به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «روایت مهدی شیرانینژاد» عنوان دیگری از مجموعه تاریخ شفاهی دفاع مقدس است که به حضور رزمندگان در مخابرات و فعالیتهای آنان میپردازد.
کتاب حاضر حاصل ۲۷ جلسه گفتوگوی «یحیی نیازی» با «مهدی شیرانینژاد» جانشین واحد مخابرات در دوران هشت ساله جنگ ایران و عراق است. شیرانینژاد که در شکلگیری، توسعه، تجهیز و ماموریتهای این واحد حضور پیوستهای داشته، دانستهها و مشاهدات خود را از این دوران را روایت کرده است. «زندگی شخصی»، «تجارب ۲ سال اول پس از انقلاب»، «ورود به جنگ»، «حضور در مخابرات تیپ امام حسین (ع)»، «شکل گیری مخابرات قرارگاه خاتم (ص)» و «قابلیتها و نقش مخابرات در عملیاتهای دوران دفاع مقدس»، «محوریترین موضوعات» در روایت شیرانینژاد است.
در مقدمه این کتاب آمده است:
«مخابرات و ارتباطات همواره یکی از ارکان اصلی در جنگهاست. در دوران دفاع مقدس به دلیل تنگناهای موجود، کمبود امکانات و مسائل دیگر مرتبط با جنگ، مخابراط سپاه سپاه پاسداران فراز و فرودها و مراحل پیچیده و دشواری را پشت سر گذاشت. برقراری، حفظ و تداوم ارتباطات در این دوره با سختیها و مشکلات زیادی همراه بود و در این میان، مخابرات نقشی انکار نشدنی در صحنههای نبرد ایفا کرد.
بر این اساس، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در جهت اجرای طرح تدوین تاریخ شفاهی فرماندهان ارشد سپاه پاسدارن در دفاع مقدس، تدوین تاریخ شفاهی فرماندهان ردههای تخصصی را در دستور کار خود قرار داده است.»
قسمتی از متن کتاب:
«ما یک مرکز تلفن در سایت یا زهرا (س)، در ابتدای جاده چویبده، کنار بیمارستان فاطمه الزهرا (س) نصب کردیم؛ یکی در پشت خسروآباد و یکی هم در خود قرارگاه که ارتباط داخلی قرارگاه را برقرار میکرد. همه هم سوئیچهای صد شماره بودند. شکل ارتباطیاش هم این طوری بود که ما چند تا خط از یک سوئیچ میآوردیم روی آن سوئیچ و چند تا از روی آن آورده بودیم روی این سوئیچ؛ یعنی خطوط را به اشتراک گذاشته بودیم، چون در رابطه با سوئیچها و هنوز امکانات قوی و پیشرفته نداشتیم. با وجود این سوئیچها، هر مشترک شماره مشترک مورد نظر را میگرفت و از طریق کابلها وارد سوئیچ میشد.
یک کد میگرفت، ورود به سوئیچ دیگر را میگرفت و سپس مثلا ۱۰۵ را میگرفت، بیمارستان جواب میداد یا ۱۱۱ را میگرفت، تدارکات جواب میداد. این را هم پیشبینی کرده بودیم که اگر کابلها قطع بود از مسیر دیگری ارتباط برقرار شود. اینها اولین سوئیچ منطقهای بودند که روی کابل راه اندازی شدند. درست است که تا موقع عملیات ارتباط اصلی را به منطقه نیاورده بودیم، اما سوئیچ و ارتباط داخلی داشتیم که تا حدود زیادی امن هم بود. سی روز قبل از عملیات، آقای محسن رضایی من را خواستند و گفتند:
میخواهیم اینجا عملیات کنیم. چی کار کردی؟
من هم گزارش دادم. ایشان تدابیر را به من داد و فقط گفت:
قرارگاه ما فلان جاست، برو ببین! اسمش قرارگاه امام علی (ع) است؛ کنار اروندکنار، نهر ابتر.
سپس آمدم اینجا را دیدم. داشتند با فریمهای آهنی سنگر میزدند. کف سنگر را هم آماده کرده بودند، ولی سقف نداشت.
گفتم: چرا پلیتها را نصب نکردید؟
مدیریت داخلی قرارگاه گفت:
آقا محسن گفته میخواهیم بیایم اینجا، آماده اش کنید.
خیلی تعجب کردم. احساس کردم عملیات میخواهد شروع شود. سریع رفتم اهواز که به برادرها بگویم آماده باشند که عقب ماندگیها را جبران کنیم. زنگ زدم به آقای ربیعی.
ایشان گفت: دست بردار! اینجا عملیات نمیشود.
این حرف را فرمانده لشکرها هم میزدند، اما آقا محسن که گفت، برایم قطعی شد. یکی دو روز بعد رفتم جلسه، فرمانده لشکرها به لحاظ نوع منطقه هنوز باور نمیکردند در این منطقه عملیات شود. فکر میکردند اگر بخواهیم بصره را بگیریم، عملیات از سمت جاده آبادان انجام میشود؛ ضمن اینکه همزمان درامالرصاص هم داشت کار میشد و این خودش باعث تردید میشد.
روزهای آخر میرفتم کنار رودخانه میایستادم، نگاه میکردم و با خودم میگفتم، یعنی واقعا از اینجا عبور میکنیم؟ ... جنگ بین ۲ جبههای بود که پشت سر یکی پر از امکانات، تئوریسینها، مستشارها و آدمهای قدرتمند نظامی دنیا بودند و در کنار محسن رضایی هم تعدادی پاسدار و بسیجی بی ادعا و مخلص قرار گرفته بودند که متکی به پشتیبانی خداوند بودند.»
«تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت مهدی شیرانینژاد» در ۴۹۴ صفحه مصور به کوشش «یحیی نیازی» تالیف و توسط «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» در هزار نسخه منتشر شده است.
انتهای پیام/ 161