روایت زندگی شهید "سید ابراهیم حسینی" از استان گلستان؛

حجاب شما کوبنده‌تر از سلاح آتشین فرزندانتان در جبهه‌ها است

در شلمچه به هنگام اذان، آماده اقامه نماز بودیم. من وضو می‌گرفتم و سید ابراهیم اذان می‌گفت. ناگهان وی بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه سر به شدت مجروح شد و در حالی که در خون خود می‌غلتید، اذان را قطع نکرد و در هنگام سر دادن آوای «اشهدان علیاً ولی الله» به شهادت رسید.
کد خبر: ۷۱۹۲۸
تاریخ انتشار: ۰۸ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۴ - 27February 2016

حجاب شما کوبنده‌تر از سلاح آتشین فرزندانتان در جبهه‌ها است

به گزارش دفاع پرس از استان گلستان، هشتم اسفندماه سالروز شهادت طلبه شهید "سید ابراهیم حسینی نوکنده" از شهدای استان گلستان است، به همین بهانه در سطور زیر زندگینامه پربارش را مرور می کنیم:

سید ابراهیم حسینی در تاریخ 12 دیماه سال 1346 در شهر نوکنده دیده به جهان گشود.دوران ابتدایی را در مدرسة "شهید حاج یوسف نظری" (طبری سابق) گذراند. سپس به مدرسة «محمّد قاسم ریاحی» رفت و دوران پر خاطرة نوجوانی را در آنجا سپری نمود. روزهای طوفان ستم، حکومت شاهنشاهی ترس و وحشت را در دل مردم می افکند و سیّد ابراهیم همپای ملّت غیور ایران، چون سروی سرافراز قد علم کرد و هویت پوشالی رژیم شاهنشاهی را به همگان نشان داد و سرانجام به پاس ایثار آلاله ها، خورشید انقلاب در 22 بهمن طلوع کرد.

با شروع جنگ تحمیلی و تاکید امام خمینی (ره) مبنی بر حضور جوانان در جبهه ها، ابراهیم در بسیج ثبت نام کرد تا همانند ابابیل های الهی، خشم و نفرت خود را با سلاح ایمان برسر رژیم بعثی فرو ریزد.

او 36 ماه در جبهه مردانه جنگید و در کنار جنگ در مدرسة علمیة «امام محمّد باقر (ع)»، از محضر استاد «حاج هادی ربّانی» کسب فیض نمود. چون از شاگردان ممتاز بود به حوزة علمیة مشهد معرفی شد و در آن دیار مقدس ادامة تحصیل داد. وی هفت بار به جبهه اعزام شد و آخرین بار هشتم اردیبهشت ماه سال 1365 به عنوان تخریبچی به جبهه اعزام شد. تخریبچیان، ایثارگرانی بودند که بدنهایشان را فرش راه مجاهدین خدا کردند و وی بخت خویش را در آذرخش پر نور شهادت میدید و در هنگامة اذان، این آواز بلند توحید، بر اثر اصابت گلوله تا اوج آسمانها پرواز کرد و در هشتم اسفندماه سال 1365شلمچه را با خون سرخ خویش، رنگین نمود. پیکر مقدسش در امامزاده حبیب الله نوکنده به خاک سپرده شد تا مزارش، دارالشفای عارفان و بوسه گاه ملائک گردد.

پدر شهید: در زمان انقلاب و روزهای پس از پیروزی، ما برنامة گشت زنی داشتیم. بدین ترتیب که به صورت نوبتی و در گروههای چند نفره در خیابانها نگهبانی میدادیم تا مبادا از سوی منافقین و طرفداران رژیم شاه سابق خطری متوجه مردم شود. یک شب از همین شبها موقع گشتزنی دیدم که از ابراهیم خبری نیست. دوستانش محدودة منزل تا بازار را جستجو کردند ولی باز هم او را نیافتند. پس از مدتی برگشت و وقتی از او پرسیدیم کجا بوده؟ چیزی نگفت. فردا شب تعدادی از بچه ها او را تعقیب کردند تا سر از کارش درآورند. جستجوی آنها سرانجام به مسجد انجامید. ابراهیم هرشب دور از چشم همه برای خواندن نماز شب به مسجد میرفت.

 هم رزم شهید: در شلمچه به هنگام اذان، مهیّای اقامة نماز بودیم. من وضو میگرفتم و سید ابراهیم اذان میگفت. ناگهان وی بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیة سر به شدت مجروح شد و در حالی که در خون خود میغلتید، اذان را قطع نکرد و در هنگام سر دادن آوای «اشهدان علیاً ولی الله» به فیض عظمای شهادت نائل گردید.

گلبرگ هایی از وصیت نامه: (بهمراه دست خط شهید)

برای این حقیر بسی مایه خوشحالی و سرافرازی است که شغل مقدس طلبگی را انتخاب کردم و در این راه توانستم راهی جبهه های نبرد شوم و بعنوان سربازی کوچک برای اسلام و انقلاب باشم.

ای زنان ایرانی! ای کسانی که فرزندان خود را این چنین تربیت کرده و می کنید و با قلبی پاک و مملو از ایمان آنها را روانه جبهه ها میکنید و با شهادتشان افتخار میکنید! بر شماست حفظ حجاب، حجاب شما مشت محکمی است بر دهان یاوه گویان شرق و غرب و منافقان داخلی، این را بدانید که حجاب شما کوبنده تر از سلاح آتشین فرزندانتان در جبهه ها است.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار