مسیری که به تسلط سیاسی و اقتصادی آمریکا بر اروپا ختم شد

پایان جنگ دوم جهانی، جهان را به ۳ بخش اساسی تقسیم کرد؛ گروهی که در بلوک آمریکا قرار داشتند، گروهی که متحد شوروی محسوب می‌شدند و گروه سوم، کشور‌های غیرمتعهد که تلاش می‌کردند سیاست به نسبت مستقلی را دنبال کنند.
کد خبر: ۵۹۰۲۴۵
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۶ - 20May 2023

مسیری که به تسلط سیاسی و اقتصادی آمریکا بر اروپا ختم شدبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، پایان جنگ جهانی دوم جهان را باید به سه بخش اساسی تقسیم کرد. گروهی که در بلوک آمریکا قرار داشتند؛ گروهی که متحد شوروی محسوب می‌شدند و گروه سوم، کشور‌های غیرمتعهد که تلاش می‌کردند سیاست به نسبت مستقلی دنبال کنند.

در بخش نخست این گزارش درباره چگونگی تشکیل ایالات متحده امروزی، به حضور اتباع قدرت‌های اروپایی در این قاره اشاره کردیم که چگونه تقریبا در همه این سرزمین پراکنده شدند.

در بخش دوم به روند استقلال آمریکا از مستعمره‌های (سیزده‌گانه) بریتانیا اشاره شد؛ مهاجرانی که عمده آن‌ها از انگلیس آمده بودند، اما به طور رسمی آمریکایی شدند.

در بخش سوم به روند نزاع‌ها، جدایی‌طلبی‌ها و کشورگشایی ایالات متحده پرداختیم و در بخش چهارم روند کشورگشایی آمریکا و چگونگی تبدیل‌شدن آن به یک قدرت استعماری در جهان را واکاوی کردیم.

اینک در بخش پایانی، مهمترین تحولات تاریخ ایالات متحده بعد از جنگ جهانی دوم که سرآغاز دوران جنگ سرد است را بررسی کردیم. در واقع تاریخ آمریکا، از پایان جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی، همه از جنگ سرد و تحولات آن متاثر است.

دکترین ترومن و وابستگی اقتصادی و نظامی اروپا به آمریکا

با پایان جنگ جهانی اول امپراتوری عثمانی تجزیه و کشور جدید ترکیه تأسیس شده بود. ترکیه، کنترل دو تنگه مهم بسفر و داردانل را در اختیار داشت که تسلط بر آن دو برای روسیه در طول تاریخ و حالا برای شوروی با اهمیت بود. در نتیجه شوروی تلاش می‌کرد با فشار بر ترکیه به توافقی در این رابطه دست یابد. یونان هم با این‌که که در توافق میان انگلیس و شوروی، سهم غربی‌ها محسوب می‌شد، با درگیری سلطنت‌طلب‌ها و کمونیست‌ها به صحنه نبرد شرق و غرب تبدیل شده بود.

واکنش آمریکا به تحولات این دو کشور، یعنی ترکیه و یونان دکترین ترومن بود. ترومن با یک سخنرانی مقابل کنگره آمریکا و با اعلام اینکه «سیاست خارجی آمریکا باید در راستای حمایت از ملل آزاد باشد» از نمایندگان درخواست کرد با کمک ۴۰۰ میلیون دلاری به ترکیه و یونان موافقت کند. این طرح که به دکترین ترومن معروف شد ترکیه و یونان را برای همیشه وارد بلوک غرب کرد.

کمی پس از دکترین ترومن این‌گونه روشن شد که کمک برای احیای قوای نظامی برای مقابله با شوروی کافی نیست. با گسترش مشکلات اقتصادی در اروپا و پیروزی احزاب چپ در کشور‌های اروپای غربی، تلاش آمریکا برای ایجاد چتر حمایت اقتصادی بر سر اروپا شروع شد. آمریکایی‌ها هراس داشتند مشکلات اقتصادی بتواند افکار کمونیستی شوروی در اروپا را گسترش دهد.

مارشال وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد ایالات متحده حاضر است به کشور‌های اروپایی برای بازسازی اقتصاد آن‌ها کمک کند. با شروع اجرای این طرح، نفوذ اقتصادی و سیاسی آمریکا در اروپای غربی به طرز چشم‌گیری افزایش یافت.

این نفوذ با کنفرانس «برتون وودز» تاسیس صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و تسلط دلار به عنوان ارز مبادله‌ای بین‌المللی شروع شده بود.

آغاز سلطه فرهنگی بر اروپا

علاوه بر تسلط اقتصادی آمریکا، از طریق توافق‌نامه‌هایی همچون «بلوم-بیرنز» که فرانسه را مجبور به خرید فیلم‌های فرهنگی کرده بود، سلطه فرهنگی آمریکا بر اروپا هم ممکن شد. با این‌حال، چیزی که وابستگی اروپا به آمریکا را غیرقابل برگشت کرد، تاسیس ناتو بود.

با انعقاد پیمان واشنگتن (معروف به پیمان آتلانتیک شمالی) ناتو به عنوان مهمترین سازمان نظامی تاریخ جهان تشکیل شد. با تشکیل این سازمان کشور‌های اروپایی در عمل به کشور‌های تحت حمایت نظامی آمریکا تبدیل شدند؛ همین مساله استقلال اروپایی‌ها را تا امروز محدود کرده است.

همزمان با این رویداد‌ها «جوزف مک‌کارتی» سناتور معروف آمریکایی مجموعه فعالیت‌هایی را در دهه ۵۰ میلادی آغاز کرد که به فضای «مک کارتیسم» مشهور است. با اقدامات او موجی از سانسور، تفتیش عقاید، محدودیت رسانه‌ای و اتهام‌پراکنی نسبت به افراد در آمریکا آغاز شد.

مک کارتی معتقد بود جاسوسان و سمپات‌های شوروی در دولت آمریکا حضور دارند. این موج به هالیوود هم رسید و بسیاری از هنرمندان به همکاری با شوروی متهم شدند. چارلی چاپلین هم از بازیگرانی بود که به همکاری با کمونیسم متهم شد و از امریکا اخراج شد.

بحران موشکی کوبا و احتمال جنگ اتمی

از سال ۱۹۵۵ «فیدل کاسترو و ارنستو چه‌گوارا» قهرمانان ملی کوبا تلاش برای سرنگونی حکومت وابسته به آمریکا را شروع کردند. در سال ۱۹۵۹ با فرار «باتیستا»، دولت غربگرای کوبا سقوط کرد و دولت جدید کوبا به رهبری کاسترو تشکیل شد.

سال پیش از آن، ایالات متحده سازمان ناسا را در واکنش به پیشرفت‌های فضایی شوروی تاسیس کرده بود. سقوط دولت نزدیک به غرب، بعد از مشاهده توسعه فضایی شوروی که آمریکا را از روس‌ها عقب‌افتاده نشان می‌داد برای آمریکایی‌ها قابل تحمل نبود.

با شروع فعالیت دولت کاسترو اصلاحات سوسیالیستی در کوبا آغاز شد و این روند به بسیاری از شرکت‌های آمریکایی هم سرایت کرد. آمریکایی‌ها از دهه‌های گذشته با تأکید بر دکترین مونروئه مقابل نفوذ کشور‌های اروپایی در قاره آمریکا مقاومت می‌کردند. به‌ویژه در مورد کوبا که فقط ۱۵۰ کیلومتر با فلوریدا فاصله داشت و این کشور را منطقه نفوذ خود محسوب می‌کردند؛ بنابراین تشکیل یک دولت نزدیک به شوروی در کوبا برای آمریکایی‌ها به عبور از خط قرمز‌ها تعبیر می‌شد. در نتیجه تلاش‌ها برای سرنگونی دولت تازه تاسیس کاسترو آغاز شد. نخستین واکنش آمریکایی‌ها تحریم نیشکر کوبا بود. شوروی با قرارداد خریداری نیشکر کوبا به این تحریم پاسخ داد.

بعد از این قرارداد، سازمان سیا با طراحی یک عملیات درصدد دسترسی ضد انقلابیون به کوبا بود که عملیات با شکست مواجه شد. در این عملیات قرار بود با فرود حدود ۱۵۰۰ ضدانقلاب در سواحل کوبا، از آن‌ها استقبال شود، اما همه آن‌ها توسط نیرو‌های دولتی دستگیر شدند. تلاش برای سرنگونی دولت کاسترو پیوند شوروی و کوبا را مستحکم‌تر کرد. شوروی هشدار داد تهاجم به خاک کوبا می‌تواند به جنگ جهانی سوم منجر شود.

چندی بعد هواپیما‌های جاسوسی آمریکا از استقرار سکو‌های پرتاب موشک‌های شوروی در خاک کوبا خبر دادند. با توجه به نزدیکی کوبا به ایالات متحده، بعد استقرار موشک‌های شوروی در کوبا، خاک آمریکا می‌توانست در سریع‌ترین زمان با موشک‌های کوتاه برد شوروی تحت حمله مستقیم قرار بگیرد. همچنین مشخص شد کشتی‌های روسی در حال انتقال موشک و بمب‌افکن به کوبا هستند.

این مسأله وضعیت روابط بین آمریکا و شوروی را به حدی وخیم کرد که جهان در آستانه جنگ اتمی میان این دو ابر قدرت قرار گرفت. «کندی» رئیس‌جمهوری آمریکا با قاطعیت پاسخ داد. آمریکا کوبا را محاصره کرد و قرار شد اجازه ورود کشتی‌های روسی به کوبا داده نشود. همچنین دولت ایالات متحده پایگاه «گوانتانامو» در خاک کوبا را برای تدارک نظامی تقویت کرد. نیروی دریایی ایالات متحده برای تهاجم به کوبا آماده شد.

اگرچه شوروی در ابتدای کار با مانور‌های دیپلماتیک سعی در وادار کردن آمریکا به عقب‌نشینی داشت در نهایت تسلیم شد. «خروشچف» اعلام کرد کشتی‌های روسی تغییر مسیر دهند؛ به شرطی که آمریکا از تلاش برای سرنگونی دولت کوبا دست بردارد. این بحران اگرچه به ظاهر با پیروزی آمریکا تمام شد، اما شوروی را در قامت یک ابر قدرت که می‌تواند برای ایالات متحده بحران‌ساز باشد تعریف کرد.

پس از این بحران برای دوره کوتاهی تنش‌زدایی در روابط بین آمریکا و شوروی دنبال شد. چندی بعد ایالات متحده موشک‌های خود را از خاک ترکیه جمع‌آوری کرد؛ موشک‌هایی که تهدید مستقیم خاک شوروی محسوب می‌شوند.

شناسایی سکو‌های پرتاب موشک شوروی در خاک کوبا توسط هواپیمای یو-۲ جاسوسی آمریکا انجام شده بود. در سال ۱۹۶۰ یک هواپیمای یو-۲ دیگر بر فراز آسمان شوروی در حال عکس‌برداری از اطلاعات نظامی روس‌ها بود که هدف شلیک موشک‌های شوروی قرار گرفت. خلبان هواپیما دستگیر و به جرم جاسوسی زندانی شد. این مساله یک بحران دیگر در روابط ایالات متحده و شوروی ایجاد کرد که به از بین رفتن هرگونه احتمال سازش میان دو ابر قدرت منجر شد.

جنگ کره و جنگ ویتنام

با پایان جنگ جهانی، کره که تحت اشغال ژاپنی‌ها بود در اختیار شوروی و ایالات متحده قرار گرفت. مشابه آلمان، کره هم به دو بخش کمونیستی و لیبرال تقسیم شد. با حمایت ایالات متحده دولتی ضد کمونیستی در بخش جنوبی کره ایجاد شد و در ۱۹۴۸ تقسیم دو کره رسمیت یافت. این کار خلاف رویه تلاش پیشین کره‌ای‌ها برای وحدت دو کره بود.

در واکنش به این رویداد کره‌شمالی با عبور از مدار ۳۸ (مرز دو کره) به کره‌جنوبی حمله کرد. در این جنگ ایالات متحده نه بطور نیابتی، بلکه به شکل مستقیم و در قالب رهبری نیرو‌های سازمان ملل مشارکت داشت. این جنگ در پایان با توقف کره‌شمالی در مدار ۳۸ درجه و در واقع با پیروزی آمریکا در عقب نگه داشتن شوروی به پایان رسید.

در مورد ویتنام نیز اتفاق مشابهی روی داد. در هر دو مورد، هم در کره و هم در ویتنام، تلاش کمونیست‌های شمالی برای وحدت کشورشان از سوی آمریکا سرکوب شد. رهبران ایالات متحده معتقد بودند کمونیستی‌شدن کشور‌ها در آسیا دومینو وار به کشور‌های همسایه هم سرایت خواهد کرد و در نهایت به منافع ایالات متحده ضربه می‌زند. در نتیجه نباید اجازه داد کمونیسم در کشور‌های آسیایی گسترش یابد.

مداخله آمریکا در جنگ با ویتنام شمالی با همین استدلال بود. ماجرا از جایی شروع شد که با کاهش توان مداخله فرانسه که ویتنام را پیشتر تحت استعمار داشت، در بخش شمالی یک کمونیست به قدرت رسید.

کمونیست‌های شمالی به دنبال آن بودند که با در اختیار گرفتن جنوب کشور مشابه شمال، استعمارگران خارجی را به طور کامل بیرون کنند.

با وجود پیروزی «مائو» و کمونیست‌ها در چین که به پایان نفوذ غرب در چین منجر شده بود، این الگو در کشور‌های دیگر آسیای شرقی هم مانند ویتنام دنبال می‌شد. مساله‌ای که به دلیل تلاش آمریکا برای جلوگیری از گسترش نفوذ کمونیسم در شرق آسیا، به مداخله مستقیم نظامی آمریکا منجر شد.

در طول سال‌های جنگ ۷ میلیون تن بمب در کشور‌های لائوس، ویتنام و کامبوج فرو ریخت؛ این رقم بیش از میزان بمب‌هایی بود که در طول جنگ جهانی دوم ریخته شد.

نزدیک به ۵۸ هزار آمریکایی و بیش از سه میلیون ویتنامی در جنگ کشته شدند. مخارج نظامی آمریکا در جنگ ویتنام نزدیک به ۱۴۰ میلیارد دلار تخمین زده می‌شود که با احتساب تورم، برابر با یک تریلیون دلار برآورد شده است.

در طول جنگ تجمع‌های گسترده ضد جنگ در شهر‌های آمریکا روی داد. رویکرد ضد کمونیستی آمریکا موجب بسیاری از بحران‌های بعدی در جهان هم شد. از جمله به قدرت رسیدن مجاهدین در افغانستان که حاصل همکاری آمریکا با آن‌ها در مقابل حمله شوروی به افغانستان بود.

منبع: ایرنا

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار