مدینه چشم انتظار بوسه باران قدوم مادران شهداست

مدینه چشم انتظار بوسه باران قدوم مادران شهداستدوشادوش سایر زائران بیت الله الحرام، نخستین کاروان اعزامی متشکل از جامعه ایثارگری امروز به مکه مکرمه اعزام خواهد شد. این کاروان که شب هنگام به مدینه منوره خواهد رسید، پیام رسان عشق شهدای هشت سال حماسه و دفاع به شهدای مدفون در بقیع خواهد بود. شهدایی از خوبان الهی که آرزوی ساختن گنبد و بارگاه برای ایشان از آمال هر شیعه است. دوشادوش سایر زائران بیت الله الحرام، نخستین کاروان اعزامی متشکل از جامعه ایثارگری امروز به مکه مکرمه اعزام خواهد شد.
کد خبر: ۲۷۲۵۷
تاریخ انتشار: ۱۶ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۰:۰۰ - 07September 2014

مدینه چشم انتظار بوسه باران قدوم مادران شهداست

به گزارش دفاع پرس، دوشادوش سایر زائران بیت الله الحرام، نخستین کاروان اعزامی متشکل از جامعه ایثارگری امروز به مکه مکرمه اعزام خواهد شد.
این کاروان که شب هنگام به مدینه منوره خواهد رسید، پیام رسان عشق شهدای هشت سال حماسه و دفاع به شهدای مدفون در بقیع خواهد بود. شهدایی از خوبان الهی که آرزوی ساختن گنبد و بارگاه برای ایشان از آمال هر شیعه است.
حاشیه نگاری خبرنگار شهید نیوز از این سفر معنوی و حضور جامعه ایثارگری در بین زائران عادی خانه خدا از همان ابتدای سفر آغاز شده است:
"تابلوی شماره پرواز ها و مقصدها یک در میان پرواز مدینه را نشان میدهد... از دور، یکی با ویلچیر می آید، یکی با عصا و دیگری ...
اینجا هنوز آغاز مسیر است. مسیر اعزام زائران خانه خدا. زائرانی که روزگاری نه چندان دور فرزندان خود را به ملاقات با خدا فرستاده یا خود هم آوا با کاروان شهدا به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافته و سال ها صبر کرده تا بالاخره توفیق زیارت خانه خدا و مرقد مطهر بهترین بنده خدا را بیابد.
وقتی از مادر پیر و ناتوان شهیدی می پرسم چه احساسی دارید؟ بغض می کند و می گوید احساس می کنم محمد (منظور پسر جوانش است که در سال های نخست جنگ به درجه رفیع شهادت نائل آمده) با من است و از من مراقبت می کند.
از همسر شهید گلاب، احساسش را که می پرسم او نیز بغض گلویش را می فشرد و به قول خودش اشک شوق دیدار می ریزد. می گوید همسرش آرزو به دل خانه خدا به دیدار خدا شتافت.
حالا چشم انتظاری مرثیه مشترک همه این عزیزان است و دل تو دلشان نیست که به مدینه برسند.
جانباز 50 درصدی نیز در لابلای جمعیت با فرزندانش گرم مشغول صحبت است و توصیه های آخر خود را به آنها می کند. مادرشان را به آنها می سپرد و می گوید به اندازه کافی تنهایی و سختی کشیده و او هرگز نتوانسته این سختی ها را جبران کند و حالا هم که توفیق حج نصیبش شده به تنهایی باید عرفات عاشقی را سیر کند...
وقتی به او میگویم به آرزویت رسیده ای آهی عمیق می کشد و می گوید:" می ترسیدم این انتظار مرا بکشد."
ساعت ها به شماره افتاده اند. به ما گفته اند هواپیما بی تاخیر راس ساعت 16 خواهد پرید و باید کم کم برای تحویل مدارک و کارهایمان عجله کنیم...
در این بین عصای یک جانباز از زیر دستش لیز می خورد و می افتد. خانواده اش کمکش می کنند اما من با کم کردن سرعتم میخواهم با او همراه شوم، خود را بین خانواده وی می رسانم. به قول خودش دیگر نایی برایش نمانده است. باید همسفر خوبی باشد؛ مخصوصا برای من که تشنه یک گپ طولانی از سال های دفاع مقدس با کسی هستم که به قول خودش از 8 سال، 7 سالش را از نزدیک دیده.
می گوید: "می خواستم قبل از سفر به دیدار آقا بروم و با ایشان خداحافظی کنم و قول دهم که یک حج به نیابت از ایشان بجا خواهم آورد اما شیمیاییم دوباره کار دستم داد و نشد."
حالا باید با قدم های او قدم بردارم و به سمت چک مدارک بروم... میدانم مدینه نیز چشم انتظار این کاروان است و بوسه باران قدوم مبارک مادران شهدا افتخار مدینه خواهد بود."

 

منبع:شهید نیوز

نظر شما
پربیننده ها