نگاهی به زندگی حمید صالح نژاد؛

‌می‌خواهم اعمال امروزم با دیروزم مساوی نباشد/ انسان نباید خودش را با لباس و مقام فریب بدهد

در شب تولد فرزندمان به خاطر حساسیت عملیات در جبهه ماند؛ اما در همان شب خواهرم، حمید را در عالم خواب می‌بیند و به او می‌گوید، «همسرت در حالی است که نیاز به شما دارد!» او جواب می‌دهد، «من چه کسی هستم که کمک کنم. حضرت زهرا (س) همراه او خواهد بود.»
کد خبر: ۳۳۴۱۰۱
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۰:۳۰ - 21February 2019

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: مردان بزرگ اراده‌هایی هستند که در معرکه‌ها، معادله‌ها را بر هم می‌زنند. مردان بزرگ روح‌های بلندی هستند که هرگز در ساحل خستگی و ناامیدی لنگر نمی‌اندازند. مردان بزرگ در لحظه لخظه زندگی‌شان درس‌هایی بزرگ و قصه‌هایی شکوهمند از خود بر جای می‌گذارند. شهیدان که خود مردان بزرگ تاریخ هستند نقش آفرینانی بودند که عشق را معنا کردند و صلابت و ایستادگی را در مقابل هجوم هرزه باد‌ها تفسیر کردند.

در سال ۱۳۴۰ نوزادی چشم به جهان گشود که نامش را حمید گذاشتند. کودکی که از ابتدا با صدای اذان دست در دست پدر راهی مسجد می‌شد و به نماز جماعت می‌ایستاد. روز‌ها گذشت و حمید فعال و فعال‌تر شد. وی حضور پررنگی در صحنه‌های انقلاب داشت و حتی توسط ساواک دستگیر شد؛ اما این دست‌گیری سبب شد، اراده‌اش قوی‌تر و عزمش راسخ‌تر شود. شور انقلابی به احساس مسئولیت و علاقه اش به سپاه سبب شد در سال ۱۳۵۹ وارد سپاه پاسداران دزفول شود. شهید صالح نژاد به دلیل توانمندی‌هایش، مسئولیت‌های بسیاری از جمله فرمانده گردان‌های ذوالفقار، انبیاء و حمزه سید الشهدا لشکر ۷ ولیعصر (عج) را در کارنامه خود ثبت کرد.

وی برای خودسازی اهمیت بسیاری قائل و همواره مواظب اعمال و رفتار خود بود. فکر کردن درباره اعمال و رفتار خود و محاسبه نفس در قبل از اذان مغرب و قبل از نماز شب همراه با قدم زدن یکی از خصوصیات با ارزش او بود. وی از مشکلات هراس نداشت و در عمق سختی‌ها خطر می‌کرد و در ازدحام ناهمواری‌ها، راه می‌جست و راه می‌برد. همیشه آرزوی شهادت و وصال دوست در سخنان، دعا‌ها و سجده‌هایش شنیده می‌شد. تا این‌که در عملیات والفجر ۸ و فتح شکوهمند فاو در بیست و یکمین روز از بهمن ۱۳۶۴ به آرزوی خود رسید.

در ادامه خاطرات زندگی شهید «عبدالحمید صالح نژاد» در کتاب «رد پای آفتاب» را می‌خوانید:

محاسبه نفس

بار‌ها بچه‌ها او را در نیمه شب‌ها و قبل و بعد از اذان صبح در حال قدم زدن در یک مسیر مشخص میان پادگان و جبهه دیده بودند، او آن چنان در خود فرو می‌رفت که گاهی اگر صدایش می‌زدی، متوجه نمی‌شد.

من نسبت به این حالت او کنجکاو شده بودم و با خود می‌گفتم، «در این قدم زدن به چه چیزی می‌اندیشید» وی گاهی با خود حرف می‌زد، گاهی با انگشتش بازی می‌کرد، گاهی هم می‌ایستاد و مجدد حرکت می‌کرد.

بالاخره یک شب از او پرسیدم، «برادر حمید به چه چیزی فکر می‌کنی که هر شب این‌گونه قدم می‌زنی؟» لبخندی زد و گفت، «انسان در طول روز اعمالی انجام می‌دهد که لازم است در پایان روز خود را محاسبه کند و اگر گناهی کرده، خود را با ثواب‌های روز‌های آینده پاک کند و اگر کار مفیدی انجام داده، برای استمرار آن تلاش کند. من نیز درباره خودم و اعمالی که انجام داده‌ام فکر می‌کنم، تا امروز با دیروزم مساوی نباشد.»

روای: بهزاد جولابی

بهترین آتش‌نشان نجات دهنده از آتش جهنم/ ان شاء الله حضرت فاطمه (س) کنارت خواهد بود

محو نگاه، غرق کلام...

ارادت خاصی به رهبر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) داشت و سعی می‌کرد آن چه که او می‌فرمود، در زندگی خود پیاده کند.

یکی از روز‌ها که حرف امام به میان آمده بود، شهید صالح نژاد می‌گفت، «من برای او آن‌قدر احترام قائل هستم که اگر تصویرش بر صفحه تلویزیون ظاهر شود و با پای کشیده نشسته باشم، به احترام مقام و عترتش پایم را جمع می‌کنم.»

راوی: على شامر زاده

عبادت باید از روی فهم و ادراک باشد، نه از روی تقلید

یک روز وقتی که در خصوص عبادت و ارزش شهید در نزد خدا صحبت می‌کرد، گفت، «عبادتی با ارزش است که از روی فهم و تحقیق باشد نه از روی احساس» و می‌گفت، «برادر بسیجی اگر در آرزوی شهادت هستی و اگر می‌خواهی عبادت برایت لذت بخش باشد، سعی کن نماز و عبادت تو از روی عقل و فهم باشد! آن وقت، در میدان نبرد از هیچ انفجار و ترکش و گلوله‌ای نمی‌هراسی و از مرگ وحشتی نداری؛ اما اگر عبادتی مقطعی و تحت تأثیر جو بود، تمام کارهایت را تحت تأثیر قرار می‌دهد.»

روای: سید عزیز پژوهیده

بهترین آتش‌نشان نجات دهنده از آتش جهنم/ ان شاء الله حضرت فاطمه (س) کنارت خواهد بود

ما مأمور به نتیجه نیستیم

برای عده‌ای از بچه‌ها صحبت می‌کرد و می‌گفت، «در این برهه از زمان اصلی‌ترین مسئله‌ی فعلی ما حفظ اسلام، انقلاب و کشورمان است.» درباره مسائل جنگ اعتقادش این بود که باید امر امام را اطاعت کنیم و همیشه می‌گفت، «ما مأمور به نتیجه نیستیم. به همین دلیل آن چه که تکلیف و وظیفه مان است، باید انجام دهیم.»

راوی: علی شامرزاده

نوبت درجه دارهاست

گردان ما در پادگان کرخه مستقر بود. طبق برنامه عمومی گردان، یک روز را به عنوان روز نظافت در نظر گرفته بودند. شهید صالح نژاد پس از این‌که نیرو‌ها را برای نظافت آسایشگاه، راه‌رو‌ها و محوطه اطراف تقسیم کرده بود، به سراغ مسئولین و کادر گردان آمد و با لحنی صمیمی و شوخ گونه و با لبخندی دوستانه گفت، «حالا نوبت درجه دارهاست!» یکی از بچه‌ها گفت، «برادر حمید اینجا کسی درجه ندارد. تنها ملاک درجه بین رزمندگان تقوای الهی است!» حمید با زرنگی تمام گفت، «خوب حالا بهتر شد، پس کمرتان را محکم ببندید؛ زیرا مسئولیت نظافت دستشویی‌ها به عهده شماست.» با شنیدن این جمله همه آماده کار شدیم، اما هنوز شروع نکرده بودیم که شهید صالح نژاد خود مشغول کار شد. هرچه به او اصرار کردیم که نیازی به کمک شما نیست، گوشش بدهکار این حرف‌ها نبود.

او با این کار خود می‌خواست به ما بفهماند که درست است که به واسطه سابقه‌ای که در جنگ داریم، از نظر تجربه یک رده از نیرو‌های که تازه به جبهه عازم شده بودند، بالاتر هستیم؛ اما از نظر فردی با دیگران هیچ فرقی نداریم و نباید نسبت به نیرو‌های تحت امر خود احساس برتری یا فخر کنیم.

شهید صالح نژاد با نشان دادن تواضع و فروتنی از خود درس افتادگی را به بچه‌ها می‌آموخت.

بهترین آتش‌نشان نجات دهنده از آتش جهنم/ ان شاء الله حضرت فاطمه (س) کنارت خواهد بود

درس‌های عاشورائی

به اتفاق تعدادی از بچه‌ها بر روی زمین ناهموار شنی پشت پادگان کرخه نشسته بودیم و در زمینه‌های مختلف صحبت می‌کردیم که شهید صالح نژاد از راه رسید و اندکی در جمع ما نشست. زمانی‌که فضای حرف‌های‌مان را دید و احساس کرد این حرف‌ها سودی به ما نمی‌بخشد، بدون این‌که کسی احساس کند، خیلی زیرکانه مسیر حرف‌ها و موضوع بحث را عوض کرد و در ادامه با طرح یک سؤال در خصوص رسالت انبیاء و ائمه و وظیفه انسان‌ها نسبت به هم و احساس مسئولیت و مسئولیت پذیری در جامعه مطالب خوبی را از همدیگر یاد گرفتیم و اثرات مثبتی بر روی جمع داشت؛ اما آن‌چه بیش از هر چیز در ذهن بچه‌ها ماند، این جمله زیبای حمید بود که می‌گفت، «بدانید که این دنیا آتش است و انبیاء و ائمه آتش نشان و بهترین آتش نشان که خود و خانواده‌اش به کمک ما انسان‌ها آمدند تا ما را از آتش جهنم و دنیا نجات بخشند، امام حسین (ع) بوده است؛ که با تمام وجودش اقدام به خاموش کردن آتش فتنه کرد و آتش حیله و نیرنگ و ظلم و ستم دشمنان اسلام را با انقلاب سرخ خود خاموش کرد و درس‌ها و پیام‌های عاشورائیش دنیای ما را بیمه کرد.»

ردپای استدلال

از کنار مسائل اعتقادی و دینی به سادگی عبور نمی‌کرد، بلکه با مطالعه و تفکر سعی داشت درونش را از ایمان قلبی سرشار سازد و از هر فرصتی که در محضر علما و اهل علم پیش می‌آمد با سؤالات بسیاری که در ذهنش بود، بر دانستنی‌های خود می‌افزود.

او برای پاسخ بسیاری از سؤال‌هایش در سال ۱۳۵۶ تقاضای یک جلسه خصوصی با آیت‌الله عاملی می‌نماید. وی با همراه بردن یک دستگاه ضبط صوت حدود ۲ ساعت در زمینه‌های اصول دین و خداشناسی به بحث و گفت‌وگو می‌پردازد. آن‌گونه که خود حمید می‌گوید، پس از پایان بحث با آرامش خاطر و اطمینان قلبی بر می‌گردد.

حمید نمی‌خواست اعتقادش را به صورت سطحی بپذیرد و حتی زمانی جبهه را به عنوان تکلیفی شرعی بیان می‌کرد، پای منطق و استدلالی قوی در گفته‌هایش مشهود بود.

روای: غلامحسین صالح نژاد

بهترین آتش‌نشان نجات دهنده از آتش جهنم/ ان شاء الله حضرت فاطمه (س) کنارت خواهد بود

ماهی در آب

با بچه‌های نوجوان و جوان زود انس می‌گرفت؛ به نحوی‌که هرگاه با آن‌ها برخورد می‌کرد، در سلام و دست دادن پیش دستی می‌کرد.

همیشه اولین سفارش شهید صالح نژاد به بچه‌ها این بود که، «در نماز جماعت و جلسات قرائت قرآن شرکت کنند و درس مدرسه را خوب بخوانند تا به مدارج عالی از علم و معرفت برسند.» و به دنبال توصیه‌هایش به این حدیث اشاره می‌کرد که «مؤمن در مسجد مثل ماهی در آب است.»

یک روز حمید را دیدم و پرسید، «فرزند شما کلاس چندم است؟» گفتم، «کلاس سوم راهنمایی!» او که گویی از شنیدن کلاس فرزندم احساس شرم می‌کرد، بعد از تأملی کوتاه گفت، «عجب پس من حتما باید از او معذرت خواهی کنم» و من بلافاصله با تعجب پرسیدم، «برادر حمید چرا مگر چه شده؟!» ادامه داد، «دیروز که پسرتان را در خیابان دیدم با او حرف زدم، اما با نظری کم‌تر از سن و مرتبه‌اش به او نگاه کردم و سخن گفتم!»

من که شهید صالح نژاد را از دوران نوجوانی می‌شناختم آن روز به نهایت تواضع و فروتنی او پی بردم و اثرات خودسازی و ارتباط او با قرآن، نهج البلاغه، ادعیه و جبهه را در حالات و رفتار و حرف‌هایش دیدم.

روای، یکی از همسایه‌های شهید

انسان نباید خودش را با لباس و عنوان و مقام فریب بدهد

حمید می‌گفت، «انسان فقط در مشکلات و تنگناهاست که ساخته می‌شود و رشد و کمال واقعی تنها پس از دست و پنجه نرم کردن با مشکلات و مصائب به آدمی رو می‌آورد».

وی در خصوص لباس و مقام ومنصب می‌گفت، «انسان نباید خودش را با لباس و عنوان و مقام فریب بدهد؛ زیرا این لباس‌ها و عنوان‌ها و مقام‌ها برای شخص، فضیلت و برتری ببار نمی‌آورد و این‌ها فقط در نزد کسانی که نسبت به خدا و قیامت و دنیا شناخت کافی ندارند، اعتبار و ارزش والایی دارد.»

بهترین آتش‌نشان نجات دهنده از آتش جهنم/ ان شاء الله حضرت فاطمه (س) کنارت خواهد بود

زمزمه الرحمن

وضو می‌گرفت و از بین سوره‌های قرآن سوره الرحمن را با صوت می‌خواند. خواندن این سوره مبارکه کار هر روزه اش بود؛ به طوری که باعث تعجب و کنجکاوی من شده بود.

یک روز پس از تلاوت قرآن دلیل انتخاب سوره الرحمن را از وی سؤال کردم. او گفت، «روایت است که هرکس، هر روز این سوره را بخواند، دو ملک روی دوشش نمی‌گذارند که این فرد مرتکب گناه شود.»

روای: همسر شهید صالح نژاد

ان شاء الله حضرت فاطمه (س) کنارت خواهد بود

نزدیک تولد دومین فرزندمان بود. به وی گفتم، «سعی کن در تاریخی که دکتر برای وضع حمل من گفته است، حضور داشته باشی.» حمید در جواب گفت، «ان شاءالله اگر مشکلی نبود از جبهه بر می‌گردم، ولی در این امر باید به حضرت زهرا (س) احتیاج داشته باشی و از او کمک بخواهی، ان شاء الله حضرت فاطمه (س) کنارت خواهد بود.» او رفت و من همیشه حرف حمید را در ذهن داشتم و به حضرت زهرا (س) توسل می‌کردم.

در شب تولد فرزندمان به خاطر حساسیت عملیات و به خاطر اهمیت دفاع از سرزمین اسلامی و دین در جبهه ماند؛ اما در همان شب خواهرم، حمید را در عالم خواب می‌بیند و به او می‌گوید، «همسرت در حالی است که نیاز به شما دارد!» او باز در عالم خواب جواب می‌دهد، «من چه کسی هستم که کمک کنم. حضرت زهرا (س) همراه او خواهد بود.»

روای: همسر سردار شهید حمید صالح نژاد

بهترین آتش‌نشان نجات دهنده از آتش جهنم/ ان شاء الله حضرت فاطمه (س) کنارت خواهد بود

نامه‌ی شهید صالح نژاد به همسرش در شب عملیات والفجر۸

بسمه تعالی

لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

همسرم عزیزم

اینک که این مطلب را برای تو می‌نویسم، مدت کمی به عملیات مانده است و من سال‌هاست که رنج جبهه را متحمل شدم تا خداوند مرا به عنوان دوست خود بپذیرد؛ و من در حالی از کنار تو می‌روم که احساس موفقیت در زندگی می‌کنم و آن هم به خاطر پیدا شدن تو در زندگی من است. بودن با تو را از خوشبختی زندگی خود می‌دانم و همان‌طور که خود از اول معتقد بودی، «باید یک زندگی معنوی داشته باشیم»، من چنین احساسی را با تو داشتم. صبر و شکیبایی و رئوف بودن تو هیچ گاه از یادم نمی‌رود؛ اگرچه من در زندگی وظیفه‌ام را درباره‌ی شما انجام نداده‌ام، ولی به قول شاعر

اگر بار گران بودیم و رفتیم

اگر نامهربان بودیم و رفتیم

همسر عزیزم

زندگی انقلابی و با خدا بودن خیلی رنج و دوری می‌خواهد و به وسیله همین‌هاست که قلب انسان جلا پیدا می‌کند و همین موضوع است که مرگ و زندگی برای مؤمن یکی است. هیچ چیز در زندگی تو را متأثر و از طریق الهی خارج نکند و سرزنش‌های انسان نا آگاه تو را نرنجاند و هرگاه دلت گرفته شد با آمدن بر مزارم و راز و نیازی با خدا، دل خود را خالی کن و بدان که من همیشه آماده‌ی شنیدن سخنانت هستم و سعی کن همیشه شیرینی زندگی را دریابی، و اتصال به خدا و ائمه را در رأس امور قرار دهید.

به مهدی سلام برسان و وقتی بزرگ شد به او بگو که من سعی کردم آزاد زندگی کنم و فقط تحت امر خدا باشم، در هنگامی که تو کوچک بودی، من دنیا را دیدم و حق و باطل را یافتم و برای تو آرزو‌های دراز ریختم و سعی کن در زندگی همیشه کار‌های بزرگ انجام دهی، اما آن‌ها در نظر تو ناچیز باشند.

همسرم

از خداوند می‌خواهیم که به شما توفیق صبر عطا کند و در تربیت مهدی تلاش بسیار کن و با پدر و مادرم به مهربانی رفتار کن و به خانواده ات سلام مرا برسان و از خداوند موفقیت برای شما آرزومندم.

والسلام

دوستدار شما حمید

۶۴/۱۱/۱۹ جبهه اروندکنار

انتهای پیام/۷۱۱

نظر شما
پربیننده ها