به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «سید محمود میرفارسی» در سال ۱۳۴۳ در تهران چشم به جهان گشود. وی در سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر مقدماتی منطقه شرهانی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن نامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباعبدالله
اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
این شما نیستید که به جبهه رفتهاید بلکه نظام الهی مقرر فرموده که چنین باشد. (امام خمینی)
با سلام بر امام امت و با درود به روان پاک شهداء و با آرزوی پیروزی رزمندگان و شفای مجروحین و معلولین و آزدای اسرای اسلام.
سلام به مادر عزیز و خوبم و برادران و خواهران مهربانم و استاد گرامی آقای مجدآرا انشاءالله که حالتان خوب باشد. من الحمدالله خوب هستم و جایم راحت است. کمی از اینجا که هستم میگویم.
اینجا مانند پیکنیک است و صبح که از خواب بیدار میشویم بعد از نماز و زیارت عاشورا و صبحانه میرویم در گلزار و چمنهای اطراف چادر مینشینیم و کمپوت و میوه و شیرینی میخوریم و یا بازی میکنیم و یا مطالعه و همین طور بعد از ظهر.
خلاصه برایتان بگویم که عین این است آمدهایم پارک گردش با این تفاوت که اینجا روی خون شهداء و بال ملائک قدم میزنیم. مادر جان فهمیدم میدانی چی فهمیدم. فهمیدم که جبهه به ما احتیاج ندارد بلکه ما هستیم که جبهه رفتن نیاز داریم.
آنقدر نیرو در پادگان دوکوهه خوابیده که اگر لشکر هم بگذارد و برود هیچ لطمهای نمیخورد، زیرا جایش را چند لشکر پُر میکنند. من میتوانم پشت به جبهه کنم و برگردم کسی هم جلوی مرا نمیگیرد و مانع من نمیشود و هیچ تأثیری هم به گردان و گروهان ما نمیگذارد، ولی من برای آخرتم احتیاج دارم که در جبهه باشم.
راستی مادر جان اینجا طلبه روحانی در بین ما زیاد است که من با دوتای آنها کلاس گذاشتهایم که جامع المقدمات را مرور کنیم از همین امروز شروع کردیم. صبحها بعد از صبحانه و پیش از اذان ظهر و مغرب مینشینیم در چمن و گلهای زیبا و درس میخوانیم.
مادر جان جوانان اینجا با محبت و ایثارشان یاعث میشوند که ما زیاد به فکر خانواده نباشیم تا روحیه خود را ببازیم. راستی به خالههای عزیز (خاله عصمت و خاله عفت و خاله زهره) و شوهرهای محترمشان (پرویزخان، حسین آقا، محمد آقا) و فاطمه خانم و فرزندانشان و عموها و خانوادهشان و به خصوص به استاد گرامی آقای ناصری سلام فراوان برسانید.
هم اکنون که نامه را مینویسم سر اذان ظهر پنج شنبه ۱۳۶۱/۱۲/۱۹ است و من در چادر نشستهام. خوب دیگر بیشتر از این وقت گرامیتان را نمیگیرم و خداحافظی میکنم.
اگر جز تو دانه که رأی تو چیست
بر آن رأی و دانش بباید گریست
در باطن عاشقان مزاجی دگر است
بیماری عشق را علاجی دگر است.
خدایا ستارهها که رفتند تو خورشید را نگهدار
بنده و فرزند و مسافر گنهکار
سید محمود میرفارسی
۱۳۶۱/۱۲/۱۹»
انتهای پیام/ 900