آزاده دفاع مقدس روایت کرد؛

چگونگی شهادت «محمد رضایی» توسط شکنجه‌گران بعثی/ «یا زهرا» آخرین ذکر شهید غریب اسارت بود

«محمد رضایی» را داخل حمام بند یک بردند و «علی آمریکایی» و «عدنان» شروع به زدنش کردند. با هر ضربه کابلی که فرود می‌آمد شیشه حمام می‌شکست! با شکستن شیشه‌ها و افتادن محمد بر روی آن‌ها او را با بدنی عریان با کابل‌ مورد ضرب‌وشتم قرار می‌دادند، اما محمد با مقاومت جانانه و سرسختانه خود در راه هدفش ایستادگی می‌کرد.
کد خبر: ۵۸۴۹۲۵
تاریخ انتشار: ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۸ - 24April 2023

گروه استان‌های دفاع‌پرس - «سید محسن حیدری» آزاده دفاع مقدس؛ آیا زمزمه‌های آخرین لحظات شهادت غریبانه «محمد مشهدی» را در اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱، می‌توان فراموش کرد. همان شهید محمد رضایی که مزار پاکش وعدگاه دیدار یارانش است.

بگذارید چونگی شهادت محمد مشهدی خودمان را برایتان بگویم!! شهید مظلوم اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ که براثر شکنجه «علی آمریکایی» و «عدنان» در اردوگاه به شهادت رسید.

نمی‌دانم طاقت شنیدنش را دارید؟ اینها قصه نیست، داستان نیست!! باید راز و رمز مظلومیتش را گفت. باید همه بدانند که چطور شهید شد و چه بر ما گذاشت!! باید بدانند که «بای ذنب قتلت» یعنی چی!! باید بدانند فدا شدن در راه رضای حق تعالی یعنی چه؟؟ دردهای این الماس‌های درخشان را باید گفت. اگر گفته نشود کسی نمی‌داند که الماس درخشان انقلاب اسلامی چیست و چه کسانی بودند و هستند!!!

وقتی شب قبل از عملیات برای دیدن پدرم که در عملیات کربلای چهار با آن سن و سالش جزو غواصان اطلاعات و عملیات لشکر پنج نصر بود به دژ خرمشهر رفته بودم؛ شهید رضایی را برای چندمین بار دیدم! آخر در زمان حمله؛ نیروهای عمل‌کننده خراسان باید از نهرخین به دشمن یورش می‌بردند و همه غواصان یکجا بودند!!

شهید «محمد رضایی» یکی از مسئول دسته‌های غواصان اطلاعات عملیات تیپ ۲۱ امام رضا علیه‌السلام بود که همراه با دیگر نیروهای عمل‌کننده در عملیات کربلای چهار با رشادت فراوان به عنوان خط‌شکن وارد درگیری با دشمن شدند و علیرغم نبود نیروهای پشتیبانی، موفقیت‌هایی نیز به دست آورد بودند.

چگونگی شهادت «محمد رضایی» توسط شکنجه‌گران بعثی/ «یا زهرا» آخرین ذکر شهید غریب اسارت بود

عملیات کربلای چهار توسط ستون پنجم و نیز همکاری اطلاعاتی نیروهای غربی و عربی و خصوصاً آمریکا و عربستان با پشتیبانی ماهواره‌ای و پرواز آواکس‌های اجاره‌ای عربستان، برای چندمین مرتبه، لو رفته بود و عراق نیز آمادگی مقابله با عملیات را داشت.

بنا بر تدبیر فرماندهان نیروهای خط‌شکن ما در این عملیات، به دشمن بعثی یورش بردند و بدلیل عدم پشتیبانی از نیروهای عمل‌کننده و خصوصاً غواصان، بین نیروهای عراقی و خودی در بین نیزارها، مرداب‌ها، دریاچه‌ و کانال پرورش ماهی، جزایر ام‌الرصاص، ام‌القصر، ام‌الطویل، پتروشیمی، جزیرهای بوارین و مینو و همچنین نهر خین و دیگر مناطق دیگر گیر افتادند و به مرور یا بر اثر شدت جراحات و زخمی بودن شهید شدند و یا به دست دشمن بعثی به اسارت درآمدند؛ عده بسیار کمی هم توانستند بعد از گذشت بیش از ۱۰ روز خودشان را با سختی فراوان به خط خودی رسانده و نجات پیدا کنند.

شهید محمد رضایی نیز بعد از قریب بیش از پنج روز بعد از عملیات به اسارت دشمن درآمد و بعثی‌ها با انواع و اقسام فشارها و شکنجه‌ها که معمولاً به صورت عمومی و دسته جمعی و گاهی هم انفرادی بود از اسرا میزبانی می‌کردند. بر اثر سهل‌انگاری، نداشتن تدبیر لازم برای بیان مسائل و موارد پیش آمده در جبهه در هنگام عملیات و خصوصاً شب و روز عملیات به یکدیگر؛ عدم رعایت حفاظت گفتار؛ عدم شناخت از یکدیگر و نداشتن تجربه؛ پس از انتقال اسرا به اردوگاه؛ عراقی‌ها و خصوصاً «علی آمریکایی» و «عدنان» (دو نگهبان دژخیم و وحشی به تمام معنای اردوگاه تکریت ۱۱) متوجه شدند که محمد رضایی یکی از مسئولین دسته غواص‌ها بوده و شب عملیات رشادت‌هایی از خود نشان داده است.

«محمد رضایی» در اردوگاه مخوف تکریت ۱۱ لو رفت و توسط عراقی‌ها شناسایی شد و در چندین مرحله به شدت مورد ضرب و شتم و شکنجه با انواع و اقسام وسایل قرار گرفت.

هدف دشمن از انجام این رفتارها در بدو امر، تضعیف روحیه اسرای اردوگاه  بود چراکه اسرای این اردوگاه جزو مفقوالاثرها بودند و بعثی‌ها در دوران اسارت و تاقبل از آزادی بارها گفته بودند که هیچ کس از شما خبری ندارد و اطلاعات شما در هیچ کجا ثبت نشده لذا ما هر بلایی که بخواهیم سرشماها می‌آوریم!!

چگونگی شهادت «محمد رضایی» توسط شکنجه‌گران بعثی/ «یا زهرا» آخرین ذکر شهید غریب اسارت بود

مهمترین هدفشان نیز درهم شکستن مقاومت سرسختانه محمد و کسب اطلاعاتی که در آن زمان یعنی بعد از گذشت حدود ۷ ماه از اسارت دیگر برای آن‌ها هیچگونه ارزش نظامی نداشت زیرا معادلات جنگ بهم ریخته بود و فقط از روی حقد و کینه‌توزی این اعمال وحشیانه را انجام می‌دادند و در تمامی اهدافشان حتی با شهادت محمد رضایی ناکام ماندند.

محمد مشهدی، توسط دو نفر از نگهبانان عراقی به نام‌های «علی آمریکایی» و «عدنان» مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفت.

در توصیف این دو نفر شکنجه‌گر و وحشی اردوگاه با آن هیکل‌های بزرگ و تنومند باید گفت که شکنجه‌گرهای ساواک و ددمنش‌ترین افراد روزگار در درنده خویی به این دو نفر نمی‌رسند!!

برای نمونه بسته‌های بزرگ سیم خاردار حلقوی که هنوز باز نشده را تصور کنید که وسط آن، مانند حلقه خالی است و دارای ارتفاعی حداقل یک متراست!! این دو نفر اسرای بند یک و دو اردوگاه را داخل این توپ سیم‌خاردار می‌انداختند و با کابل وحشیانه شروع به زدن می‌کردند!! نه راه پس داشتی و نه راه پیش!! می‌ایستادی ضربات کابل را می‌خوردی!! می‌نشستی سیم‌های خاردار به تنت فرو می‌رفت. سرو صورت بود که آماج ضربات انواع و اقسام کابل‌ها قرار می‌گرفت!! با دست‌ها که صورتت را می‌گرفتی دست‌ها متورم، کبود و خون آلود می‌شد و می‌شکست!! چه چشم‌هایی که بر اثر این ضربات از بین نرفت!!!

یکبار عدنان مثل گرگ گرسنه در صبح دم و هنگامی که با پاهایی برهنه و بر روی زمینی خیس و نمناک به سمت دستشویی می‌رفتیم؛ همه آسایشگاه را روی دو پا به حالت چمباتمه نشاند و شروع به زدن کردن!! هرکس پشت کمر خودش را آماده کرده بود که هر آن ضربه‌ی کابل بر تخت پشتش فرود آید!! ناگهان زمین و زمان شروع به چرخیدن کردن و پس از دستور بلند شدن و رفتن به داخل دستشویی مشخص شد که این نامرد و ناچیز روزگار با کابل چنان به سر همه ضربه وارده کرده که حتی زمان و قدرت تفکر و درد کشیدن را از بچه‎ها گرفته بود و تازه مشخص شد که ضربه‎ها به سروصورتمان خورده که چشم چند نفر آسیب‌ دیده بود.

این دو دژخیم وحشی با کابل‌های سه فاز به جان محمد افتادند. این زدن‌ها چندین بار ادامه داشت و او می‌رفت و کتک می‌خورد و دوباره می‌آمد داخل آسایشگاه. بنا بر دستور بعثی‌ها، محمد رضایی بایکوت شده بود و هیچکس حق حرف زدن با وی را نداشت، به تنهایی قدم می‌زد و به تنهایی غذا می‌خورد!!

چگونگی شهادت «محمد رضایی» توسط شکنجه‌گران بعثی/ «یا زهرا» آخرین ذکر شهید غریب اسارت بود

یک روز در حین قدم زدن، به محمد نزدیک شدم و جویای احوالش شدم!! گفت محسن برو!! که اگر ببینند تو را هم می‌زنند!! گفتم: تو که از تنهایی دق کردی. به جنهم، بگذار بزنند. برای آخرین بار محمد را دیدیم که بردند.

ما داخل بند سه بودیم که محمد رضایی را بردند داخل حمام بند یک و «علی آمریکایی» و «عدنان» شروع به زدنش کردند. با هر ضربه کابلی که فرود می‌آمد شیشه حمام می‌شکست! با شکستن شیشه‌ها و افتادن محمد بر روی آن‌ها، او را با بدنی عریان با کابل‌ مورد ضرب‌وشتم قرار می‌دادند.

عدنان که هیکلی بسیار بزرگ و تنومندی داشت چنان بدن نحیف و رنجور شهید رضایی را می‌زد که از نفس افتاده بود و درخواست آب کرد و برای دقایقی استراحت. اما محمد با مقاومت جانانه و سرسختانه خود، در راه هدفش ایستادگی می‌کرد!!

بچه‌های بند یک خصوصاً سید جلال می‌گفت که وقتی ما رفتیم خون‌های داخل حمام رو تمیز کنیم! گوشت و خون بدن مطهر شهید رضایی بود که به در و دیوار حمام چسبیده بود!!

بگذارید جور دیگری شرایط را برای‌تان توصیف کنم. شما وقتی که می‌خواهید گوشت را برای کباب کردن آماده کنید، آن را روی تخته می‌گذارید و با پشت و یا لبه چاقو شروع به زدن می‌کنید تا گوشت نرم شود!! وقتی که زیادی به آن ضربه بزنید گوشت خیلی نرم می‌شود و تکه‌هایی از گوشت به لبه‌ چاقو می‌چسبد و اگر شدت ضربات زیاد باشد حتی تکه‌هایی از گوشت به اطراف پرت می‌شود!! حال تصور کنید وقتی که محمد را با بدن عریان می‌زدند چه شده بود!!!

پس از ضربه‌های زیادی که بر بدنش وارده شده بود، با فرود هر ضربه‌ای و جدا شدن کابل سه فاز از بدنش، همراه با کابل تکه‌های گوشت بدنش کنده و به در و دیوار حمام پرتاب می‌شد. سید جلال می‌گفت ما همه را پاک کردیم و شستیم و فقط یک تکه را برای روز حساب که در نزد پروردگار متعال شهادت دهد باقی گذاشتیم.

چگونگی شهادت «محمد رضایی» توسط شکنجه‌گران بعثی/ «یا زهرا» آخرین ذکر شهید غریب اسارت بود

بنا بر گفته‌ی بچه‌های آشپزخانه اردوگاه؛ «علی آمریکایی» و «عدنان»، محمد را بردند در حمامی که خود عراقی‌ها از آن استفاده می‌کردند. عدنان برای آخرین بار قسم خورد که اگر حرف نزند او را خواهد کشت!! اما محمد با صدایی ضعیف و ناله‌ای دردآور ذکر یا زهرا می‌گفت!! باید نسل‌های آینده بدانند که بچه‌های این مرز و بوم؛ در راه اعتقادات خود و اعتلای اسلام و انقلاب و دفاع از شرف و ناموس و کشور خود، چه رنج‌ها و سختی‌هایی را تحمل کردند!!

تا حالا شده که روی گوشت سرد یا گوشت نرم و له شده، آب جوش ریخته باشید؟؟ گوشت چه حالتی پیدا می‌کند؟؟

از هم پاشیده می‌شود؟ محمد را داخل حمام عراقی‌ها، بر روی صندلی قرار دادند. شیر آب داغ را بر پیکر نحیف وی باز کردند. حتی پا را از این فراتر گذاشته و سیم برق را در حالی که دست‌های وی به صندلی بسته شده بود متصل کردند. در حالی که وی از درد به خود می‌پچید نمک بر روی زخم‌ها و پیکر نحیفش ریختند، قبلاً با اتو بدن وی را نیز سوزانده بودند.

عدنان همچون گرگی گرسنه شده بود که خون از لب و دهانش می‌چکید و علی آمریکایی هم مثل کفتاری گرسنه که مرداری را پیدا کرده لَه‌لَه می‌زد.

فریادهای محمد فضای حمام را پرکرده بود. در حالی که در برابر دشمن بعثی و علی آمریکایی و عدنان سر فرو نیاورده و از ائمه یاری و کمک می‌طلبید؛ برای اینکه استغاثه‌های وی به درگاه خداوند و فریادهای یا زهرایش را خفه کنند و کسی آن‌ها را نشنود، عدنان صابون در دهان وی کرد و با فرو رفتن صابون به حلق و بسته شدن راه تنفسش، صدای محمد را برای همیشه خاموش کردند.

محمد رضایی به ندای خداوند خویش لبیک گفت و در یکی از روزهای خرداد ۱۳۶۶ مظلومانه در غربت در اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ شربت شهادت را نوشید.

رمضانعلی رضایی پدر این شهید گرانقدر نقل می‌کرد: «هنگامی که پیکر مطهر این شهید در تبادلی که توسط طرف عراقی صورت گرفت و جهت تشییع به مشهد منتقل شد؛ علیرغم تمامی زخمهایی که بر پیکر نحیفش وارد شده بود؛ پیکر مطهر این شهید عزیز هنوز تازه و معطر بوده و این در حالی بود که بیش از ۱۵ سال از زمان شهادتش می‌گذشت!! و هنگامی که پیکر مطهرش را در شهرستان فاروج تشییع کردند بر روی لباس کسانیکه زیر تابوت محمد را گرفته بودند خونابه چکیده بود».

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار