رزمنده دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با دفاع‌پرس مطرح کرد؛

ماجرای غرق شدن عراقی‌ها هنگام فرار از «اروند»

سردار «قاسم مهدوی» گفت: صبح سوم خرداد، تمام نیرو‌های عراقی در خرمشهر یا کشته شده بودند یا اسیر می‌شدند؛ هزاران نفر پوتین‌ها و کلاه خود رو بیرون آورده بودند که از طریق «اروند» فرار کنند، ولی وقتی دیده بودند که دوستان‌شان غرق می‌شوند جرأت نکرده بودند به آب بزنند.
کد خبر: ۲۹۲۳۶۴
تاریخ انتشار: ۰۱ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۱:۰۰ - 21March 2019

سردار «قاسم مهدوی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در شیراز، به بیان ابعاد مختلف عملیات «بیت‌المقدس» (آزادسازی خرمشهر) و نیز بیان خاطراتی در خصوص این عملیات پرداخت.

وی متولد سال ۱۳۴۲ در بخش «بیضاء» شهرستان «سپیدان» است که نزدیک به ۹۴ ماه در جبهه‌های حق علیه باطل حضور داشته و در دوران دفاع مقدس به‌عنوان فرمانده گروهان و گردان فعالیت داشته است. سردار «مهدوی» همچنین بعد از دوران دفاع مقدس نیز در مسئولیت معاون عملیات لشکر ۱۹ فجر فارس خدمت کرده است.

سردار «قاسم مهدوی» حضور خود در عملیات آزادسازی خرمشهر را چنین بیان کرد:

ما از جمعی تیپ امام سجاد (ع) از استان فارس و عمدتا بچه‌های شیراز و حومه بودیم که در منطقه «فکه شمالی» و در ارتفاعات «برغازه» می‌بایست عملیات می‌کردیم. در آن زمان هنوز سازمان دقیقی برای گردان‌ها شکل نگرفته بود و نام هر گردان به اسم فرمانده گردان معروف بود. شماره هم داشت، ولی نیروها چون آموزش کلاسیک ندیده بودند و از طرفی هم برای ارتباط بیسیمی و این‌که بین افراد راحت‌تر بود، همان نام فرمانده گردان را می‌گفتند.

رزمندگان در آزادسازی خرمشهر از خوشحالی شوق پرواز داشتند/ غرق شدن عراقی‌ها هنگام فرار از «اروند»

لذا گردان‌ها با نام فرمانده شناخته می‌شدند و چون فرماندهان خود در نوک عملیات و جلودار بودند، بیشتر شهید و مجروح می‌شدند و نام گردان خیلی زود تغییر می‌کرد؛ به همین خاطر الان خیلی سخت به‌یاد می‌آوریم که مثلا در فلان تاریخ در کدام گردان بودیم؛ به‌طور مثال من خودم در این مدت کم، در سه گردان و با چند فرمانده گردان و گروهان کار کردم به‌عنوان فرمانده دسته یه مدت کم با گردان «سید وحید حسینی» بودم که الان وی دکتر داخلی است.

در تاریخ ۱۳ یا ۱۴ اردیبهشت من و چند نفر دیگر از بچه‌های سپاه را به گردان «عبدالحمید حسینی» فرستادند، چون بنا بود شب بعدش عملیات کند؛ لذا پس از سازماندهی و دستور حرکت، در هوای بسیار گرم و نفس‌گیر به سمت دشمن حرکت کردیم، چون بعد از عملیات «فتح‌المبین» خط و خطوط اصلی دشمن درست مشخص نبود، شناسایی هم در حد مطلوب نبود و حدود چند ساعت ما به ستون پیاده‌روی کردیم تا نزدیکی‌های صبح تعدادی از نیرو‌ها به میدان مین برخورد کردند و چند نفر شهید و مجروح شدند و دشمن هم هوشیار شد و آتش شدیدی ریخت و درگیری پراکنده‌ای شروع شد که فرمانده گردان و چند نفر شهید شدند؛ برادر «کریم شایق» دستور عقب‌نشینی را صادر کرد و برگشتیم تا این‌که بعد از سه یا چهار روز که در منطقه عقبه بودیم، دوباره سازماندهی شدیم و ضمن ادغام با گردان «غلامرضا بینوا»، برای یک عملیات دیگر آماده شدیم.

حمله در شب آغاز شد و خط اول دشمن که به‌صورت کمین پراکنده بود شکسته شد، در حال پیش روی تا خط اصلی بودیم که چندین ساعت طول کشید، درگیری شدید بود و با روش شدن هوا و گرمای شدید و فشار دشمن تعدادی شهید شدند، از جمله فرمانده گردان و تعدادی هم از فرط تشنگی و گرما بدون هیچ تیر و ترکشی به شهادت رسیدند.

تا نزدیکی ظهر باز دستور عقب نشینی دادند و اکثر شهدا جا ماندند و بعضی مجروحان هم شهید شدند که واقعا صحنه دردناکی بود؛ البته در این مدت بعضی از گردان‌های عمل کننده تیپ هم وارد عمل می‌شدند که موفقیت‌هایی بسیارخوبی هم داشتند و خطوط دشمن مدام مورد حمله بود و تعداد تلفات و اسیر زیادی هم از دشمن گرفته می‌شد.

بعد این مرحله ما تحویل گردان «محمد علی الوانی» شدیم که در این مدت عملیات بیت‌المقدس برای آزادسازی خرمشهر شروع شده بود، گویا عملیات‌های ما در منطقه «فکه» برای فریب دشمن و سرگرم کردن آن‌ها در آن منطقه بود که در منطقه جنوب رزمندگان عملیات اصلی برای آزادسازی خرمشهر را با خیال راحت انجام دهند.

این‌گونه بود که پس از چند روز از عملیات «بیت‌المقدس» و آزاد‌سازی پادگان «حمید» و قسمت عمده جاده اهواز - خرمشهر و نیز غرب کارون، نیرو‌های تیپ امام سجاد (ع) از جمله گردان ما را به وسیله هلی‌کوپتر انتقال دادند. ۱۵ کیلومتری خرمشهر حالا ما نزدیک صحنه نبرد خرمشهر شده بودیم و شور شوق فراوانی برای رسیدن به خرمشهر داشتیم؛ به‌طوری که رزمندگان از ما سوال می‌کردند و ما از فرماندهان بالاتر که بالاخره کی وارد عملیات می‌شویم.

از طرفی نیز «هاشم اعتمادی» دوست قدیمی خودم که در سپاه «سپیدان» باهم آشنا شده بودیم، به عنوان جانشین گردان معرفی شد و رابطه من با فرماندهی تنگ‌تر شد و با وجود «هاشم اعتمادی» روحیه درب و داغونم در این مدت که همه‌اش تحت تأثیر درگیری و عملیات بود، خیلی بهتر شده بود و احساس و انگیزه بیشتری برای ماندن و حضور در عملیات داشتم.

تقربیا ۲ شبانه روز در منطقه عقب زیر آتش شدید و بمب‌باران‌های دشمن تحمل کردیم و در مرحله سوم و اصلی عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت کردیم.

بعد از حرکت حدود ۲ گردان از تیپ امام سجاد (ع)، گردان ما به فرماندهی «محمد علی الوانی» و شهید «هاشم اعتمادی» حرکت خود را از کنار نهر «عرایض» که آخرش به «اروند» می‌رسد شروع کرد و ما توانستیم از نهر «عرایض» عبور کنیم و به سمت جاده «شلمچه» برویم که درگیری بسیار شدید شد و تقربیاً ما خیلی شهید و مجروح دادیم.

رزمندگان در آزادسازی خرمشهر از خوشحالی شوق پرواز داشتند/ غرق شدن عراقی‌ها هنگام فرار از «اروند»

دشمن سرسختانه مقاومت می‌کرد و رزمندگان هم پا فشاری می‌کردند، تا جایی که نزدیک بود تعدادی اسیر شوند؛ به هر حال دیگر رزمندگان هم به کمک ما شتافتند و به خواست خدا دشمن تاب تحمل نیاورد و همان نیرو‌های عراقی که تا چند لحظه پیش فکر به اسارت گرفتن ما را داشتند، جملگی یا کشته و یا اسیر شدند که با واردشدن دیگر گردان‌ها و ادامه عملیات، منطقه‌ای معروف به شهرک «ولی‌عصر (عج)» و پل فلزی معروف به «پل نو» روی جاده «شلمچه» خرمشهر به دست بچه‌های تیپ امام سجاد (ع) آزاد شد.

در نزدیکی ظهر در همان منطقه یک هلی‌کوپتر دشمن که به اشتباه فکر می‌کرد میان نیرو‌های عراقی است توسط رزمنده شجاع «حسن صفرزاده» سرنگون شد و حالا براdم مشخص شده است که در همان لحظه فیلم‌بردار تیپ جناب آقای «امیری» که از رزمندگان شهرستان «فیروزآباد» بود، از لحظه اصابت گلوله آر.پی.جی «حسن صفرزاده» و سرنگونی هلی‌کوپتر فیلم گرفته و همان فیلم معروف که هرساله از تلویزیون پخش می‌شود مربوط به ایشان است.

«حسن صفرزاده» در همان منطقه با پوشیدن لباس عراقی‌ها و داشتن چهره‌ای سبز و مو‌های کرنج توسط رزمندگان معروف شده بود به «حسن عراقی» که بعداً در عملیات «بدر» به شهادت رسید.

رزمندگان تیپ امام سجاد (ع) در سخت‌ترین منطقه عملیات قرار داشتند، از طرف شلمچه دشمن برای رسیدن به داد نیرو‌های خود که در خرمشهر گرفتار شده بودند تلاش می‌کرد و فشار زیادی می‌آورد و از طرفی هم عراقی‌هایی که در خرمشهر و منطقه «گمرک» و شهرک «ولی‌عصر (عج)» بودند، می‌خواستند به سمت شلمچه فرار کنند.

تیپ امام سجاد (ع) و گردان‌هایش در هر ۲ جناح سرسختانه مقاومت می‌کرد، تا این‌که صبح سوم خرداد، دیگر تمام نیرو‌های عراقی که داخل خرمشهر بودند یا کشته شده بودند یا فوج فوج اسیر می‌شدند؛ چون پشت سر آن‌ها اروند بود و هزاران نفر پوتین‌ها و کلاه خود رو بیرون آورده بودند که از طریق آب فرار کنند، ولی وقتی دیده بودند که دوستان‌شان غرق می‌شوند جرأت نکرده بودند به آب بزنند که صحنه‌های پوتین، کلاه و لباس آن‌ها در اطراف بازار سیف بسیار دیدنی بود و دسته دسته با بدن برهنه اسیر می‌شدند.

رزمندگان در آزادسازی خرمشهر از خوشحالی شوق پرواز داشتند/ غرق شدن عراقی‌ها هنگام فرار از «اروند»

در این میان از فرصت استفاده کردم و از شهید «هاشم اعتمادی» خواستم که درون شهر برویم، چون فاصله کمی داشتیم، ولی دستور بود که کسی فعلا وارد نشود و تجمع نیرویی نباشد که بلاخره توانستم «هاشم» را راضی کنم و با یک موتور، یکی ۲ ساعت در مناطقی از شهر گشت بزنیم. گاهی پیاده می‌شدیم و سجده شکر به‌جا می‌آوردیم و از خوشحالی مثل پرنده‌ها در حال پرواز بودیم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها