روایت هجرت شهید رحیمی در گفت‌وگوی با دخترش؛

از سفر به هند و آفریقا تا وصال در «مولتان»

بی راه نیست اگر بگوییم شهید «سید محمدعلی رحیمی» از اولین فرماندهان شهید جنگ نرم است که برای رسیدن به هدفش یعنی تبلیغ معارف شیعه در کشور‌های اسلامی بار سفر بست و به کشور‌های مختلفی از جمله پاکستان هجرت کرد و سرانجام در شهر مولتان به شهادت رسید.
کد خبر: ۲۸۲۹۴۳
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۲ - 12March 2018

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، زمانی که فهیمه پدرش را برای همیشه در سینه خاک سپرد 11 سال بیشتر نداشت. 11 سالی که بیشترش را در خارج از کشور همراه پدر بود تا در جهاد فرهنگی با مادر و برادر در کنار پدر فعالیت کند. در تمام این سال ها پدر همچون یک سردار برای اعتلای فرهنگ ناب اسلامی به کشورهای هند، افغانستان، نیجریه و برخی دیگر از کشورهای آفریقایی سفر کرد و در آخرین مقصد به پاکستان رفت تا اینکه در 2 ماه اول حضورش در شهر مولتان با تهدید گروهک های تروریستی رو به رو شد و پس از یک سال و چند ماه فعالیت در این شهر شیعه نشین توسط 10 نفر از اعضای یک گروهک وهابی به شهادت رسید. روایت زندگی شهید رحیمی در کتابی به نام «رسول مولتان» به چاپ رسیده است که شرحی از فعالیت ها و سفرهای اوست.

سفر به کشور 72 ملت

فهیمه رحیمی هم اکنون بخشی از فعالیت های پدر را در ارتباط با شیعیان پاکستان در موسسه ای که به نام این شهید در خانه اش تاسیس کرده است ادامه می دهد. در حقیقت فعالیت های شهید رحیمی پیش از انقلاب آغاز شد و پس از انقلاب آن را جدی تر ادامه داد. سال 59 ازدواج کرد و در سپاه و کانون بعثت به کار فرهنگی مشغول شد، حتی در چند سالی که به جبهه رفت و آمد داشت مشغول کار فرهنگی بود چون در خصوصیاتش فعالیت در حوزه جنگ سخت نبود.

سال های ابتدایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امام و مقام معظم رهبری در صحبت های خود بارها بحث شبه قاره هند و پاکستان را مطرح کردند. این موضوع نشان می داد که مقام معظم رهبری و حضرت امام تنها  به بحث سوریه و لبنان اهمیت نمی دادند. با دقت در صحبت های مقام معظم رهبری در سال های 60 تا 65 می توان توجه ایشان در بحث زبان فارسی و اینکه استعمار انگلیس چه برنامه هایی را در شبه قاره هند دنبال می کنند را فهمید. همین موضوع باعث شد تا سید محمدعلی راهی را انتخاب کند که کمتر کسی به دنبال قدم گذاشتن در آن بود. فهیمه رحیمی از تصمیم پدر برای رفتن به هند می گوید: «پدر در سازمان تبلیغات اسلامی مشغول به فعالیت بود ولی زمانی که قرار شد به شبه قاره برود از آنجا که می بایست سابقه ماموریتی داشته باشد تا حکم ماموریتی بگیرد ترجیح داد که به عنوان دانشجو عازم شبه قاره هند شود. در این مدت تمام زندگی اش را فروخت، پول هایش را جمع کرد و با دو فرزند کوچک سه ساله و هشت ماهه بدون هیچ پشتوانه و حمایت به هند هجرت کرد.»

او ادامه می دهد:  «شهید در انجمن اسلامی دانشگاه هند شروع به فعالیت کرد و بعد در خانه فرهنگ کارهایش را ادامه داد. به دلیل اینکه انقلاب تازه به پیروزی رسیده بود در خانه فرهنگ هند جو بسیار پر شوری حاکم بود. شهید هم که برای انگیزه های قوی رفته بود خودجوش به فعالیت های فرهنگی پرداخت، تا جایی که مسئول خانه فرهنگ و رایزن فرهنگی ایران عنوان می کردند بدون شهید رحیمی نمی توانستیم کاری انجام دهیم.»

از سفر به هند و آفریقا تا وصال در «مولتان»

قدم های کوچک با اثرگذاری بزرگ

از برنامه های کوچک تا ارتباط با علما، کمک به یتیم خانه های شیعه و تقویت حوزه های علمی شیعه هندوستان از جمله کارهای سید محمدعلی در هندوستان بود. فعالیت های او تا جایی پیش رفت که در یکی از حوزه های علمیه شیعی به تدریس زبان فارسی مشغول شد و امروز این حوزه علمیه به عنوان یکی از بزرگ ترین حوزه های دهلی شناخته می شود و مدرسه دخترانه زینبیه نیز در کنار آن افتتاح شده است.

فهیمه رحیمی می گوید: «بحث فعالیت های شهید در هند بسیار مفصل است. شاید خیلی ها می گفتند بدون پول در خارج از کشور چه کار می شود کرد اما شهید رحیمی به خوبی کارش را انجام داد. سال 67 که فاجعه منا رخ داد با وجودی که دولت هندوستان هیچ گونه صحبتی از این حادثه در رسانه ها نکرد پدرم با یک ویدئو پروژکتور به روستاهای هند رفت و فیلم هایی که در تلویزیون ایران پخش شده بود را به نمایش گذاشت. این کارها با وجود کوچک بودن اثرگذاری اش را امروز در هند و روستاها و شهرهایی که شهید رحیمی حضور داشت می توان دید.»

 پیش بینی هایی که بعد از 25 سال به وقوع پیوست

هشت سال فعالیت در هند سپری شد و سید محمدعلی به کشور بازگشت. در سه سالی که به ایران آمد در کشورهای آفریقایی به خصوص نیجریه حضور پیدا کرد. دست‌نوشته های سید محمدعلی در مدت کوتاه حضورش در آفریقا نشان از درک عمیق او از شرایط فرهنگی کشورهای آفریقایی داشت. دختر شهید توضیح می دهد: «او 25 سال پیش در این دست نوشته ها ذکر کرده بود که وهابیت عربستان در مناطق آفریقا به شدت مشغول کار است و در ادامه راهکارهایی برای این موضوع از جمله تقویت مدارس و حوزه های علمیه شیعی پیشنهاد کرد اما متاسفانه کسی اهمیت نداد. شاید اگر در آن زمان به این دست‌نوشته ها اهمیت داده می شد ما امروز گروه تروریستی با نام «بوکوحرام» نداشتیم که باعث کشته شدن هزاران مسلمان شود.»

مولتان شهری در میانه پاکستان است که شرایط استراتژیکی خاصی دارد، شهری که اکثریت مردم آن شیعه هستند اما جمعیت ساکن در اطراف شهر را اهل سنت وهابی تشکیل می دهند. شهید رحیمی این شهر را برای گسترش فعالیت های خود انتخاب کرد و به خانه فرهنگ این شهر رفت. خانه فرهنگی که به گفته فهیمه رحیمی بعد از شهادت پدر تعطیل شد و بعد از 20 سال هنوز کسی نتوانسته به آنجا برو و در آن فعالیت کند.

از سفر به هند و آفریقا تا وصال در «مولتان»

مگر شما در پاکستان چه می کنید که تهدید شوید؟!  

دختر شهید تعریف می کند: «بعد دو ماه از حضور شهید در مولتان بحث وحدت شیعه و سنی و استکبار ستیزی قوت گرفت. با تاکیدی که مقام معظم رهبری بر ترویج زبان فارسی در شبه قاره هند که در دهه های پیش به عنوان یکی از زبان های رسمی این منطقه شناخته می شد داشت، شهید با چند دانشگاه رایزنی و دپارتمان زبان فارسی را تاسیس کرد. در این مدت بارها «سپاه صحابه» او را تهدید کردند. من 11 سال داشتم و خیلی متوجه موضوعات نمی شدم ولی می دیدم که به یکباره پدر می گفت 2 ماه به مدرسه نرو و یا اینکه نمی توانستیم به راحتی بیرون برویم. بعد یک سال و شش ماه کتبا و حضورا تهدیدها شدت گرفت اما پدر تصمیم به ماندن داشت.»

دختر شهید رحیمی گلایه هایی از بی مهری مسوولان نسبت به امنیت جان پدرش در مقابل تهدیدهای گروه های تروریستی دارد و ادامه می دهد: «با وجودی که پدر با رایزن ایران صحبت و آن ها را از تهدیدها آگاه کرد اما با هیچ واکنشی رو به رو نشدیم حتی پدر تقاضای محافظ و یا در کمترین حالت مجوز حمل اسلحه کرد اما به ما گفتند مگر شما چه کار می کنید که تهدید شوید؟!»

از سفر به هند و آفریقا تا وصال در «مولتان»

حمله تروریست ها در قالب کاروان عروسی

روز دوم اسفند سال 75 تهدیدهای گروهک های تروریستی عملی شد. تهدیدات شدت گرفته و شهید رحیمی این موضوع را به خوبی درک می کرد که جان خود و خانواده اش در خطر است. شب قبل از حادثه به بچه ها گفت که دیگر نمی توانید به مدرسه بروید، فقط فردا را وقت دارید که از دوستانتان خداحافظی کنید. با همسرش صحبت کرده و او را از شرایط موجود باخبر کرد. فهیمه تعریف می کند: «صبح مادر اطلاع داد که دیگر نمی توانید به مدرسه بروید، خیلی ناراحت شدیم. مادر با شهید حبیب راننده ما صحبت کرد و خواست که ما را به مدرسه ببرد و برگرداند. خوب به خاطر دارم که شهید حبیب دست روی سینه اش گذاشت و گفت: هرکس بخواهد به بچه ها آسیب برساند باید از روی جنازه من رد شود. ساعت 10 بود که گروهک تروریستی در قالب کاروان عروسی  نزدیک منزل شد. 10 نفر در عرض پنج دقیقه حمله کردند و هرکس که جلوی در بود از خدمه ها و دربان و کسانی که بیرون بودند به شهادت رسانند. شهید حبیب به سمت دفتر شهید رحیمی رفت که جلوی وهابی ها را بگیرد اما تیرباران شد، نیروها با گذر از روی پیکر شهید حبیب به دفتر پدر رسید.

مادر و برادرم در خانه ای که کمی از دفتر کار پدرم فاصله داشت بودند. درهای خانه قفل بود و این عنایت خدا بود مادر بماند و راوی پدر شود. بعد از شهادت پدر سعی داشتند خانه فرهنگ را به کلی منهدم کنند. پس از ترور پدر در دفتر را قفل کردند. تا 20 دقیقه مادرم و دوستانمان به دنبال پدر گشتند تا اینکه مادر گفت من مطمئنم سید محمدعلی در اتاق کارش است. وقتی در دفتر را شکستند اولین نفری که با پیکر پدرم مواجه شد مادرم بود.

روز بعد از شهادت مادرم به همراه پیکر پدر با هواپیمای جنگی به ایران برگشت. در تمام این سال ها مادر دوش به دوش پدر بود. از خصوصیات شهید رحیمی این بود که اگر مادرم در کاری مخالفت داشت تلاش می کرد تا رضایتش را کسب کند مثلا برای رفتن به پاکستان مادرم را راضی به رفتن کرد تا جایی که مادرم پس از حضور در این کشور پا به پای شهید حرکت کرد و جلساتی را در محل کار با خانم ها برپا کرد.»

سرانجام پس از یک سال و شش ماه فعالیت شهید رحیمی در مولتان پاکستان با ترور مستقیم گروهک های وهابی به شهادت رسید. دختر شهید رحیمی در پایان به این نکته اشاره می کند که اگرچه شیعیان در پاکستان ضعیف نیستند اما به حمایت ها و پشتیبانی های معنوی از جانب ایران نیاز دارند. او می گوید: «یکی از رزمندگان زینبیون در صحبت با من می گفت: الگوی ما بعد از شهید عارف حسینی و شهید گنجی، شهید رحیمی است.»

 انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها