خبرگزاری دفاع مقدس: کتاب "فروغ پرواز" از سری کتابهای امیران جاویدان است که به سفارش سازمان آجا (سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران) و به همت و گردآوری حمید بوربور به چاپ رسیده است.
این کتاب به معرفی زندگینامه و خاطرات سرتیپ خلبان شهید محمود خضرایی در دو بخش و از زبان همرزمان و همکاران شهید و نیز خانواده و بستگان پرداخته است.
در بخشی از کتاب، سرتیپ خلبان سید رضا پردیس از همرزمان شهید خضرایی اینگونه روایت میکند:
روزی به اتفاق تعدادی از خلبانان شرکت کننده در عملیاتها به همراه شهید خضرایی برای تجدید بیعت با حضرت امام (ره) به بیت ایشان مشرف شدیم و افتخار آن را یافتیم که بر دستان مبارک امام (ره) بوسه بزنیم، وقتی نوبت به حاج محمود خضرایی رسید از آنجا که در یک عملیات برون مرزی هواپیمایش مورد اصابت قرار گرفته از ناحیه دست آسیب دیده بود و دستش را گچ گرفته و به گردنش آویزان کرد بود؛ حضرت امام رو به ایشان کرد و فرمود: «فرزندم چه شده؟ دستت چه شده است؟»
شهید در پاسخ امام گفت: «هواپیمایم مورد اصابت قرار گرفته و سقوط کردهام»
حضرت امام تاملی کردند و فرمودند: «فرزندم تو سقوط نکردهای، تو صعود میکنی!»
در بخش دیگری از کتاب آمده است:
زمانی که در پایگاه نوژه همدان خدمت میکردیم پروازهای زیادی را به اتفاق جناب خضرایی انجام دادیم. یک بار باهم آلرت (اتاق خلبان آماده) بودیم. حدود ساعت ۴ صبح زنگ اسکرامبل (اعلام پرواز هواپیمای شکاری برای مقابله با تجاور هوایی دشمن) را زدند. بلافاصله خودمان را به هواپیما رساندیم و پس از اندک زمانی در دل آسمان جای گرفتیم. فجر صادق تازه دمیده بود. شهید خضرایی گفت: جناب اشکان موافقی نماز را همین جا بخوانیم؟
_ خیلی خوبه ازاین بهتر نمیشه
_ پس اجازه بده با رادار صحبت کنیم و به سمت قبله پرواز کنیم
_ اجازه ما هم دست شماست، بفرمایید!
در صفحه ۶۴ این کتاب میخوانیم:
اگر از سوی فرماندهان رده بالای نیرو امتیازی به پایگاه تعلق میگرفت، خود را جزو آخرین نفرات ذی حق میدانست و سایرین را بر خود ترجیح میداد... زمانی که این شهید عزیز فرماندهی پایگاه همدان را برعهده داشت من نیز مسئولیت گردان نگهداری را عهده دار بودم. آن روز مقرر شده بود تا به هر یک از مسئولان و خلبانان نیرو یک دستگاه پیکان واگذار کنند. در آن زمان شهید یاسینی معاومنت عملیات نگهداری پایگاه را برعهده داشت. روزی این دو بزرگوار در زمینه چگونگی واگذاری خودروها با یکدیگر صحبت میکردند. شهید یاسینی نظر ایشان را جویا شد. او متواضعانه گفت: «واگذاری خودرو را از خودت به پایین و به نوبت شروع کن ومرا هم بگذارید نفر آخر!»
همسر شهید در قسمتی از کتاب میگوید:
روزی قرار بود حضرت آیت الله خامنهای برای مراسم جشن سردوشی دانشجویان خلبانی و سایر دانشجویان به مرکز آموزشهای هوایی تشریف بیاورند، ایشان قبل از اینکه آیت الله خامنهای تشریف بیاورند دراز میکشند و خوابشان میبرد. ساعتی قبل از امدن آقا ایشان را بیدار میکنند او میگوید: «چرا مرا بیدار کردید؟ داشتم خواب میدیدم روز ۲۲ بهمن است و من رفتهام در جایگاه، آیت الله خامنهای، امام خمینی (ره) و امام عصر (حج) حضور دارند من از آیت الله خامنهای خواهش کردم و گفتم من واقعا خسته شدهام اگر امکان دارد یک مرخصی از امام زمان (عج) برایم بگیرید. آیت الله خامنهای نزد امام زمان (عج) رفتند و برگشتند و با حالتی گرفته و ناراحت یک ورقهای را به دستم دادند و گفتند: امام زمان به شما مرخصی دادند ولی فرمودند که هشت روز دیگر استفاده کنید» و درست هشت روز بعد ایشان به شهادت رسیدند.
علاقه مندان میتوانند برای تهیه این کتاب با شماره تلفنهای ۸۱۹۵۴۴۱۹ و ۳۳۳۰۹۱۱۸ مرکز تهیه و توزیع محصولات فرهنگی ارتش تماس بگیرند.