یادداشت/

«جهاد» و «شهادت» عصاره زندگی سیدالشهدای مقاومت

شهید سلیمانی یکی بود، اما نه یک نفر. لشکری بود از «ملت امام حسین (ع)» و دنیایی از یک دیوان معرفت، هستی و وجود او و کار و مسئولیت و درجه و رتبه‌اش دو کلمه حرف حساب بیشتر نبود، «جهاد» و «شهادت».
کد خبر: ۴۸۸۷۹۴
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۰ - 14November 2021

گروه استان‌های دفاع‌پرس – سرهنگ «غلامرضا تدینی‌راد» رئیس مرکز رصد فضای مجازی، اطلاع‌رسانی و افکار عمومی فرماندهی انتظامی خراسان رضوی؛ نگاهش دریا بود، دریایی سرشار از مرواریدهای پیروزی. موج خون اقیانوس وجودش به عشق ساحلی در جوش‌وخروش بود که رد پای مظلومان در آن پاک نمی‌شود و جلا می‌یابد. لبخند دریایی‌اش، اشک دل‌تنگی را از چشم کودکانی می‌زدود که ظلم اهریمن و کفر گروه‌های تکفیری و داعشی، خواب و خوراکشان را به خاک و خون کشیده بود.

لحن کلامش، اذان شهادت و آهنگ رشادت بود. با قرائت فتح و عزت، قرآن تلاوت می‌کرد و ندای قلبش، لبیک یا سیدعلی بود.

نام او یک کلمه در قاموس و فرهنگنامه و واژه‌ای خفته در لابه‌لای نشان‌ها نبود. او «قاسم» بود برای بخشش وجودش به طبیعت عشق.

شیرمرد روز و زاهد شب‌بیدار در تنگه‌های خوف و خطر، پرچم‌دار میدان شهامت بود و در دفاع از حرم، دشمن را شکست داد.

در وسعت دید مرد میدان، جهان اسلام یک معنا داشت و به حرمت و قداست پاسداری این میدان، هرکجا شیار کوه، سینه صحرا، پهنه دشت، کرانه رود و تپه‌های خاکی و کانال و رود خشکیده‌ای بود که غفلت‌زدگان خام‌طینت و فریب‌خورده و تروریست در آن قصد شوم جولان و قدرت‌نمایی داشتند، قاسم میدان سنگری می‌ساخت.

او سنگر نمی‌گرفت جان خود را حفظ کند که جان به مظلومان بخشد. میز کارش از جنس خاک ناب ساخته شده بود و روایتگران شاهد و مستندساز جبهه غیرت و رشادت او و هم‌سنگرانش، چشم‌های ناظر هم‌رزمان شهیدش بودند. زندگی واقعی‌اش را در «خانه جهاد» بنا نهاد و همسر و فرزندان برومندش، عشق فرمانده را با تمام وجود حس می‌کردند.

یکی بود، اما نه یک نفر. لشکری بود از «ملت امام حسین (ع)» و دنیایی از یک دیوان معرفت. هستی و وجود او و کار و مسئولیت و درجه و رتبه‌اش دو کلمه حرف حساب بیشتر نبود، «جهاد» و «شهادت».

سرباز رشید، نمک‌خورده سفره امام حسین (ع)، خادم حرم امام رضا (ع) بود و شب‌های قدر به عشق شهادت در سنگرهای تودرتوی دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) و پاسداری حریم شریعت ناب محمدی، زیر نور مهتاب با آرزوی شهادت، قرآن به سر می‌گرفت و نجوای سوزناک الغوث الغوث داشت.

طبیعت وجود پرافتخارش، رویشی را جلوه‌گری می‌کرد که مضمون آرزویی بود برای لاله‌ای سرخ شدن و عطر حسرت جاماندن از یاران شهیدش، در نقطه‌نقطه مکان و فضای حضورش را عطرآگین می‌ساخت. قاسم خوش‌نام و نشان و سرباز صدیق جبهه اسلام به آرزویش رسید و در دشت حماسه‌ای که لاله سرخ شد؛ گلستان رویاند. شهادت او هر ایرانی و هر مسلمان آزاده و هر انسان غیرتمند را به عزت و احترامش، یک حاج قاسم شجاع ساخت.

کارش از حیطه یک فرد نظامی و سرباز فراتر رفت و پروازش، عروجی بود نه سرخ‌رنگ که سبز و مزین به نگین سرخ انگشتری شد که در دست جامانده‌اش به عزت نام ابوالفضل العباس (ع) می‌گفت: این دست، دست مردانگی است و باید دست در دست، بمانیم و یکپارچه فریاد برآریم ما ملت شهادتیم.

کشف راه قاسم معرفت و شناخت میدان تفکراتش، ریاضت معنوی می‌خواهد و آنجا که جان به تیر دشمن داد و از تیغ قساوت شیطان نهراسید تجلی «لاسیف الا ذوالفقار» برای علی زمان شد و با سلاح «لاحول ولا قوه الا بالله» قد برافراشت و عارفانه پرواز کرد تا رسالت جهاد را در مکتب خود متبلور سازد.

سنگر حاج قاسم، دل‌های عاشقان ولایت و انقلاب و رهروان آزادمردی است، خالی نمی‌ماند و امروز در جبهه‌ای که آماج گلوله و حملات پی‌درپی با مهمات و سلاح و تجهیزات مختلف فرهنگی، سایبری و تحریم‌های ظالمانه اقتصادی و تهدیدهای نظامی هستیم، این ماییم که باید لباس خاکی عشق بپوشیم و نماز بصیرت بخوانیم تا ثابت کنیم ما حاج قاسم مقاومت و مطیع امر رهبر هستیم و جغرافیای هستی و اقتدارمان مرهون برکت خون پاک سردار دل‌ها و هم‌رزمانش است.

مقاومت و ایستادن در سنگر، مشقی است که درس سرباز ولایت بود و با الفبای «ملت شهادتیم» برایمان تفسیر شد. امروز، ما سنگردار این درس هستیم و می‌ایستیم و مردانه از ارزش‌ها و جبهه اقتدار و امنیتمان دفاع می‌کنیم تا ثابت کنیم مشق عشق را آموخته‌ایم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار