یادداشت/ رسول حسنی

فریاد «پریزاد» در صحنه خیانت‌ شازده‌ها و سکوت حاجی‌ها

«پریزاد» ظاهرا فقط یک نمایشنامه از «سارا الهیان» است اما فقط این نیست، «پریزاد» تصویری تلخ از خفقان قاجار و پهلوی است که تلخی آن هر چند واقعی است اما از تحمل مخاطب خارج است.
کد خبر: ۳۲۸۴۱۲
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۳ - 19January 2019

نفس کشیدن «پریزاد» در خفقان احمدشاهی و رضاشاهیگروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی؛ تاریخ ایران بخصوص در قرن اخیر شاهد تراژدی‌های تلخ و تاثربرانگیزی است که بیشتر شبیه درام‌های اساطیری می‌ماند. اما واقعیت تراژیک این‌جاست که همه آن اتفاقات از اشغال ایران تا قحطی و بی‌داد دول استعماری و بی‌کفایتی شاهان ایران حقیقت تلخی است که کم و بیش به دست فراموشی سپرده شده است.

این فراموشی یا به خاطر کاهلی و بی‌تفاوتی ماست یا به خاطر کم کاری متولیان فرهنگی و یا پنهان کاری مسببان وقایع در ایران که به هر حال سهم هنرمندان در این سکوت غیر قابل بخشش، بیش از آن چیزی است که فکر می‎کنیم. جبران این سکوت نیز سعی بسیاری می‌طلبد که جز با فریاد هنرمندانه هنرمندان میسر نخواهد شد.

نمایشنامه «پریزاد» یکی از معدود فریادهایی است که در این فضا قرار است به گوش ما برسد که البته خواهد رسید اگر مورد حمایت مدیران فرهنگی در حوزه هنرهای نمایشی قرار گیرد. متن نمایشنامه «پریزاد» نوشته «سارا الهیان» است که در بخش نمایشنامه نویسی سی‌ و هفتمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر پذیرفته شده و در رقابت با شش نمایشنامه دیگر خوانش شد. این متن در میان آثار این بخش تفاوت‌های بنیادین و قابل تاملی دارد که آن را نه تنها با آثار این بخش که در مقایسه با آثار نمایشی این سال‌ها در مقام بالاتری قرار می دهد.

داستان نمایشنامه «پریزاد» از این قرار است: «عده‌ای از ایران شامل، شازده، حاجی، مشکات به همراه خانواده و پریزاد و اصغر در دوران اشغال کشور توسط متفقین و بروز قحطی در سرمای استخوان سوز رمستان راهی قفقاز می‌شوند تا شاید از بلایی که آنها ـ همه ایرانیان ـ را تهدید می‌کند، نجات یابند. آنها به دلیل سرمای شدید از مسافرخانه‌ «گورگن» که مردی ارمنی است سر درمی‌آورند و مجبورند شب را آنجا بمانند. این توقف اجباری سبب بروز اختلاف‌هایی می‌شود که ماهیت شخصیت‌ها را بیشتر روشن می‌کند.

در میان همه شخصیت‌ها تنها «پریزاد» و «اصغر» هستند که گذشته‌ای ندارند. «پریزاد» زنی است که به علت وجود همین قحطی‌ها و نابسامانی‌ها به تن فروشی روی آورده است اما شرایط معیشتی او را نیز مجبور به ترک وطن می‌کند. آنها به شدت گرسنه‌اند و انبارها پر از غذا است. اما هیچ ایرانی حق ندارد به انبار عذاهایی که در خاک ایران است دست بزند چرا که همه آنها متعلق به ارتش روس است.

افسر روس همان شب به مسافرخانه می‌آید و تصمیم دارد «پریزاد» را تصاحب کند. تصمیمی که «پریزاد» به شدت با آن مخالف است از طرفی فرار این ایرانیان به آن سوی مرزها و رسیدن به آزادی منوط به موافقت «پریزاد» است.» تقریبا بخش مهم نمایشنامه به این جدال اختصاص داده شده است.

مهمترین ویژگی «پریزاد» ناشی از طراحی شخصیت‌هایی است که هر کدام علاوه بر استقلال ذاتی، نماینده بخشی از جامعه ایرانی هستند که در ابتدای عصر حاضر حتی توان نفس کشیدن را نداشت. تعدد شخصیت‌های «پریزاد» مانع از آن نشد که نویسنده بخشی از شخصیت را فراموش کند و بخشی دیگر را بیش از حد در کانون توجه قرار دهد. اگر بگوییم که الهیان در «پریزاد» پرسپکتیوی از شخصیت‌های موثر ارائه داده سخنی به اغراق نگفته‌ایم. ممکن است برخی از شخصیت‌ها حضوری کمرنگ در داستان داشته باشند اما نمی‌توان تاثیر آنها را نادیده گرفت. حتی همسر «گورگن» که باردار است و در بخش‌هایی از نمایشنامه صدای فریادهای او را می‌شنویم به همان اندازه ضروری است که حضور «پریزاد» شخصیت محوری نمایشنامه ضروری است.

«شازده» ریشه‌ای قاجاری دارد با پسری معلول که مدام دچار غش و بی‌هوشی می‌شود. «حاجی» دارای 2 همسر پیر و جوان است و مدام در حال ذکر و دعا و تسبیح. مشکات نیز نماینده طبقه تحصیل‌کرده‌ای است که چشمش به آن سوی مرزهاست. اصغر نیز مرد سرخوش و باری به هرجهتی است که نه تنها ایران که برای شرافت و مردانگی‌اش ارزشی قائل نیست. تنها «پریزاد» است که با همه تن فروش بودنش رگه‌های ایرانی بودنش خشک نشده و بین ایرانی و اجنبی، ایرانی بودن را انتخاب می‌کند حتی اگر به قیمت مرگش تمام شود.

طبع وطن فروشی «شازده» قابل باور است چرا که اجداد او با یک امضا قفقازی را واگذار کردند که حالا همان شهر مامن آسایش و امنیتی است که با ولنگاری شاهان قاجار و پهلوی از میان رفته است. در میان شخصیت‌هایی که عمل‌شان منطقی به نظر می‌رسد این سوال پیش می‌آید که چرا «حاجی» راهی این سفر شده است که جواب در خود نمایشنامه تنیده شده است.

دین «حاجی» فقط ابزاری است تا او و خانواده‌اش تشخص پیدا کنند و از قبل آن به نوایی برسند. اگر نه دین برای «حاجی» وسیله هدایت و روشنگری نیست. در واقع «حاجی» از قماش روحانیون درباری است که اطمینان دارند با اتصال به دربار توان ادامه راه دارند. دربار نیز برای بقای خود به امثال «حاجی» نیاز دارند تا از این طریق مشروعیت کسب کنند. با این تفاوت که برای «حاجی» قاجار و پهلوی تفاوتی ندارد. در شرایط بحرانی اشغال ایران صرفه در فرار است تا به واسطه قاجاری و پهلوی بودنش احیانا بازخواست نشود.

نمایشنامه به ما می‌گوید که «گیسو» همسر جوان «حاجی» و همسر «گورگن» هر 2 باردارند، اما با روند داستان می‌فهیم که «گیسو» به خاطر حسادت و لجاجت با هووی پیرش تظاهر به بارداری کرده است و همسر «گورکن» اگر چه وضع حمل می‌کند اما خود می‌میرد و نوزاد بی‌مادری می‌ماند با پدری تنها که از عطوفت خالی است. این موضوع نتیجه‌ای جز این ندارد که مردمان آن روز ایران امیدی به آینده نداشتند. شاید کودک بی‌مادر «گورگن» بتواند کاری کند که آن هم به خاطر قحطی و برف و بوران زمستان شعله‌ای کوچکی است که امیدی نمی‌رود به مشعل فروزانی تبدیل شود.

با توجه به این برداشت‌ها این سوال از اساس خطاست که دنبال پیشینه تاریخی نمایشنامه «پریزاد» بگردیم. نگاه تاریخی الهیان به جای وقایع نگاری نکته مثبتی است که اغلب نمایشنامه‌های تاریخی فاقد آن هستند. اما در پاسخ به کسانی که ممکن است «پریزاد» را محکوم به سیاه انگاری تاریخی کنند و این اتهام را به «پریزاد» بزنند که چرا از شخصیت‌های انقلابی خبری نیست. باید گفت «پریزاد» داستان خیانت‌ها و سکوت‌ها و فرارهاست و همین نگاه الهیان به این برهه تاریخی سبب می‌شود که تحمل «پریزاد» سخت و دشوار شود اما برای شناخت امروز خود نیازمند به «پریزاد» و پریزادها هستیم.

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها