محسن شفیعی/

تاملی بر آینده روابط فتح و حماس

مصالحه­‌ای که میان حماس و فتح صورت گرفته به منزله تغییر استراتژی حماس در مقابله با رژیم صهیونیستی و گام برداشتن به سوی سازش نبوده و نمی­‌تواند باشد. به عبارتی، اساساً یکی از پایه­ های عمده و اساسی ملت فلسطین و حماس نیروی مقاومت است.
کد خبر: ۳۸۱۲۸
تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۵ - 10January 2015

تاملی بر آینده روابط فتح و حماس

به گزارش گروه بین الملل دفاع پرس، جنبش حماس چندی پیش در غزه رژه نظامی برگزار کرد و تجهیزات سنگین نظامی خود را به نمایش گذاشت و وعده نابودی رژیم صهیونیستی را داد. پس از این اقدام بود که محمود عباس مسئولیت عدم بازسازی غزه را متوجه حماس کرد. حماس نیز متقابلا تشکیلات خودگردان را به مانع تراشی در روند بازسازی غزه متهم نمود.

 در ادامه، محمود عباس حماس را به تشکیل «حکومت سایه» و عدم توانایی «دولت وفاق ملی» در بسط کنترل خود بر نوار غزه متهم کرده و در مقابل حماس نیز محمود عباس را به تلاش برای عزل این جنبش از صحنه سیاسی و خودداری از اجرای توافق آشتی ملی متهم می کند. با این اوصاف، سوال اساسی که در ارتباط با آینده روابط فتح و حماس مطرح است این است که «روابط فتح و حماس به خصوص پس از آشتی ملی و تشکیل دولت توافق ملی و در سایه بالا گرفتن مجدد تنش ها بین طرفین طی ماه های اخیر، به کدام سمت و سو در حرکت است؟»

واقعیت آن است که برای برخی از تحلیلگران مسائل سیاسی هر چند جنبش فتح و حماس تصمیم معقولی را در زمینه اتحاد و تشکیل دولت توافق ملی گرفتهاند، با این حال آینده دو جنبش مذکور، بدون مشکل و خالی از فرسایش روابط نخواهد بود. از این رو صحیح آن است که در یک چشم انداز وسیع تر، نقاط افتراق و تفرقهزا را نیز دید. بنابراین، در پاسخ به سوال بالا باید بیان داشت که نه می­توان مصالحه این دو جنبش را با ثبات و خالی از مناقشات و اختلافات بعضاً شدید دانست و نه می­توان آینده روابط فتح و حماس را شفاف و با رویکردی خالی از تیرگی و فرسایش یافت. در ادامه به برخی از دلایل مورد نظر اشاره می­شود.

 
اختلافات درون سازمانی فتح و سازمانی

 مسئله اساسی این است که در شرایط کنونی هر دو جنبش فتح و حماس خواسته ها و همچنین اختلافات اساسی دارند که مانع عمده بر مسیر اتحاد آنها شده است. به عنوان مثال، مهمترین خواستههای جنبش فتح از حماس این است که 1-به دولت توافق ملی عرصه فعالیت در غزه داده شود. 2-در اقدام حماس به جذب چهل و پنج هزار کارمند تجدید نظر صورت گیرد. 3-بیست و هفت نفر وابسته به حماس در وزارتخانه­ها سلب مسئولیت شوند. 4-حماس در مسئله اعلام جنگ و صلح تنها تصمیم گیرنده نباشد. بنابراین، به نظر می­رسد رهبران تشکیلات خودگردان فلسطین خواهان حاکمیت و نظام یکپارچه­ای هستند که اختیارات اساسی فقط در اختیار آنها باشد.

 
این درحالی است که رهبران حماس می­گویند از فعالیت دولت توافقی در غزه جلوگیری نمی­کنند اما خواهان آن هستند که حقوق کارمندان در غزه پیش از آغاز فعالیت دولت پرداخت شود. علاوه بر این به نظر نمی­رسد حماس در مسئله تصمیمگیری در باب جنگ و صلح خود را تصمیم گیرنده اصلی نداند زیرا بر اساس مدعای رهبران حماس، به رسمیت شناختن اسرائیل خط قرمزی است که حماس آن را هرگز نخواهد پذیرفت[1].

بنابراین، به نظر می­رسد مصالحه­ای که میان حماس و فتح صورت گرفته به منزله تغییر استراتژی حماس در مقابله با رژیم صهیونیستی و گام برداشتن به سوی سازش نبوده و نمیتواند باشد. به عبارتی، اساساً یکی از پایه­های عمده و اساسی ملت فلسطین و حماس نیروی مقاومت است، بنابراین، احتمالاً در صورتی که مصالحه­ به صورت جدی تداوم یابد، از نگاه رهبران حماس تنها با هدف تحکیم هرچه بیشتر مبانی مقاومت و برای تامین هرچه بیشتر حقوق حق ملت فلسطین است و نه مصالحه با اسرائیل[2].

 فتح و حماس، استراتژی جهادی متفاوت و دولت فرسایشی توافق ملی

فتح و حماس در اردیبهشت ماه سال 1393 با یکدیگر آشتی کردند و در خرداد ماه نیز دولت توافق ملی تشکیل شد[3]. اما حماس همواره از کمکاری این دولت در قبال نوار غزه انتقاد کرده است. رهبران حماس معتقدند که دولت توافق ملی در انجام وظایف خود بویژه بازسازی غزه، تفکیک اداری، بازگشایی معابر غزه و پایان محاصره آن کوتاهی کرده است و باید در خصوص این کوتاهیها جواب پس بدهد.

 بنابراین، اختلافات موجود میان دو جنبش فتح و حماس علاوه بر روش های مبارزاتی -که پیشتر نیز به آن اشاره شد-، ناشی از تضاد فکری است. به اعتقاد حامیان حماس، رژیم صهیونیستی از عوامل تفرقه و افراد سازشکار که در میان جنبش فتح فراوان هستند، نهایت استفاده را می­کند.

 
این رژیم همیشه سیاستشان همین بوده و از همان ابتدا به نحو وسیعی از عامل تفرقه استفاده مینموده است. بر این پایه، به نظر می­رسد توافق ملی این دوجریانِ متضاد، بدون کنار گذاشتن اختلافات ریشهای، اتفاقی زودگذر خواهد بود یا به معنای عدول یک جریان از مواضع خود و هضم شدن در جریان دیگر است که به نظر میرسد هدف جناح فتح همین باشد و قصد دارد حماس را به مرور زمان در خود هضم کند.
 

حافظه تاریخی عموم سیاست­ شناسان به یاد دارد که، پس از این که جنبش فتح تصمیم گرفت در مسیر مذاکره با رژیم صهیونیستی گام بردارد؛ مرام نامه خود را تعدیل کرد و بند مربوط به محو اسرائیل از صفحه روزگار و آنچه را که با پیمان اسلو در تضاد بود حذف کرد. این در صورتی است که در نقطه مقابل، میثاق حماس که در اوت 1988 منتشر شد، فلسطین را یک زمین وقف اسلامى مى داند که آزادى آن از طریق جهاد براى هر مسلمان یک واجب عینى است.

 
از نگاه آنها، فلسطین به عنوان یک موقوفه اسلامى یک امانت مذهبى است که تا آخرالزمان به مسلمانان واگذار شده و بنابراین به هیچ کشور یا پادشاه عرب تعلق ندارد و جزء یا کل آنرا نمى توان به دیگران اعطا کرد. به طور صریح ،حماس همزیستى با اسرائیل را نمى پذیرد و متعهد است که هرگونه توافق صلح از سوى ساف و کشورهاى عربى با اسرائیل را به دلیل اینکه خلاف فرامین اسلامى است از بین ببرد.

 کنش سیاسی رهبران فتح و تیرگی روابط

 
هرچند با توافق آشتی ملی فتح و حماس گام جدیدی به سوی وحدت گروههای فلسطینی برداشته شده است ولی تمایز دیدگاه این دو گروه و بخصوص رهبران آنها آنقدر عمیق و ریشهای است که وحدت طرفین را با مشکل روبرو خواهد ساخت. بنابراین، مسئله بعد این است که رفتار بعضی از مسئولان جنبش فتح نیز عاملی اساسی در فرسایش یافتن روابط فتح و حماس خواهد بود.

 
واقعیت این است که بسیاری از رهبران برجسته جنبش فتح که برخی نیز خارج از فلسطین بهسر میبرند، خود را رقیب رهبران حماس و نه دوست آنها می­دانند. نمونه این رقابت های نه چندان دوستانه عبارتند از اختلاف بر سر وزارت اسرا و تضاد عقیده بر سر کابینه، تعداد کارمندان، حقوق و مزایای آنها و حتی عنوان دولت توافقی. این نوع از اختلافات در تاریخ رویارویی رهبران این دو جنبش نیز وجود داشته است. به عنوان مثال، نظریه تغییر ساختار بنیادین جنبش فتح از زمانی مطرح شد که این جنبش در انتخابات فلسطین در رویارویی با حماس شکست خورد و برای اولین بار در تاریخ جنبش فتح، اداره و رهبری امور داخلی فلسطین به دست جنبش دیگری افتاد.

 
این احساس شکست و ضعف در صحنه سیاسی منجر به آن شد که مقام های مسوول فتح برای بازگرداندن قدرت و مطرح شدن مجدد در عرصه داخلی فلسطین دست خود را به سوی دوستان نقاب دار اروپایی و آمریکا دراز کنند.

 
پایان سخن:

 پرواضح است که مردم فلسطین طی سال­های طولانی نحلههای فکری مختلفی اعم از ناسیونالیستی، کمونیستی و حتی بعثی را تجربه کرده­اند اما نتیجه­ای نگرفته اند. با گرایشات اسلامی رهبران و مشی مقاومتی حماس، تعداد زیادی به این جنبش پیوستند و نهایتاً این گروه قوام اصلی خود را به واسطه حمایت مردم گرفت و توانست به سرعت رشد کند. جنبش مذکور، بر خلاف جنبش فتح، از ابتدای شکل گیری، هرگونه مصالحه با جریان سازش را نفی کرده و حتی این مسئله در اساسنامه این جنبش نیز قید شده است.

 

بر این پایه، می­توان مدعی بود که وحدت در میان فتح و حماس فلسطینی­ها به معنای یکی شدن این گروه­ها و اتخاذ رویکرد یکسان نیست. به عبارت دیگر، بعید بنظر می­رسد که در فرایند وحدت و آشتی ملی، فتح و حماس دیدگاه های خود را یکسان نموده و جنبشی واحد شوند. بنابر این، اگر چه برخی نسبت به این مسئله خوشبین هستند که چه بسا تفاوت دیدگاه بین این دو گروه به شرط اینکه کنترل شده و مدیریت شده باشد، توان فلسطینی ها را در عرصههای مختلف بالا خواهد برد، اما ساده انگارانه است که بپذیریم این اتحاد بدون مناقشات داخلی و بدون فرسایش اتحاد داخلی، روندی رو به تکامل و انسجام را خواهد داشت.

انتهای پیام/ک.ح

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار