بسیجی شهید «عبدالحمید عابدی» در نامه خود آورده است: «از شما میخواهم که پیرو خط رهبرم باشید، چون تنها خطی که در دنیا راست است خط رهبری است و شما باید همچون من پیرو خط او باشید و امر او را به جان بخرید.»
بسیجی شهید «عبدالحمید عابدی» در آخرین نامه خود قبل از شهادت آورده است: «پدر و مادرم شما خیلی در پیشگاه خداوند اجر دارید قدر خود را بدانید، دوم اینکه به دیدار خانوادههای شهدا بروید.»
بسیجی شهید «عبدالحمید عابدی» در وصیتنامه خود آورده است: «برادران و خواهرانم را درست در راه خدا تربیت کنید که راه شهدا را ادامه دهند، حسینگونه و زینبگونه تربیت کنید.»
پاسدار شهید «ابوالفضل شفیعی نیستانک» در وصیتنامه خود آورده است: «پروردگارا دوست دارم چون نامم ابوالفضل است همانند حضرت ابوالفضل العباس (ع) شهید شوم.»
پاسدار شهید «ابوالفضل شفیعی نیستانک» در وصیتنامه خود آورده است: «جبهه براستی دانشگاه عشق الهی است، دانشگاه انقلاب است. دانشگاهی است که دانشجویانش رزمندگان پرستیز اسلام و قلمش ایمان مستحکم رزمندگان و کتابهایش قرآن و نهج البلاغه و ... است.»
پاسدار شهید «مجید کمالیان» در وصیتنامه خود آورده است: « آگاه باشید که مسئولیتی بس عظیم بر دوش ما نهفته میباشد و آن حراست و پاسداری از حرمت خون دهها هزار شهید است که با ندای الله اکبر، به خاک غلطیدهاند. اگر بر اثر سستی و غفلت، کوچکترین اعوجاج و انحرافی در این انقلاب رخ دهد، در روز محشر قطره قطرهی خون شهیدان از شما بازخواست خواهد نمود.»
دانشجوی شهید «حسین معمارزاده» در وصیتنامه خود آورده است: «شما گوش به فرمان امام عزیزمان باشید این پیر جماران و این بزرگمرد تاریخ که میگوید هرگاه پرچمی از دست سرداری بیافتد سردار دیگری آن را بردارد و به میدان برود.»
شهید «سید محمود میرفارسی» در نامه خود آورده است: «اینجا (دوکوهه) روی خون شهداء و بال ملائک قدم میزنیم. مادر جان جبهه به ما احتیاج ندارد بلکه ما هستیم که محتاج جبهه رفتن هستیم.»
شهید «سید محمود میرفارسی» در نامه خود آورده است: «این امت حزبالله هم خیلی وسایل پوشاک و خوراک برای ما میفرستند. اینجا آنقدر شیرینی و بیسکویت و شکلات و پسته و تخمه و آجیل و کمپوت و میوه که پرتقال و سیب و نارنگی است که نمیدانیم چه موقع بخوریم. خلاصه مانند این است که آمدهایم اینجا برای گردش و تفریح و استراحت. فقط احتیاج به معنویت دارم که انشاءالله خدا آن را نصیبم کند.»
شهید «سید محمود میرفارسی» در یکی از نامههای خود به تشریح یک روز فعالیتش در جبهه پرداخت.