استان همدان دیده به جهان گشود.

پدرش نیز از کارکنان بیمارستان بود و با اندک حقوقی که می‌گرفت هزینه‌های جاری خانواده را تامین می‌کرد.

علی قربان در سال 1353 وارد دبستان شد و تحصیلات خود را آغاز کرد، اما به دلیل کمبود امکانات و مشکلات مالی نتوانست ادامه تحصیل دهد و پس از دوران ابتدایی ترک تحصیل کرد و مشغول کار شد.

سال‌های نوجوانی او همراه بود با سال های انقلاب و این نوجوان نیز همراه با دیگر هم سن و سالانش، در مسیر انقلاب گام برداشت و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ها سعی کرد تا گامی در پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی بردارد.

«علی قربان گودرزی» پس از انقلاب به نیروی تازه تاسیس بسیج مستضعفین پیوست و در گروه های انقلابی و جهادی مشغول به خدمت شد تا باری از دوش مستضعفان و محرومان بردارد.

این فرزند انقلاب هم زمان با شروع جنگ تحمیلی مصمم به حضور در جبهه های حق علیه باطل بود اما به دلیل سن کم اجازه حضور در جبهه را به او ندادند.

رسیدن به سن سربازی فرصت مناسبی برای این جوانا انقلابی بود تا در جبهه حضور یابد و بنا به تکلیف قانونی و اعتقاد عمیق شرعی و انسانی در قالب نیروهای ارتش در کنار سایر رزمندگان دلیرمرد و شیردل روانه خدمت سربازی در مناطق عملیاتی شد

این شهید سرافراز همراه و همگام با نیروهای پیاده نظام ارتش در عملیات های مختلف شرکت کرد و همراه با دیگر سربازان و دلاوران ارتشی، حماسه ها آفرید تا اینکه در بیست و سوم مرداد ماه سال 1366 در منطقه عملیاتی میمک و بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض رفیع شهادت نائل آمد و به خیل شهدای گرانقدر اسلام پیوست.

بخشی از وصیت نامه شهید «علی قربان گودرزی»

بسم الله الرحمن الرحيم

نام من ايمان، شهرتم جهاد، سن من؛ 22 بهمن به دنيا آمدم جرم من عشق به شهادت است. نام پدرم روح الله نام برادرم احمد.

ای کسانی که مسئول دفن من هستيد تابوت مرا آهسته آهسته نبرید چون من عجله دارم، تابوت مرا در جای تاريکي بگذاريد تا همه بدانند که آن قدر که تاريکی هست من هم کشيده ام.

دستهايم را از تابوت بيرون بگذاريد تا بدانند که چيزی با خود نبرده ام. چشمانم را باز بگذاريد تا بدانند که هنوز منتظر حضرت مهدي (عج) هستم. دهانم را باز بگذاريد تا بدانند که هنوز نغمه ها دارم.

گوشهايم را از تابوت بيرون بگذاريد تا بدانند به فرمان امام بوده ام. روی قلبم را باز بگذاريد که بدانند آزاد مرد بوده ام.

پاهايم را از تابوت بيرون بگذاريد تا بدانند توان استقامت داشته ام و قرآنی روی قلبم باز بگذاريد تا بدانند که آرزوی من مستحبات شده است.

اما در آخر اين همه کار، خرمن يخی بر مزارم بگذاريد تا در اولين طلوع، آب شود و به جای مادرم بر من گريه کند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها