حسین علایی:

شهید بروجردی محبوب و دوست داشتنی بود

معتقد بود که در کردستان امنیت باید از طریق خود مردم کُرد برقرار شود و این که نیروهایی که از سایر جاهای کشور بخواهند بیایند و امنیت را در آن جا برقرار کنند این کار اثرش کوتاه مدت است و کار درازمدت و ماندگاری نیست.
کد خبر: ۲۷۱۰۴
تاریخ انتشار: ۱۴ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۲:۱۹ - 05September 2014

شهید بروجردی محبوب و دوست داشتنی بود

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، سردار سرتیپ دکتر حسین علایی نخستین فرمانده نیروی دریایی سپاه که سابقه مسؤولیت هایی همچون قائم مقامی وزیر دفاع را نیز دارد از شهید بروجردی سخن می گوید:

 

اولین بار کی نام شهید بروجردی را شنیدید و کجا ایشان را دیدید؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی از همان ابتدای تشکیل سپاه پاسداران با یکی از نخستین افرادی که خیلی زود آشنا شدم آقای محمد بروجردی بود. از آن جا که ایشان یکی از مبارزین دوران رژیم ستم شاهی بودند این آشنایی برای من که به دنبال شناخت چنین افرادی بودم بسیار مغتنم بود. ایشان قبل از این که به عضویت سپاه دربیایند عضو یکی از چند گروهی بودند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کنار هم قرار گرفتند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند. آقای بروجردی از بدو تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جزو نخستین اشخاصی بودند که به سپاه پیوستند و در توسعة سپاه نقش موثری ایفا کردند.
 

منظورتان همان هفت گروه مسلح مذهبی است که بعد از پیروزی انقلاب با هم یکپارچه شدند؟
بله. این هفت گروه که شامل گروه های منصورون فجر اسلام و... می شدند پس از سرنگونی شاه و پیروزی انقلاب اسلامی به هم پیوستند و آن سازمان را تشکیل دادند. شهید محمد بروجردی عضو مؤثر یکی از این ها گروه ها بود. با تشکیل سپاه بعضی از افراد سازمان چون به کارهای مسلحانه تمایل داشتند و قبل از انقلاب هم در کارهای چریکی فعال بودند - از جمله آقای محمد بروجردی - به سپاه پیوستند زیرا نگران تکرار اتفاقی نظیر کودتای 28 مرداد و بازگشت شاه و بازسازی رژیم شاهنشاهی بودند.
 

این اتفاقات مقارن با همان زمانی است که بحثِ داشتنِ تعهد و تخصص توأمان در میان انقلابیون مطرح بود و هرکس می بایست در سر جای خودش قرار بگیرد؟
هنوز شرایط کشور به طرح بحث تعهد و تخصص نرسیده بود. زمانی که انقلاب پیروز شد همة مردم اعم از کسانی که در جریان انقلاب حضور داشتند و نیز گروه های کوچکی که قبل از انقلاب یک سلسله اقداماتی را علیه شاه انجام می دادند سعی کردند حالا که انقلاب پیروز شده در متن تلاش های مردم حفاظت از آن را به عهده بگیرند. هنوز معلوم نبود که انقلاب پایدار بماند چون رژیم شاه اگرچه سقوط کرده بود ولیکن ساختارهای حکومتی و تشکیلات و کادر و نهادها و سازمان های مهمی که رژیم شاه در اختیار داشت از جمله ساواک شهربانی ارتش و ادرات دولتی همه موجود بودند. اگرچه ساواک در آخرین روزهای نخست وزیری بختیار منحل شده بود ولیکن اعضای آن و کادرهای شهربانی ارتش ژاندارمری و سازمان های اداری رژیم شاه موجود بودند و می توانستند دوباره سازماندهی شوند. خیلی از افراد تصور می کردند که ممکن است حوادث مربوط به تاریخ ایران همانند بازگشت شاه پس از کودتای بیست و هشتم مرداد تکرار شود. گرچه شاه و خاندان سلطنتی از ایران فرار کرده و به مصر رفته بودند و به ظاهر نظام شاهنشاهی فرو پاشیده بود ولی این نگرانی وجود داشت که یک دفعه و دوباره شرایطی فراهم شود و این ها برگردند و قدرت را در دست گیرند. بنابراین روزهای اول انقلاب اسلامی مسأله مهم انقلابیون و مردم و گروه های کوچکی که قبل از انقلاب فعال بودند این بود که مطمئن شوند دیگر رژیم شاه برنمی گردد و نظامی جدید مبتنی بر اندیشة اسلامی تشکیل شده است.


اتفاقاً اصل نام گذاری و فلسفه تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز همین فرمایش شما را تأیید می کند.
بله. ببینید در تاریخ ایران نهضت های مختلفی از جمله مشروطه و ملی شدن صنعت نفت به وجود آمده است ولیکن این نهضت ها بعد از گذشت مدتی از بین رفته اند؛ به دلیل این که ساختار و سازمانی برای پاسداری از خودشان درست نکرده بودند. انقلاب اسلامی عظیم ترین حرکت آزادی خواهانة مردم در طول تاریخ ایران بوده است و بزرگ ترین دستاورد تاریخی را هم در پی داشته. یعنی نظامی شاهنشاهی را به طور کلی ریشه کن کرده و از بین برده و برای اولین بار در ایران نظامی جمهوری با محتوایی اسلامی ایجاد کرده است. بنابراین مردم بسیار نگران بودند که این رژیم شاهنشاهی که دو هزار و پانصد سال سابقه حکومت بر ایران را داشته است دوباره از طریق ساختارها و نهادهای موجود در کشور و با حمایت خارجی بتواند خودش را بازسازی کند و به قدرت برگردد. به همین سبب از همان روزهای اول و حتی هفته های قبل از پیروزی انقلاب مردمی که توانسته بودند کنترل محله ها را از دست عوامل حکومت شاه خارج کنند سعی می کردند که خودشان ادارة محله ها و شهرها را به عهده بگیرند تا مطمئن شوند عوامل رژیم سابق در کنترل و مدیریت شهرها - به خصوص از نظر امنیتی - حضور ندارند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر همین اساس از همان روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی تشکیل شد. البته هم زمان چند سپاه با هم تشکیل شدند یعنی انقلابیون مختلف سپاه های مختلفی تشکیل دادند و در ابتدای تأسیسْ این سپاه ها یک مرکزیت واحد نداشتند. مثلاً فرض کنید در تهران یک سپاه در محل ساواک سابقْ یک سپاه در پادگان لجستیک عباس آباد و یک سپاه نیز در کنترل دولت موقت تشکیل شده بود. به علاوه در استان ها و شهرستان ها هم افرادی که بودند خودشان سپاه درست کرده بودند و این ها همه در اوایل شروع به کار خود مستقل بودند. بعداً کسانی که در تهران بودند دور هم جمع شدند و قرار شد که یک مرکزیتی به کار بدهند. آن موقع جمعی از این افراد در اردیبهشت سال 1358 در قم خدمت امام خمینی رسیدند و همه با هم متشکل شدند و موجد یک سپاه واحد شدند که نامش همان "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" شد. اما اگر به قسمت پایین آرم سپاه نگاه کنید می بینید که سال تأسیس سپاه را " 1357" قید کرده اند یعنی این­که در همان 22 بهمن و روز پیروزی انقلاب اسلامی عملاً سپاه تشکیل شده بود.
 

و شهید بروجردی نیز جزو افراد مؤسس سپاه بود.
شهید محمد بروجردی از افرادی بود که قبل از انقلاب مبارزة مخفیانه می کرد و دست به کارهای چریکی می زد. البته قبل از انقلاب میزان کارهای چریکی چندان وسیع نبود و خیلی مختصر بود. به خصوص کسانی که با تفکر اسلامی کار چریکی و انقلابی می کردند خیلی محدود بودند. دو گروه قبل از انقلاب کار چریکی می کردند که معروف بودند: یکی فدائیان خلق و یکی هم مجاهدین خلق که هیچ کدام از این ها ایدئولوژی اسلامی نداشتند. البته مجاهدین خلق - منافقین – ادعا می کردند ما تفکر اسلامی داریم اما در عمل معلوم شد که آن ها هم تفکر اسلامی نداشته اند. در زمان شاه شایع شد که بعضی از سران آن ها مارکسیست شده اند اما خودشان نمی گفتند که مارکسیست شده ایم ولیکن در مجموع تفکرشان التقاطی بود. قبل از انقلاب اسم بعضی از گروه ها مثل فجر اسلام را می شنیدم که این ها با دیدگاه اسلامی تلاش می کردند تا کارهای چریکی انجام دهند؛ البته کار چریکی بسیار محدود. گروه فجر اسلام یکی از این گروه ها بود که شهید بروجردی هم عضو آن بود. بنابراین گرچه بعد از تشکیل نظام جمهوری اسلامی افراد شرکت کننده در نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی در هر استان و شهری سپاه را تشکیل دادند ولیکن در تهران بعضی از گروه های چریکی تشکیل شده از قبل از انقلاب همانند گروه فجر اسلام به هم پیوستند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تأسیس کردند. آن هنگام بنده در آذربایجان و تبریز بودم و با دانشجویان انقلابی دانشگاه تبریز که به صورت خودجوش سپاه آذربایجان را تشکیل داده بودند همکاری می کردم. در آن شرایط زمانی تصور مردم بر این بود که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مقابل سازمان مجاهدین خلق که دارای تفکری التقاطی بود تشکیل شده است. گروه های تشکیل دهندة این سازمان در دانشگاه تهران همایشی گذاشتند و در آن جا اعلام موجودیت کردند. فیلم هایی که در آن موقع از تجمع اعضای این سازمان پخش شد نشان می داد که بعضی از افراد آن مسلح هستند. پس از گذشت مدتی حضرت امام فرمودند تمام کسانی که می خواهند کار مسلحانه بکنند به سپاه بروند و تمام کسانی که می خواهند کار سیاسی بکنند در احزاب و گروه ها باشند و کسانی هم که داخل سپاه می آیند کار سیاسی نکنند و عضو تشکل های سیاسی نباشند. بر اساس همین فرموده حضرت امام(ره) دقیقاً از همان زمانی که شهید بروجردی به سپاه آمدند عضویت خود را در آن سازمان لغو کردند و دیگر عضو این سازمان نبودند.
 

یعنی ایشان مدتی همزمان هم در سپاه بوده و هم در آن سازمان؟
اوایل تشکیل سپاه کسی چندان حساسیتی به این مسأله نشان نمی داد. یعنی افرادی که عضو سپاه بودند ممکن بود عضو احزاب یا گروه هایی که قبل از انقلاب در آن ها فعالیت می کردند و با هم بودند یا هوادار گروه هایی که بعد از انقلاب تشکیل شدند - مثل حزب جمهوری اسلامی - هم باشند. بعداً حضرت امام فرمودند در بین اعضای سپاه کسی نباید جزو احزاب و گروه ها باشد یا فعالیت حزبی و سیاسی به نفع احزاب و گروه ها انجام بدهد. فرمودند که در سپاه باید همه فقط پاسدار انقلاب باشند و به احزاب و گروه ها کاری نداشته باشند و اگر کسی می خواهد کار و فعالیت سیاسی بکند دیگر در داخل مجموعة سپاه نباشد. بنابراین در همان زمان تمام کسانی که آن موقع از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اولیه در داخل سپاه بودند یک گزینه را انتخاب کردند. یک عده در داخل سپاه ماندند و عضو سپاه شدند و عضویت شان را در این سازمان و سازمان های دیگر مثل حزب جمهوری اسلامی لغو کردند. یکی از این افراد آقای جواد منصوری بود که عضو حزب جمهوری اسلامی و مدتی هم فرماندة سپاه بود . بعضی ها هم برعکس از سپاه بیرون رفتند و عضو تشکیلات خودشان شدند مثل آقایی که از عضویت سپاه کناره گیری کرد و عضو سازمان باقی ماند. در آن زمان این سازمان یکی از تشکل های حزب اللهی طرفدار حضرت امام خمینی محسوب می شد و بیانیه ها و تحلیل هایی دربارة مسائل کشور و حوادث انقلاب ارائه می داد.
شهید محمد بروجردی یکی از این افراد بود که از عضویت سازمان کناره گیری کرد و به عضویت در سپاه ادامه داد. او چون اخلاق خوبی داشت با بقیه دوستانی که در سپاه بودند خیلی زود می جوشید. در اوایل انقلاب جلسات زیادی در ستاد مرکزی سپاه برای هماهنگی کارها گذاشته می شد. وقتی ما برای حضور در جلسات سپاه به تهران می آمدیم شهید بروجردی را می دیدیم و از همان جا با ایشان آشنا شدیم. در زمانی که بنده فرمانده سپاه آذربایجان شرقی بودم ایشان هم فرمانده سپاه کرمانشاه بودند که آن موقع به آن جا باختران می گفتند. بالطبع فرماندهان سپاه در استان های مختلف هر چند وقت یک بار با هم جلسه داشتند که در آن جلسات ایشان را می دیدم. مدتی پس از این که من با کناره گیری از فرماندهی سپاه آذربایجان غربی به جبهة جنوب رفتم ایشان به قرارگاه حضرت حمزه سیدالشهدا(ع) که در شمال غرب در ارومیه تشکیل شده بود آمد و در همان ساختمانی که من فرمانده سپاه بودم مستقر شد و یک بار که به آن جا رفته بودم دوباره ایشان را در سپاه دیدم و از نزدیک با خلق و خوی وی آشنا شدم.
 

از خاطرات خود با شهید بروجردی در آن جلسات بگویید.
شهید بروجردی انسانی باجاذبه بود که خیلی سریع و تند حرف می زد. چهره ای بشاش داشت و ناراحتی هایش را به آسانی بروز نمی داد. منظورم این است که کمتر پیش می آمد ایشان با کسی حرف بزند و خنده بر چهره اش نباشد و با تبسم حرف نزند. چهرة گشاده اش را همیشه با خود داشت. نسبت به مسائل مربوط به انقلاب حساس بود. شاید یکی از دلایلی که به منطقه باختران رفت این بود که اهل منطقه بروجرد بود و آن طرف ها را به خوبی می شناخت. ایران از اوایل پیروزی انقلاب به بعد یک سری مشکلات در استا ن های مرزی از جمله در کردستان و تا اندازه ای هم در استان کرمانشاه با عراق پیدا کرده بود. به خصوص در کرمانشاه یک سری از عشایر بودند که به آن ها "عشایر اهل حق" می گفتند. با این که این ها شیعه بودند و از نظر نژادی کرد هم نبودند رژیم وقت عراق در آن زمان برنامه اش این بود که با گروه های کرد عشایر اهل حق در کرمانشاه و نیز عشایر عرب در خوزستان ارتباطات برقرار کند و این ها را مسلح سازد. عراق با اهداف خاص و با برنامه ریزی این کارها را انجام می داد. از جمله در منطقه کرمانشاه عراقی ها از همان اوایل سال 1358 شروع به مسلح ساختن عشایر اهل حق کردند و رؤسای آن ها را به مناطق مرزی دعوت کردند و با ایشان صحبت کردند. طبیعتاً مسلح شدن عشایر و جریانات مختلف از طریق عراق معنی و مفهوم خاصی داشت و رژیم بعثی به دنبال این بود که جریان مخالف مسلحانه ای را در داخل کشور ایران راه اندازی کند. البته بعدها معلوم شد عراقی ها از همان روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی قصد ناامن کردن داخل ایران را داشته اند که بعداً به جنگ منجر شد. عراقی ها قبل از جنگ به دنبال این بودند که کردستان - کرمانشاه - ایلام - خوزستان - آذربایجان غربی و استان های مرزی و بقیه را دچار نوعی جنگ مسلحانه بکنند تا با نیروهای مسلح ایران عملاً درگیر باشند و شرایط جمهوری اسلامی به گونه ای باشد که با این درگیری ها سرِ مسئولین کشور گرم باشد و بعداً اگر عراق قصد جنگ داشت بخشی از نیروهای ما هم درگیر این مسائل باشند. کار شهید بروجردی در آن زمان از این جهت اهمیت داشت که به استان کرمانشاه (باختران) رفت و دچار چنین مسائل و مشکلات مرزی ای بود. حکومت عراق از سال 1358 تا قبل از جنگ درگیری های مرزی زیادی را در استان کرمانشاه خوزستان و ایلام به وجود می آورد و حتی به بعضی از پاسگاه های ایران حمله می کرد و درگیری های پاسگاهی به صورت جدی ادامه داشت. در واقع و با این توصیف شهید بروجردی یکی از کسانی بود که عملاً در منطقه ای از سپاه مستقر شده بود که در آن هنگام خط مقدم درگیری های مرزی ایران با عراق به شمار می رفت.
 

رابطه شما با شهید بروجردی در چه بستری ادامه یافت و چطور همدیگر را می دیدید؟ می خواهیم نقبی به خاطرات تان بزنید و به ویژگی ها و خدمات ایشان بیشتر بپردازید.
قبل از آغاز جنگ مسأله مهم برای سپاه به غیر از اختلافات به وجود آمده در داخل کشور و مسائل مربوط به عوامل باقیمانده رژیم شاهنشاهی مسائل مربوط به درگیری ها و حوادثی بود که به خصوص در کردستان به وجود آمد. حزب دموکرات به بعضی از مراکز نظامی از جمله پادگان مهاباد حمله کرده بود و شهر سنندج را به تصرف خود درآورده بود. در چنان وضعیتی برخی از نواحی استان های همجوار کردستان یعنی آذربایجان غربی و باختران هم به نوعی جولانگاه حزب دموکرات کردستان ایران شده بود. در حالی که این حزب با استخبارات رژیم بعثی عراق نیز ارتباط داشت. بنابراین آن دسته از فرماندهان سپاه که در این منطقه فعال بودند نیاز به یک نوع هماهنگی و ارتباط با همدیگر داشتند. در آن زمان بنده به عنوان فرمانده سپاه آذربایجان شرقی فعال بودم و شهید بروجردی نیز به عنوان فرمانده ستاد عملیات سپاه در غرب کشور و در باختران مستقر بود. سپاه تبریز در صائین دژ - یکی از شهرهای استان آذربایجان غربی - که حزب دموکرات در آن فعال شده بود نیرو داشت و بنابراین باید این ارتباطات میان ما برقرار می شد. زیرا حزب دموکرات به صورت هماهنگ و یکپارچه عمل می کرد و برای مقابله با افراد مسلح آن نیاز به انسجام و هماهنگی در اقدامات ما بود. در آن هنگام شهید ناصر کاظمی فرمانده سپاه کردستان بود و نیروهایی از سپاه اصفهان هم به سنندج اعزام شده بودند . به هر حال ما هر چند وقت یک بار راجع به مسائل آن منطقه صحبت می کردیم و هماهنگی های لازم را انجام می دادیم. البته آن زمان این گونه نبود که در مرکزیت کشور و حتی در سپاه یک فرماندهی منسجم وجود داشته باشد. به خاطر این که هنوز اول انقلاب بود و هر کسی که در هر جایی مستقر بود با ابتکارات خودش کارهای آن منطقه را جلو می برد؛ ولی در عین حال لازم بود که هماهنگی هایی انجام شود. البته ابوشریف که فرماندة عملیات سپاه بود به طور مرتب به همراه نیروهای سپاه تهران از پادگان ولی عصر(ع) به منطقه می آمدند و سرکشی می کردند. نا امنی های ایجاد شده از سوی حزب دموکرات ادامه داشت تا این که از تابستان 1359 در منطقه کرمانشاه به غیر از مسائل مربوط به کردستان مسائل مرزی و حملة ارتش عراق به پاسگاه های مرزی هم شدت گرفت. در چنین شرایطی یکی از چند موضوعی که شهید بروجردی دنبال می کرد مسائل مربوط به حضور گستردة ارتش عراق در اطراف مرز ایران بود. شاید بتوان گفت یکی از کسانی که مسأله احتمال حمله ارتش عراق به ایران را - قبل از این که جنگ شروع شود - مطرح کرد شهید بروجردی بود. یادم است که اعضای شورای عالی دفاع و بنی صدر رئیس جمهور وقت به باختران رفته و در مورد گزارشاتی که از تحرکات نظامی عراق می رسید تشکیل جلسه داده بودند. معمولاً بنی صدر با فرماندهان ارتش مثل تیمسار شهید فلاحی و مرحوم تیمسار ظهیرنژاد ـ فرمانده نیروی زمینی ارتش ـ به استان های مرزی سفر می کردند. آن ها به منطقه غرب کشور آمده بودند تا وضعیت مرز را مورد بررسی قرار دهند. تا حدود یک هفته - ده روزی قبل از جنگ این ها در آن منطقه رفت و آمد داشتند. آقای آذربن یکی از برادران ارتشی و انسان مؤمن و پاکی بود که او را به عنوان فرمانده سپاه قصر شیرین تعیین کرده بودند و به اتفاق شهید بروجردی به خوبی به مسائل آن منطقه آشنا بود و هر دو نفر حوادث مرزی را به مسؤولین بالاتر منتقل می کردند. آن ها معتقد بودند که ارتش عراق در منطقه قصر شیرین و در پشت مرزهای ایران آرایش نظامی به خود گرفته است؛ پس احتمال وقوع جنگ هست. شاید بتوان گفت اولین باری که به صورت جدی مسأله جنگ و قریب الوقوع بودن آن در بین مسؤولین اصلی کشور مطرح شد در این جلسه در کرمانشاه بود که حدوداً یک هفته یا ده روز قبل از آغاز جنگ برگزار شد و بنی صدر و بعضی از فرماندهان نظامی کشور هم آن جا بودند.


شهید بروجردی با چه بیانی وقوع این امر را پیش بینی کرده بود؟
شهید بروجردی به اطلاعاتی که از سوی فرماندهان سپاه های مستقر در شهرهای مرزی می رسید توجه می کرد و می گفت این آرایشی که از سوی ارتش عراق در مرز وجود دارد فقط به خاطر درگیری های مرزی نیست بلکه یک نوع آرایش جنگی است. البته افراد دیگری هم در آن جلسه بودند که این موضوع را گفته بودند ولی متأسفانه نقل می شود که بعضی از حاضرین در آن جلسه از جمله بنی صدر گفته بودند که احتمال بروز جنگ نیست به خاطر این که از نظر سیاسی باید توازن قوا یا معادلات منطقه ای به هم بخورد تا جنگ شروع شود و از طرف دیگر گفته می شود که بعضی از فرماندهان ارتش هم در آن جلسه گفته بودند ما آن قدر قوی هستیم که عراق جرأت نمی کند به ما حمله کند. حالا معلوم نیست که بیان این جملات به خاطر روحیه دادن به بقیه بوده یا واقعاً اعتقادشان چنین بوده که ارتش عراق قادر به جنگیدن با ایران نیست. در مجموع شاید در آن زمان ایران باور نداشت که عراق می خواهد جنگ را آغاز کند چون اگر باور می داشت باید بعضی از واحدهای رزمی اش را - حد اقل چند روز قبل از آغاز جنگ - به مناطق مرزی منتقل می کرد ولی این اتفاق نیفتاد. مشخص است که در رأس کشور تصور نمی شد که عراق دست به یک تصمیم گستاخانه بزند و جنگی گسترده دربگیرد. حداکثر تصورشان این بود که عراقی ها ممکن است درگیری های مرزی را توسعه بدهند نه این که جنگ سراسری و گستردة هوایی - دریایی - زمینی راه بیندازند. به هر حال زمانی که جنگ آغاز شد شهید بروجردی در باختران بود و مسائل مربوط به آن جا و کل جبهه غرب را دنبال می کرد. در مجموع می توان گفت قبل از این که ایشان بخواهد مسائل مربوط به جنگ را دنبال کند عمدتاً با مسائل مربوط به درگیری های کردستان شناخته می شد. چون در آن زمان ستادی به نام "ستاد عملیات غرب کشور" درست شده بود که این ستاد مسائل مربوط به ناآرامی ها و ناامنی ها در کردستان و نوار مرزی را دنبال می کرد و شهید بروجردی در رأس این ستاد بود. البته عملاً این طور نبود که همه واحدهای سپاه مستقر در غرب کشور همه کارهای خود را با این ستاد هماهنگ کنند. معمولاً هر سپاه برای خودش تا حدودی مستقل عمل می کرد و برادران ارتش هم در این منطقه بودند ولی این فرماندهی و مرکزیت وجود داشت و تا حدودی هماهنگی های لازم برقرار شده بود. در مورد چگونگی مقابله با افراد مسلح حزب دموکرات و برقراری امنیت در کردستان و نوار مرزی با عراق دیدگاه های مختلفی وجود داشت. مهم این است که شهید بروجردی دیدگاهی نسبت به مسائل کردستان داشت که این دیدگاه خیلی جالب است و الان هم قابل استفاده است.
 

شمه ای از آن را بیان کنید.
یکی از مسائلی که همیشه شهید بروجردی در جلسات مختلف مطرح می کرد و در عمل هم به آن پای بند بود این بود که معتقد بود که در کردستان امنیت باید از طریق خود مردم کُرد برقرار شود و این که نیروهایی که از سایر جاهای کشور بخواهند بیایند و امنیت را در آن جا برقرار کنند این کار اثرش کوتاه مدت است و کار درازمدت و ماندگاری نیست. البته در آن زمان حزب مردم دموکرات توسط عراق مسلح می شد و در واقع سیاست های عراق را در منطقه داخل کشور ایران پیاده می کرد و ناامنی هایی ایجاد می کرد. به همین خاطر نیروهایی ایرانی با یک گروه مسلح و دارای پشتوانة خارجی مواجه بودند. قاعدتاً باید برای حل این مسأله از هر کجا که امکانش هست نیرو بیاید ولیکن شهید بروجردی می گفت ما برای این که بتوانیم مسأله کردستان را حل کنیم باید با خود مردم کردستان این کار را انجام دهیم. با این سیاست بود که تشکیلاتی را در کرمانشاه و کردستان به نام "پیش مرگان کرد مسلمان" راه انداخت و سعی داشت این تشکیلات را توسعه دهد و امنیت کردستان را با کمک مردم کرد و به قول محلی ها از طریق این "پیش مرگه"ها برقرار کند.


مثل این که فلسفه نام گذاری این گروه هم در نوع خود جالب بوده.
بله. چون حزب دموکرات به افرادی که عضوش بودند و سلاح در دست می گرفتند "پیش مرگه" می گفت که یعنی رزمنده و کسی که پیش مرگ دیگران می شود. شهید بروجردی هم همین اسم را با پسوند مسلمان برای سازماندهی مردم کردی که علاقه مند به همکاری با سپاه بودند برگزید تا با کمک آنان امنیت کردستان را برقرار کند. با این فلسفه بود که شهید بروجردی سازمان پیش مرگان کرد مسلمان را در کرمانشاه و کردستان راه اندازی کرد و تلاش داشت که با آموزش دادن و مسلح کردن و نیز با در اختیار دادن امکانات به آن ها بتواند مسأله کردستان را حل کند. با این سیاست برخی از عشایر کرد مخالف حزب دموکرات مانند عشایر منگور در اطراف مهاباد هم مسلح شدند و تشکیلات وسیعی از مردم کرد به راه افتاد. عشایر منگور سعی می کردند در منطقه خودشان امنیت را برقرار کنند که تلفات زیادی هم در درگیری با حزب دموکرات دادند. به هر حال منطق شهید بروجردی این بود که امنیت پایدار در کردستان فقط از طریق مردم کرد همان منطقه تأمین می شود و برای این کار هم سازماندهی مناسبی کردند و ساختار لازم را به وجود آوردند و تشکیلاتی درست کردند. الان هم بعضی وقت ها در مراسم و برنامه هایی که به یاد شهید بروجردی برپا می شود می بینیم هنوز از همان پیش مرگان کرد مسلمانی که شهید بروجردی در کردستان راه انداخت افراد زیادی هستند که با اشتیاق در برنامه ها حاضر می شوند و همچنان نسبت به شهید بروجردی اظهار ارادت می کنند. زیرا شهید بروجردی رفتار متواضعانه ای با افرادی که با او کار می کردند داشت و من این را از نزدیک دیده بودم. معمولاً خیلی وقت ها که افرادی مسئولیتی بر عهده می گیرند یا فرماندة واحدی می شوند پس از مدتی نوعی حس فرماندهی که در آن ها به وجود می آید باعث فاصله گرفتن آن ها از سایرین می شود. این موضوع جداً در رفتار بسیاری از انسان ها اتفاق می افتد و آن ها باید از خودشان خیلی مراقبت کنند تا میان خودشان با بقیه نیروها که عنوان فرماندهی ندارند و رزمنده یا افرادی هستند که کارهای معمولی را انجام می دهند فاصله نیفتد و مشکلاتی به وجود نیاید. با این حال متأسفانه برخی فراموش می کنند که دیگران نیز انسان های شایسته ای هستند و همه باید در کنار همدیگر قرار داشته باشند و همگان با هم برادرند و یکسان هستند. بنابراین در چنین شرایطی که به دلیل موقعیت و مقام سایرین به آن ها فرمانده می گویند و احترام برای شان قائل هستند اگر از خودشان مراقبت نکنند زمانی ممکن است رفتاری با رزمنده ها انجام دهند که در شأن یک برادر اسلامی نباشد و در حکم رفتار از موضع بالا نسبت به پایین دست ها تلقی گردد. یکی از کارهایی را که همیشه حواس شهید بروجردی به آن جمع بود و خیلی به آن توجه داشت و از خودش مراقبت می کرد این بود که هیچگاه خود را نسبت به سایر رزمنده ها از حوزه برادری جدا نمی دید و در عین حال که فرمانده بود سعی می کرد برادر بقیه همکاران خود هم باشد. به همین خاطر در بین نیروهایی که با او کار می کردند محبوب و دوست داشتنی بود؛ از جمله در بین پیش مرگان کرد مسلمان هم فرد محبوبی بود. همه دوستش داشتند و به او علاقه مند بودند و الان هم می بینیم بعد از سال ها از گذشت شهادت ایشان هنوز وقتی مجالسی به نام و یاد شهید بروجردی برگزار می شود بعضی از برادران کرد و رزمنده که به این همایش ها می آیند هنوز هم همان علاقه ای را که در آن موقع به شهید بروجردی داشتند دارند. می توان گفت شهید بروجردی یکی از کسانی بود که خیلی تلاش می کرد رفتار اسلامی را در عملکرد خودش نمایان سازد و آن را دائماً ملکه ذهن خود کند. یعنی می کوشید تا فقط گفتن از خدا و و به کار بردن لفظ اسلام در زبانش نباشد بلکه روحیات و خلقیات محمدی را به رفتار خودش تبدیل کند.


می دانیم که با شروع دوران دفاع مقدس شهید بروجردی نیز مانند بقیه سرداران سپاه اسلام همّ و غم و فعالیت هایش گسترش پیدا کرد؛ از آن دوران بگویید.
زمانی که جنگ شروع شد تمام حضور شهید بروجردی در منطقه غرب کشور بود. آن موقع خیلی تلاش می شد تا شاید عملیات هایی نیز در غرب کشور انجام گیرد ولی واقعیت این بود که مرکز ثقل اصلی جنگ ایران با عراق در استان خوزستان بود. تقریباً دوسوم توان ارتش عراق در آن جا متمرکز شده بوده تا شاید بتواند خوزستان را به اشغال خودش درآورد و مهم ترین شهرهایی که از ایران گرفت هم عمدتاً در جنوب کشور و خوزستان بود. با وجود این از روزهای اول جنگ تمام تمرکز رزمندگان و برنامه ریزی های عملیاتی برای آزادسازی سرزمین های ایران در خوزستان صورت گرفت یعنی عملیات ثامن الائمه(ع) برای شکستن حصر آبادان - عملیات طریق القدس برای آزادسازی بستان - عملیات فتح المبین جهت رسیدن به مرز فکه و علمیات بیت المقدس برای آزادسازی خرمشهر همگی در منطقة خوزستان انجام شد. ما در منطقه غرب کشور و کرمانشاه بیشتر عملیات هایی محلی داشتیم که در آن جا سپاه هر استان خودش برنامه ریزی می کرد و کارها را انجام می داد و به آن صورت عملیات سراسری و بزرگی در منطقه غرب کشور نداشتیم. شهید بروجردی به دلیل این که بر مسائل حزب دموکرات کردستان و مسائل مربوط به شمال غرب و غرب کشور مسلط بود تا زمان شهادتش عمدتاً تمام دوران جنگ را در این منطقه و در منطقة شمال غرب به سر برد و فرصت نکرد به منطقه جنوب که بسیاری از عملیات های جنگی در آن جا انجام شد بیاید. در مجموع تمام زحمات ایشان در منطقه استان های کرمانشاه کردستان و آذربایجان غربی متمرکز شده بود و ما در دوران جنگ شاهد حضور ایشان در مناطق جنوبی کشور و عملیات های معروفی مثل بیت المقدس و فتح المبین و از این قبیل نیستیم.
 

در عوض شاهد چه چیزهایی هستیم؟
شاهد این هستیم که ایشان تمام همت و تلاشش را در منطقه غرب کشور گذاشته؛ هم در جنگ با عراق؛ هم در برخورد با حزب دموکرات و افراد مسلح کومله و همه گروه هایی که در آن جا فعال بودند و تلاش داشتند تا درگیری ها در مناطق مرزی با عراق را گسترش دهند. ولیکن در آن زمان عمدتاً حزب دموکرات در منطقه فعال بود و بیشترین عملیات مسلحانه را انجام می داد. البته گروه کومله هم بود ولیکن کومله نسبت به حزب دموکرات کوچک تر و ضعیف تر بود و حزب دموکرات فراگیری جغرافیایی و جمعیتی بیشتری داشت و از نظر گستردگی حجم بیشتری را از نظر نیرو و دایره نفوذ تشکیل می داد. کومله تقریباً مجموعه محدودتری بود که عملیات های چریکی انجام می داد. در این جا لازم است به این موضوع که به شهید بروجردی لقب "مسیح کردستان" را دادند بپردازیم. دلیلش هم این بود که تمرکز و مرکز ثقل تمام فعالیت های شهید در آن منطقه بود. اصلاً علت این که به او "مسیح" می گفتند این بود که تمام صفاتی که از مهربانی و روحیه صلح طلبی حضرت عیسی مسیح(ع) ذکر و نقل شده در وجود شهید بروجردی نیز بود و به همین دلیل به ایشان نیز چنین لقبی دادند. او سعی می کرد با محبت کارها را جلو ببرد و با لطف مدیریت کند.
 

می خواهیم به اثرات و برکاتی که شهید بروجردی از خودش باقی گذاشت بپردازیم. اثرات و برکات شهید بروجردی چند بخش است. منظور این که یکی در کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان یکی از مقدس ترین نهادهای برآمده از دل انقلاب و بچه های انقلاب نقش داشته و یکی هم در آن منطقه ای که خدمت می کرده و به قول شما و دیگر دوستان شهید در آن جا مسمی شده به نام مسیح کردستان. می خواهیم به این موضوع بپردازیم که یادگارهای شهید بروجردی در این چند بستر چیست؟
شهدای ما همه باصفا و برجسته هستند اما در بین آن عزیزان افرادی وجود دارند که در دوران حیات پر برکت شان رفتارهایی از خود بروز داده اند که ماندگارتر شده اند و در اذهان و افکار کسانی که آن ها را می شناختند بیشتر جای گرفته اند. در واقع آن ها جزو انسان هایی شده اند که وقتی صحبت یا مثالی از میدان جنگ و انقلاب به میان می آید شاهدش به این افراد نسبت داده می شود. مثلاً وقتی که بخواهند استناد کنند که چه کاری درست تر است؛ می گویند شهید بروجردی این کار را انجام داده. از میان همین افراد ما چند نفری را داریم که هر کدام به یک دلیلی خیلی معروف و برجسته شدند و در برهه ای از زمان خیلی شاخص شدند. یکی از این افراد شهید محمد بروجردی است که در منطقه غرب کشور جزو افرادی شد که با رفتار و عملکردش خیلی برجستگی پیدا کرد و در افکار دوستانش ماندگار شد. پس از پایان جنگ بعضی از افرادی که در کشور مسؤولیتی بر عهده گرفته اند همان کسانی هستند که در دوره ای تحت تأثیر خلقیات شهید بروجردی بوده اند. در اسلام حدیثی داریم که امام صادق(ع) می فرمایند: «کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم» یعنی مردم را به راه خدا بخوانید به جزء از طریق زبان و گفتن. منظور این است که با رفتار و عمل خود این کار را انجام دهید. یکی از کسانی که خلقیات و رفتارش بر اطرافیان و کسانی که او را می شناختند بیش از گفتارش اثر می گذاشت شهید بروجردی بود. الان وقتی که می خواهیم از شهید بروجردی یاد کنیم نمی گوییم وی سخنران ماهری بود یا در جلسات حرف های زیادی زده - البته نفوذ کلام هم داشته - ولیکن آن چه از وی باقی مانده است رفتار ایشان بوده که در میان دوستان بیشتر برجسته شده است و تعاملش با کسانی که با او مراوده داشتند تأثیرگذارتر بوده است. بنده فکر نمی کنم کسانی با شهید بروجردی برخورد داشته باشند و از او رنجیده یا ناراحت شده باشند. در حالی که در مسائل مربوط به سختی های جنگ و برخوردهای مربوط به درگیری های عملیاتی افراد معمولاً دچار تندخویی می شدند. خاصیت جنگ و عملیات این است که ظرفیت انسان ها را تحت فشار قرار می دهد و ممکن است در آن شرایط انسان ها تندخو و عصبی و ناراحت شوند و خشم خود را بروز بدهند. در دوران جنگ بعضی وقت ها حتی فرماندهانی داشتیم که زیر گوش رزمنده ای زده بودند که بیشترین فداکاری ها را می کرده؛ ولی از فرط عصبانیت و در شرایط بروز خطر این اتفاقات افتاده است. با وجود این یکی از کسانی که حتی در صحنه های سخت هم هیچ وقت کسی تندخویی و ناراحتی و پرخاشگری را از او به یاد نمی آوریم شهید محمد بروجردی است.
همه معتقدند که اگر از شهید بروجردی چند ویژگی مهم را بخواهیم یاد کنیم یکی خلق حَسَن یا نیکوی شهید است که خیلی مهم بوده است و دیگری آرامش و مدارای ایشان با افراد مختلف می باشد و نکته سوم این که وی اهل مروت بود. منظور این که کسی بود که برای دوستانش فداکاری می کرد و حاضر بود که از خودش به خاطر آن ها بگذرد. نکته بعدی این که شهید بروجردی در کارها به رضای الهی توجه داشت و برای خودش کار نمی کرد. ما ندیدیم که اسم و رسم و عنوان ایشان در جایی مطرح شود. حتی بعضی وقت ها اتفاقاتی می افتاد که برای خود ما هم جای سؤال بود.
 

در چه مواردی؟
مثل این که شهید بروجردی با وجود آن که هم از نظر سنی از بقیه رزمندگان همراه خود تا حدودی بزرگتر بود و هم سابقه مبارزاتی بیشتری داشت اما بعضاً اتفاق می افتاد در جایی که حتماً باید بروجردی فرمانده می شد شخص دیگری را در جایگاه فرمانده بالاتر از او می گذاشتند ولی ایشان این موضوع را به روی خودش نمی آورد. این نکته مهمی است که در وجود این انسان والا بود. معمولاً وقتی افراد برجسته ببینند که یک اقدام در عین بی عدالتی صورت گرفته خب ناراحت می شوند و در این شرایط کار کردن سخت است. یک بار در اثنای جنگ بود که وقتی در منطقه شمال غرب قرارگاه حمزه(ع) تشکیل شد ایشان را فرمانده آن جا نگذاشتند بلکه به عنوان معاون تعیینش کردند. در حالی که به همان دلایلی که عرض کردم خیلی ها انتظار داشتند که ایشان فرمانده آن قرارگاه بشود. با همه این ها ایشان در رفتارش این مسأله را نمی دید و اهمیتی برای این مسأله قائل نبود و فقط دنبال این بود که کار خودش را درست انجام دهد. نکته دیگری که از شهید بروجردی دیدم و برایم جالب بود علاقه ایشان به حضرت امام خمینی(ره) بود و اعتقادی که به فداکاری در راه امام داشت. شهید بروجردی واقعاً دریافتش از امام به عنوان مرجع تقلیدی بود که راه پیامبر(ص) و ائمه (ع) را طی می کند و تمام تلاشش این بود که بتواند از انقلاب و نهضت امام خمینی محافظت کند و هر کاری که می تواند انجام دهد و نسبت به اندیشه ها و سخنان امام بسیار مقید و فداکار بود. به همین خاطر از زمانی که امام فرمودند کسانی که می خواهند در سپاه باشند دیگر جایز نیست عضو گروه ها و حزب های سیاسی هم باشند و نباید کار سیاسی هم بکنند هیچ کس نمی تواند موردی را از شهید بروجردی را به یاد بیاورد که ناخودآگاه برخلاف آن دیدگاه امام عملکرده باشد. او بر اساس همین فرموده امام خود را کاملاً در اختیار سپاه قرار داد و فقط به وظایفش در این نهاد مردمی می پرداخت.


شهادت شهید بروجردی را چگونه روایت می کنید؟
یکی از مسائلی که وجود دارد این است که بعضی از مسؤولان و فرماندهان درست وقتی به اوج کارآیی و ثمردهی در فعالیت هایشان می رسیدند آن ها را یا از حوزه مسؤولیت عملاً خارج می کردند یا در دوران جنگ به شهادت می رسیدند. شهید بروجردی نیز زمانی شهید شد که دیگر عملاً دارای مسؤولیتی که خودش رأساً بخواهد انجام بدهد نبود. به بیان دیگر زمانی که ایشان فرمانده سپاه کرمانشاه بود آن جا شهید نشد بلکه وقتی فرمانده مستقیم منطقه نبود به شهادت رسید. خب کسی که فرمانده نیست خیلی از ایده ها و آرمان های خود را نمی تواند مستقیماً به کار بگیرد و ما در جنگ شاهد بودیم که بعضی از فرماندهان برجسته مان مانند علی تجلایی - کاظم رستگار و حسن بهمنی زمانی شهید شدند که به صورت یک رزمنده عادی بودند و مسؤولیتی به آن ها واگذار نشده بود. قاعدتاً در منطقه شمال غرب ـ آذربایجان غربی ـ حزب دموکرات نسبت به آقای بروجردی خیلی حساس بود و به دنبال ترور و از بین بردن ایشان بود که متأسفانه این بزرگوار در منطقه حضور حزب دموکرات خودروی شان روی مین های کار گذاشته شده در جادة روستایی رفت و به شهادت رسید. همان مین هایی که عناصر حزب دموکرات کار گذاشته بودند و این حادثه بسیار دلخراش را بوجود آوردند.


شهید بروجردی خود از مسؤولیت کنار رفته بود یا کنار گذاشته شده بود؟
این نکته را کسانی که دست اندرکارند باید بگویند که چرا چنین اتفاقی افتاده بود و بنده درست یادم نیست که چه مدتی و چگونه رخ داد. بالاخره شهید بروجردی انسان برجسته ای بود و می توانست کارهای زیادی بکند ولیکن ایشان در زمانی که شهید شد دیگر مثل قبل مسؤولیت سپاه منطقه را رسماً نداشت ولیکن در منطقه بود و فعالیت های خودش را تا آخرین لحظات انجام می داد. سرانجام نیز در حوزه ای شهید شد که از اول انقلاب به دنبال ایجاد امنیت برای منطقه شمالغرب بود و با آن شیوه ای که حزب دموکرات ناامنی ایجاد می کرد - مین و جاده - به شهادت رسید.


بعد از شهادت این بزرگوار چه اتفاقی افتاد و تأثیر شهادتش بر سپاه و منطقه چه بود؟
در بین پاسداران و رزمندگانی که ایشان را می شناختند شهادت شهید بروجردی تأثر و حزن عمیقی ایجاد کرد چون که آن ها واقعاً درک می کردند که چه انسان والایی از دست رفته است. البته او به فوز عظیم شهادت رسید ولی کشور از وجودش بی بهره شد. اگر بخواهیم هم در دوران جنگ و هم پس از آن و در سایر کارهایی که سپاه انجام داده است نقش اول را در مؤلفه های گوناگون بررسی کنیم می توانیم نقش اول را به فرماندهان متفکر و برنامه ریز بدهیم. کسانی که هوشیارانه با قوای دشمن برخورد می کردند و جنگی هوشمندانه انجام می دادند و از طرفی ابتکار عمل هم به خرج می دادند. منظور این که بی گدار به آب نمی زدند. ابتدا مسائل را به خوبی بررسی می کردند و بعد دست به اقدام می زدند. بنابراین اهمیت نقش فرماندهان خیلی بالا بود. البته در همه جای دنیا همین طور است و کسانی که مسؤولیت های بالاتری دارند نقش مهم تری را ایفا می کنند؛ چون این افراد هستند که باید برنامه ریزی و تصمیم گیری بکنند. درکرستان هم می توان گفت که شهید بروجردی نماینده یک نوع طرز تفکر در مدیریت بود؛ همان طرز تفکری که آن را "بومی سازی امنیت&qu

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار