خاطرات مداح شهید محسن گلستانی/ درس زندگی ما از امام حسین (ع) است

مداح شهید «محسن گلستانی» در خاطرات خود در مجله سروش آورده است: «ما هرچه داریم از ارباب است الگوی ما ارباب است درس زندگی ما از ارباب است حتی سرمنشاء پیروزی ما، انقلاب اربابمان بود پس ما باید برای نحوه شهادت و از دست دادن اربابمان آقا، اباعبدالله گریه بکنیم.»
کد خبر: ۳۱۵۰۴۵
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۳۹۷ - ۰۶:۰۰ - 24October 2018

به گزارش خبرنگار ساجد، مداح شهید «محسن گلستانی» در سال ۱۳۴۰ در محله‌ای به نام شهرستانک در ۲۶ کیلومتری جاده ساوه چشم به جهان گشود. وی در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ منطقه فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

خاطرات مداح شهید محسن گلستانی/ درس زندگی ما از امام حسین (ع) است

ادامه متن خاطره گفته شده در مجله سروش از این شهید والامقام که به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

«در آن لحظه دیگر غم و غصه حسابی دلم را گرفته بود، گفتم خدایا... تا اینجا ما را کمک کردی و از این همه موانع نجاتم دادی این تکه راه را هم کمکم کن ان‌شاءالله بنده خوبی برایت می‌شوم... بنده مطیعی میشوم.

از این امتحانت روسفیدم بیرون بیاور و نگذار که دشمن شاد بشود و بدست مزدوران اسیر بشوم... به هر حال تصمیم گرفتم که از طریق میدان مین به هر صورتی که شده راهم را پیدا کنم و به بچه‌ها ملحق شوم، چون هیچ راه دیگری نبود گفتم اگر از داخل میدان مین بروم دشمن کمتر متوجه می‌شود و کمتر به آن جا توجه خواهد داشت.

یا در اصابت مین شهید می‌شوم، و یا اینکه نجات پیدا می‌کنم در هر دو صورت برد با من است، گفتم به هر حال اینجا من هستم و خدا و به غیر از خدا اینجا کسی نیست که بتواند کمکم کند، توکل کردم به امداد‌های غیبی خدا و باقی مانده میدان مین را شروع کردم به دویدن که رسیدم به سراشیبی کوه و با سرعت خودم را انداختم توی رودخانه‌ای که پایین کوه بود... بعد خودم را کشیدم توی جاده، جاده شنی بود، و شروع کردم به راهپیمایی، کاملاً خسته و تشنه بودم و گویا مزدوران عراقی هم بدون آنکه متوجه میدان مینی که برای ما گسترده بودند بشوند اقدام به تعقیبم کرده بودند با دویدن من آن‌ها هم شروع کرده بودند به دویدن که ناگهان صدای انفجار مهیبی بگوشم رسید یک لحظه فکر کردم پایم به مین اصابت کرده است، ولی وقتی پشت سرم را نگاه کردم متوجه نعره یک مزدور عراقی شدم که که به دامی که برای ما پهن کرده‌اند دچار شده و کمک می‌طلبد.

من متوجه نشدم که چه می‌گفتند، بعد دیدم که چهارنفر از اطراف دویدند طرفش تا نجاتش بدهند، دیگر ندیدم چه شد و چکار کردند، چون در داخل رودخانه بودم و درختان زیاد جلوی دیدم را گرفته بودند... این بود که تصمیم گرفتم یک راهی را انتخاب کنم... بالاخره یا بطرف دشمن می‌روم و یا اینکه برایم کمین می‌زنند و یا نه، اینکه خداوند راه درست را نصیبم می‌کند و نجاتم می‌دهد...

بالاخره راه افتادم و بعد از مدتی راهپیمایی در مسیرم به یک ستون از بچه‌هایی که از گردان مقداد بودند برخورد کردم و این نیز یکی از عنایات خداوندی بود که در تقدیر من گذاشته بود تا زنده بمانم و دوباره برگردم پیش بچه‌ها، ان‌شاءالله بتوانم شکر نعمت‌های خدا را به جا بیاورم و همان طور که در مهلکه قول دادم، بتوانم بنده خوب برایش باشم.

اکنون سخنی دارم برای خانواده‌ها، پدر و مادر‌ها و خواهران شهدا و امت شهیدپرور که برای شهدا گریه می‌کنند و یا برای از دست دادن عزیزشان گریه می‌کنند، و آن این است که ما هرچه داریم از ارباب است الگوی ما ارباب است درس زندگی ما از ارباب است حتی سرمنشاء پیروزی ما، انقلاب اربابمان بود پس ما باید برای نحوه شهادت و از دست دادن اربابمان آقا، اباعبدالله گریه بکنیم برای غریبی زینب کبری و یتیمی بچه‌های اصحاب امام حسین گریه کنیم برای پهلوی شکسته فاطمه زهرا (س) گریه بکنیم، چون رزمنده‌ها هم برای آن‌ها گریه می‌کنند، اما هم تا نام حسین (ع) بر لب مداح آمد گریه‌اش گرفت پس باید به الگو نگریست و اگر کسی برای مظلومیت انبیاء و اولیاء و امامان معصوم گریه اش نمی‌گیرد به حال خودش گریه کند و بداند که خیلی از قافله عقب است و هنوز درک این مطلب را نکرده که ائمه چه کسانی هستند؟! خدا کیست؟! و اصلاً معنویت چه است؟

السلام علیکم و رحمةالله و برکاته»

انتهای پیام/ 900

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار