یک نکته از هزاران (28)؛

سوخته‌ عشق

شب عملیات بازی‌دراز دیدیم که روی ‌‌تختش نیست. از تخت بغل دستی‌اش پرسیدیم که کجا رفته؟ گفت: «به محض اینکه خبر عملیات را شنید، آماده‌ رفتن شد و گفت: تمام دیده‌بانی بازی‌دراز را من انجام داده‌ام. اگر نروم بقیه نمی‌دانند.
کد خبر: ۲۵۷۰۴۸
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۷ - 08October 2017

سوخته‌ی عشقبه گزارش دفاع پرس از کرمانشاه، کتاب «یک نکته از هزاران» مشتمل بر خاطرات جمعی از سرداران و رزمندگان دفاع مقدس در غرب کشور است که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه جمع‌آوری و تدوین شده است.

خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات «فوزیه گودرزی» از پیشکسوتان و رزمندگان دفاع مقدس استان کرمانشاه است.

... بدجوری مجروح شده بود. نیمه شب او را به بیمارستان صحرایی رساندند. چند ساعتی از مجروحیتش گذشته و خون زیادی از بدنش رفته بود. می‌گفتند: «از مسئولین دیده‌بان‌هاست.» مداوای اولیه روی او صورت گرفت ولی باید مدتی بستری می‌شد.

شب عملیات بازی‌دراز دیدیم که روی ‌‌تخت‌اش نیست. از تخت بغل دستی‌اش پرسیدیم که کجا رفته؟ گفت: «به محض اینکه خبر عملیات را شنید، آماده‌ رفتن شد و گفت: تمام دیده‌بانی بازی‌دراز را من انجام داده‌ام. اگر نروم بقیه نمی‌دانند. تمام آنجا را من شناسایی کرده‌ام. باید حتماً بروم. تو به کسی نگو و بعد آرام بلند شد و رفت» دنبالش رفتیم ولی پیدایش نکردیم.

بعد از عملیات پیکرش را آوردند. تمام بدنش روی کوه‌های بازی‌دراز سوخته شده بود. با پلاکش شناخته شد. به خودم گفتم: «این رزمندگان واقعاً عجب رفتار و کرداری دارند. اصلاً اهل دنیا و مادیات و پست و مقام نیستند فقط عاشق امام و انقلابند. این همه با آن‌ها رو به رو شدم ولی هنوز نتوانسته‌ام آن‌ها را بشناسم.»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار