عده‌ای «هدایت» را علم می‌کنند تا «آل‌احمد» فراموش شود

کسانی که نمی‌توانند بزرگی «جلال آل‌احمد» را بینند و تفکرات او را خطری برای منافع خود می‌دانند، پرچم «صادق هدایت» را علم می‌کنند تا آل‌احمد نادیده گرفته شود.
کد خبر: ۲۱۴۵۵۳
تاریخ انتشار: ۰۳ آذر ۱۳۹۵ - ۱۳:۴۸ - 23November 2016

گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس: سوم آذر 1395 روز تولد «جلال آل‌احمد» است. نویسنده‌ای که به خاطر نوع تفکری که داشت، شبیه هیچ‌کس دیگری نشد. راهش را خودش پیدا کرد و برای کسی قلم نزد. به آنچه می‌نوشت معتقد بود. نویسنده‌ای مثل جلال با موقعیتی که داشت تا آخرین لحظات عمرش دست از جستجو برای کشف حقیقت نکشید که این نکته ارزشمندی است.

جلال صادق

«جلال آل احمد» به لطف روح حقیقت جوی خود که حاصلش را در کتاب‌های «غربزدگی» و «خسی در میقات» می‌بینیم برای همیشه در تاریخ ادبیات و روشنفکری ایران مانا شد. جلال به سبب نوع تفکرش و همچنین حمایت و تقدیر امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری از سوی جامعه روشنفکرمآب جدی گرفته نمی‌شود. او را نقد می‌کنند، بدون آنکه کتاب‌هایش را خوانده باشند. او را به خاطر نوشته شدن «خسی در میقات» و آثاری مثل آن مطرود می‌کنند. چون نماز خوان شده است.

عده‌ای هدایت را علم می‌کنند تا آل‌احمد فراموش شود 

در مقابل جلال، علمی بزرگ به نام «صادق هدایت» به دست می‌گیرند تا از جلالت آل‌احمد کم کنند. اتفاقا نویسنده‌ای دین ستیز و پوچ‌گرا را هم انتخاب کرده و او را آنقدر بزرگ می‌کنند تا اگر نتوانند آل احمد را از عیار اعتبار بیندازند، حداقل او را در سایه صادق هدایت قرار دهند.

دنیای صادق هدایت و جلال آل احمد کاملا با هم متضاد است. صادق در آثارش حتی مسئله‌ای را طرح نمی‌کند، او می‌نویسد تا دین را به تاریکی بکشاند. در مقابل جلال با بی‌رحمی و البته طنز خاص خود خرافه‌گرایی دین را محکوم می‌کند، چنان که در داستان کوتاه «سمنو پزون» از مجموعه « زن زیادی» انجام داده است.

در این داستان زن‌ها در حال پختن سمنو هستند، روضه خوانی هم قرار است بیاید حدیث کسا بخواند. این زن‌ها هر کدام نیتی دارند که به زبان می‌آورند. همه به نحوی می‌خواهند سر کسی زیر آب برود به هم تهمت می‌زنند، غیبت می‌کنند، دروغ می‌گویند و آخر سر هم می‌نشینند پای روضه تا حاجت بگیرند.

هیچ کسی تا بحال نتوانسته این حقیقت تلخی که اکثر ما نگاه سطحی به دین داریم را به این شکل بیان کند. اگر جلال آل احمد همین یک داستان را در تاریخ ادبیات ارایه می‌داد ،کافی بود تا نامش ماندگار شود، اما این داستان در تحلیل طرفداران صادق هدایت جایی ندارد. کافی بود این داستان را صادق هدایت می‌نوشت آن وقت شاهد این بودیم که «سمنو پزون» چه داستان شاهکاری است.

بخشی از نسل حاضر متاثر از آثار صادق هدایت که خود متاثر از نویسنده پوچ‌گرایی چون «کافکا» بود؛ می‌نویسند و حاضر نیستند، حرف طرف مقابل را بشنوند. طرد جلال به صرف اینکه او همان حرفی را می‌زند که مورد تائید رهبر انقلاب است، نه ظلمی است به جلال نه به رهبر انقلاب آنها به خود ظلم می‌کنند. مثل جماعتی که در جاهلیت انگشت در گوش می‌کردند تا آیات وحی را از زبان پیامبر (ص) نشنوند.

روزی جلال خدمت حضرت امام (ره) می‌رسد. امام (ره) در حالی روی زیر انداز خود نشسته بودند که کتاب غربزدگی جلال را مطالعه می‌کردند. جلال به‌ا همان لحن دلنشین و طنز گونه‌اش خطاب به امام (ره) می‌گوید: گویا هجویات ما به بیت شما هم رسوخ کرده؟

امام (ره) لبخند می‌زنند و می‌فرمایند: «این حرف را نزن. این‌ها را ما باید می‌گفتیم؛ شما گفته‌ای

با شناختی که از امام خمینی (ره) داریم بیان اینکه «حرفی را که باید خودشان می‌گفتند، جلال قبل‌تر از ایشان گفته چیز ساده‌ای نیست.» همین نکات و مواردی از این دست که سبب شده جلال و امثال او به خاطر دشمنی عده‌ای با انقلاب به درستی شناخته نشود.

عده‌ای هدایت را علم می‌کنند تا آل‌احمد فراموش شود 

مقام معظم رهبری تحلیل قابل تاملی در مورد این روشنفکر ـ به معنای درست آن ـ‌ دارند. ایشان با اشاره به کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» می‌فرمایند:

« اگر هر کس را در حال تکامل شخصیت فکری‌اش بدانیم و شخصیت حقیقی او را آن چیزی بدانیم که در آخرین مراحل این تکامل بدان رسیده است، باید گفت در خدمت و خیانت روشنفکران» نشان‌دهنده و معیّن‌کننده‌ شخصیت حقیقی آل احمد است. در نظر من، آل‌احمد، شاخصه‌ یک جریان در محیط تفکر اجتماعی ایران است.

تعریف این جریان، کار مشکل و محتاج تفصیل است، اما در یک کلمه می‌شود آن را «توبه‌ روشنفکری» نامید؛ با همه‌ بار مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه «توبه» هست. جریان روشنفکری ایران که حدوداً صد سال عمر دارد با برخورداری از فضل «آل‌ احمد» توانست خود را از خطای کج‌فهمی، عصیان، جلافت و کوته‌بینی برهاند و توبه کند؛ هم از بدفهمی‌ها و تشخیص‌های غلطش و هم از بددلی‌ها و بدرفتاری‌هایش. آل احمد و شریعتی و امثال اینها، روشنفکران صادق و پ‍ژوهشگر و حقیقت طلبی هستند که پوچی مکاتب مادی و دعاوی دیگران را درک کرده‌اند و نیازهای انسان و دعوت فطرت را فهمیده‌اند.»

از بیانات معظم‌له چنین استفاده می‌شود کسی که بخواهد «توبه روشنفکری» کند و بداند که وظیفه روشنفکر در قبال جامعه چیست؟، باید «در خدمت و خیانت روشنفکران» را بخواند. با این تحلیل روشن است که علت دشمنی با جلال آل‌احمد چیست؟ آل احمد با زبان خود به همان دردی اشاره می‌کند که مقام معظم رهبری اشاره دارند. این دردمندی است که سبب بیداری می‌شود و مخالفان نظام از آن واهمه دارند.

عده‌ای هدایت را علم می‌کنند تا آل‌احمد فراموش شود 

البته صادق هدایت هم نویسنده دردمندی است، اما این دردمندی راه به جایی نمی‌برد. مثل همان شراب‌خواری که «شازده کوچولو» در سفرش به زمین او را می‌بیند. این شراب‌خوار دردش را که اعتیاد به شراب است را می‌شناسد، اما شراب می‌خورد تا آن درد را فراموش کند و به طریق به یک تسلسل باطل می‌افتد.

هدایت فقر و فلاکت طبقه پایین جامعه را می‌شناسد به مخاطب هم می‌گوید درد را بشناسد، اما تاکید دارد که برای رهایی از این درد چاره‌ای ندارد، باید تحمل کند. یا خودش را خلاص کند یا منتظر باشد که کسی او را راحت کند. خودکشی در آثار هدایت مثل یک امر قدسی تلقی می‌شود و شخصیتی که دست به آن بزند قهرمان است.

در حالی که در آثار جلال آل احمد روشنی و جهان‌بینی اسلامی را شاهد هستیم که مخاطب را دچار نا امیدی نمی‌کند.

عده‌ای هدایت را علم می‌کنند تا آل‌احمد فراموش شود 

آیت‌الله طالقانی در باره جلال می‌گوید: «جلال پسر عموی من بود. پدر ایشان از پیش نمازهای خوش بیان و متعبد بود. اهل دعا بود با هم معاشرت خانوادگی داشتیم. در سال ۲۲ - ۲۳ در خیابان شاهپور «انجمن تبلیغات اسلامی» تشکیل داده بودند و ایشان از‌‌ همان ابتدا عضو فعال آنجا بود؛ ولی وقتی مکتب کمونیست‌ها به وسیله توده‌ای‌ها گسترش پیدا کرد، جلال عضو فعال حزب شد بعدها که مطالعاتش عمیق شد، به ملت و آداب و سنن خودمان برگشت و به مذهب گرایش پیدا کرد.»

همچنین محمود گلابدره‌ای از نویسندگان بزرگ ادبیات انقلاب درباره بازگشت جلال آل‌احمد به سمت مذهب می‌گوید: جلال رفت مکه و برگشت و «خسی در میقات» را نوشت و بعد مکافات‌هایش شروع شد. این کسی که می‌گفت میقات، مکه، امام حسین (ع) و قرآن و همه‌ی اینها افیون توده‌هاست و کتاب‌های مارکسیستی را ویرایش کرده و کامو و سارتر و امثالهم را ترجمه کرده، حالا وضو می‌گیرد و بلند می‌گوید: الله اکبر!‌

اذان که می‌گویند، می‌رود وضو می‌گیرد.

زنش می‌گفت: «جلال! دیگر برای این بچه‌ها بازی در نیار! مثل صبحت نماز بخوان.»

جلال جوش آورد که: «من در عمرم برای کسی ادا در نیاورده‌ام.»

وقتی جواب زنش را آن طوری می‌دهد، ما ماست‌ها را کیسه کردیم. او با همین حرفش می‌گوید: «هر چه قبلا نوشتم و گفتم، غلط کردم. حالا هم اسلام و قرآن و نماز را قبول دارم. حرف حسابتان چیست؟

برای شناخت جلال او را باید با همه کتاب‌هایش و زمانه او شناخت. در نقد جلال بر خلاف نویسندگانی مثل صادق هدایت، غلامحسین ساعدی و صادق چوبک نمی‌توانیم فقط به خواندن کتاب‌های او اکتفا کنیم. برای نقد جلال چاره‌ای نداریم جز اینکه فضای سیاسی و جریانات روشنفکری آن سال‌ها را بررسی کنیم.

جلال برای پیدا کردن راه درست تاوان سنگینی داد تا به این جایگاه رسید. جلال را نباید در مقابل کسی قرار داد و نه کسی را در مقابل او علم کرد. جلال را باید از نو شناخت. مخصوصا کسانی که در فضای امروز ایران به رغم هشدارهای رهبر انقلاب به رفتارهای طرف مذاکره خوش بین هستند. مباد آن طور که جلال در غرب زدگی می‌گوید دچار ساس‌زدگی شویم.

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها