گروه فرهنگ و هنر دفاعپرسـ رسول حسنی؛ سینمای ایران بر خلاف چیزی که تصور میشود بعد از انقلاب کاملا متحول نشد، به تعبیر بهتر آن تحولی که مورد انتظار بود، حاصل نشد. در حالی که شاهد ادبیات مقاومت در حوزههای شعر، داستان، رمان و... بودیم در سینمای ایران چنین اتفاقی نیفتاد. در حالی که بزرگانی چون «حمید سبزواری»، «سلمان هراتی»، «قیصر امینپور»، «سیدحسن حسینی»، «علیرضا قزوه» و... در شعر سربرآوردند، در سینما چنین افرادی رشد نکردند.
همه کسانی که نظریههای مشعشعی دارند مبنی بر اینکه عالم سینما توانایی ورود به عرصه مفاهیم ذهنی چنانکه در شعر وجود دارد، را ندارد و یا نباید ورود کند، قطعا سینما را نمیشناسند. چه ابزاری قدرتمندتر از سینما برای انتقال مفاهیم بنیادین دینی وجود دارد. اگر در این سالها نتوانستیم سینمای ملی و دینی خود را پی ریزی کنیم، اولا به خاطر کاهلی و راحتطلبی ماست و ثانیا اساسا نمیخواستیم وارد این فضا شویم؛ چرا که اتمسفر این جهان را داوران و مدیران آن سوی مرزها نمیفهمند.
اگر سینمای ما منبعی جز «نهجالبلاغه» نداشت، دریایی از مفاهیم و مضامینی در اختیار داشت که نه فقط شهروند ایرانی که همه جهان میتوانست مخاطب بالفعل آن باشد. اگر کسی سراغ چنین کتابی نمیرود تا آن را منبع الهام خود برای تولید اثر قرار دهد، بدون تعارف ترس از آن دارد که به تحجر و مذهبی بودن متهم شود. بگذریم از اینکه در عالم محدود روشنفکران، مذهبی بودن مساوی با سترون بودن است. طبعا سینماگرانی که نمیخواهند سترون باشند به سمت ساخت آثاری میروند که فینفسه عقیم هستند و هیچکس را به حرکت وانمیدارند.
برای همین است که فیلمسازانی چون «فرجالله سلحشور» متحجر قلمداد میشوند و امثال «جعفر پناهی» روشنفکر جهانبین!؛ حال آنکه اگر تعداد مخاطبان جهانی آثار هر دو کارگردان را در نظر بگیریم، خواهیم دید که کدام فیلمساز در مرتبه بالاتری از جذب مخاطب قرار دارد. ناگفته پیداست که طرفداران پناهی همچنانکه با خطکش معروفِ «با ما» و «بر ما»یی که دارند، مخاطبان آثار سلحشور را ابدا به حساب نمیآورند.
بسیاری از حکمتهای نهجالبلاغه با تعاریفی که منطبق بر نظریات سینمایی غرب است، میتواند تبدیل به اثری سینمایی شود. اگر چنین اتفاقی هنوز نیافتاده است قطعا به خاطر بیگانگی اصحاب سینما با این کتاب ارزشمند جهان اسلام است که منحصر به ادبیات خاصی نیست و بسیاری از نحلههای فکری، مذاهب و ادیان میتوانند از آن بهره گیرند که گرفتهاند. وقتی برای برخی از اهالی سینما خواندن کتب مقدس ادیان دیگر تفاخر محسوب میشود و مطالعه قرآن و نهجالبلاغه شانی ندارد! طبیعی است که سینمای ایران از مفاهیم قرآن و نهجالبلاغه تهی باشد و چنین سینمایی نمیتواند تریبون کشوری شود که مدعی علوی بودن است.
ممکن است در گوشه و کنار کشور اقداماتی در خصوص ترویج نهجالبلاغه صورت گیرد، اما ابدا به کار نمیآید؛ چرا که مهمترین ابزار فرهنگی کشور در دست کسانی است که در بیگانگی با نهجالبلاغه به سر میبرند و تا وقتی چنین فضایی بر جامعه سینمایی حاکم است، انتظار صبح امیدی نیست. سایر آثار ارزشمندی که مفاهیم دینی را در خود دارند با همه احترامی که به سازندگانشان میگذاریم، بدون اتکای به قرآن و نهجالبلاغه مانا و پویا نخواهند بود.
رسانه ملی نیز در این میان قصور غیرقابل بخششی مرتکب شده و باید مسئولان این رسانه مردمی پاسخگو باشند که چرا هنوز کتاب نهجالبلاغه دستمایه سریالی مهم و تاثیرگذار قرار نگرفته است. جز سریال «امام علی (ع)» چه اثر در خوری مرتبط با امیرالمومنین (ع) ساخته شده است.
اگر بگوییم نهجالبلاغه اثر مظلومی در فضای فرهنگی ماست، سخنی به گزافه و اغراق نگفتهایم و اگر به آن صحه بگذاریم قطعا خود را متهم کرده و اگر انکار کنیم، جانب انصاف را رعایت نکردهایم.
خلاصه آنکه سینمای ما اگر میخواهد ایرانی و انقلابی باشد و در این مسیر بماند، ناگزیر است که زیر سایه نهجالبلاغه باشد و اگر نمیخواهد چنین باشد، باید پاسخگوی نسل آینده باشد.
انتهای پیام/ 161