بزرگداشت باغبان هنر انقلاب؛

سرهنگی پیر شد تا جریان ادبیات دفاع مقدس پا بگیرد

تازه می‌فهمم سرهنگی پیر شد تا جریان ادبیات دفاع مقدس پا بگیرد. او توانست ادبیات دفاع مقدس را از رنج خودسانسوری نجات داده و ادبیات تبلیغی و شعاری را واقع گرا و عقلانی کند.
کد خبر: ۵۷۲۶۰
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۴ - ۱۹:۳۹ - 08November 2015

سرهنگی پیر شد تا جریان ادبیات دفاع مقدس پا بگیرد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، سهشنبه هفته جاری مراسم بزرگداشت مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت در قالب پنجاهمین «عصرانه ادبی فارس» برگزار میشود. نویسندگان و اهالی فرهنگ و ادبیات مقاومت هر یک از زاویه نگاه خود این بزرگمرد حوزه فرهنگ را توصیف کردند.

کیانوش گلزار راغب نویسنده کتابهایی چون «شنام» و «عصرهای کریسکان» به مناسبت بزرگداشت مرتضی سرهنگی در خبرگزاری فارس، یادداشتی را برای این رسانه ارسال کرده است.

«مینویسم برای خودم، برای دلم. با آهنگ بوی پیراهن یوسف، اشکهای حاج کاظم بر گونهام میچکد، برای تو مینویسم، فاطمه، فاطمه!

حالم خوش است. خاطرات خودم است. به چاپ و نشرش هم فکر نمیکنم. خدا بزرگ است. مینویسم تا حالم خوب شود و دلم خنک شود. گاهی با نثر، گاهی با وزن، گاهی با شعر... تمام میشود. خدا را شکر. با اتفاقی شیرین «شنام» به دست سرهنگی میرسد. نزدیک ظهر به او داده بودند. باورم نمیشود کسی آن را بخواند. دلم خوش است به نوشتنم. یازده شب تلفن زنگ میزند. سلام «سرهنگی»ام. تبریک میگم آقای گلزار. آفرین به تو، آفرین به برادرت. آفرین به شیلان!

اوج می گیرم. انگار میخواهم پرواز کنم. دعوتم میکند. روز بعد خدمتش میروم. تا منشی خبر میدهد، با آغوش باز به استقبالم میآید. مینشینم. دستور چای میدهد. چای را مینوشم. هنوز دارم اوضاع را برانداز میکنم. اصلا نمیدانم حوزه هنری کجاست و چکار میکند.

در خاطراتم خوانده سیگاریام. در را میبندد و کشو میزش را باز میکند و سیگار بهمن تعارف میکند. طبق معمول میخواهم طفره بروم و دروغ بگویم نمیکشم. ولی دلم ذوق میکند برای سیگار سرهنگی. انگار با هر پکی بخشی از اندیشهاش را میبلعم.

ساعتها گفتوگو میکنیم. هر بار میپرسد، چای میخوری؟

سرم را کج میکنم و میگویم، بله. میدانم تا چای بیاید و سرد شود و بخوریم، لازم است دو سه نخ سیگار بیشتر بکشیم. این دلچسبی ذاتی سرهنگی است. «شنام» را بررسی میکند. به رویم نمیآورد چقدر نثر و نگارشم ضعیف است. به نثر آهنگینم آفرین میگوید. ولی به جملات باستانیام لبخند میزند و میگوید: کاربردی ندارند. بهتر نیست به جای حوالی عصر، بنویسیم، دم دمای غروب؟ اینجوری خودمانیتر نیست؟

چرا هست حاج آقا.

بخشهای شعرگونه را میخواند و میگوید: آفرین آقای گلزار، چه ذوقی، چه هنری، ولی اینا به درد خودت میخوره. تو خونه بخون کیف کن! خواننده نمیفهمه چی گفتی!

چکار کنم حاج آقا؟

ببین تو زحمت خودتو کشیدی. این یه عتیقهاس، یه الماسه! ولی تراش نخورده. ما باید تراشش بدیم. قسمتهای زائدش رو ببریم. خوشگل و نورانی تو قاب طلایی بذاریمش تا خودشو نشون بده.

قبوله حاج آقا.

مثل فرش میمونه دیگه، تو یه فرش قشنگ و ریزبافت آوردی. حالا ما باید پرداختش کنیم. ریشههای اضافهشو ببریم تا نقش و نگارش دیده بشه.

چقد جالب!

آره دیگه مثل عروس میمونه. وقتی کسی عروس میشه، آرایشگاه میبرنش، لباس خوشگل تنش میکنن ...دیدی عروس چقد قشنگه؟

اره دیدم حاجی. همه نگاش میکنن!

میگوید و میگوید تا باورم میشود «شنام» کتاب عجیبی است. شب خوابم نمیبرد. هوس سرهنگی به سرم میزند. فردا دوباره میروم دفترش. سلام حاج آقا!

سلام بفرمایید، خیره؟

بله خیره حاجی.

چی شده؟

والا حاجی شما دیروز آنقدر از «شنام» تعریف کردین، من به این نتیجه رسیدم که این کتاب حیفه چاپ بشه!

با یه مکث میگوید، چی؟ حیفه چاپ بشه؟

بعد میفهمد شوخ طبعیام گل کرده، سرش را روی میز میگذارد و سیر میخندد.

این رفتار صمیمی و دوست داشتنی سرهنگی اجازه میدهد جسارت کنم و در محضرش شوخ طبعیام را به رخش بکشانم.

از نثر کتاب می گوید. «نثر مانند حرکت خون در رگهای ماست. اگر جریان با مانع مواجه شود دچار سکته میشود»

«راوی مصالح را میآورد. نویسنده مؤظف است آب و خاک را مخلوط کند. ورز دهد. شکل دهد. در کوره گذارد. وقتی پخته شد جلو آفتاب بگذارد تا خشک شود. نقاشی هنرمندانهای روی سفالش بکشد تا قابل عرضه شود. همانطور که صاحب خانه مصالح را تهیه میکند، مهندس وظیفه دارد نقشه مناسب طرح کند و ضمن نظارت بر فونداسیون و سازه، بنای مستحکم احداث کند. اگر طبقهای شل باشد، سایر طبقات هم فرو میریزد.»

قُلُپ قُلُپ چای سرهنگی را میخورم و پُک پُک سیگارش را میکشم.

تازه میفهمم نسل سرهنگی پیر شده تا جریان ادبیات دفاع مقدس پا بگیرد. او توانسته ادبیات دفاع مقدس را از رنج خودسانسوری نجات دهد. ادبیات تبلیغی و شعاری را واقع گرا و عقلانی کند. نگاه به جنگ را کشتار نداند، دفاع و پایداری با روح زندگی را در جنگ ببیند.

معتقد است همانطور که دفاع مقدس فرماندهانش را پیدا کرده، ادبیات دفاع مقدس هم نویسندگانش را پیدا خواهد کرد. چون معتقد است ادبیات دفاع مقدس روزی میدان نقش جهان ادبیات خواهد شد. او بزرگترین معجزه جنگ را حضور داوطلبانه مردم میداند، انچنان که شاهکار کتابهایش روایت گمنامان است. ادبیات دفاع مقدس را بر مسند، معنویت، امید، عشق، زندگی و واقعیت نشاند تا برای همگان ملموس باشد.

میراث مرتضی سرهنگی جاودانه است همچنان که نام و آوازهاش جاودان خواهد ماند.»

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار