روایت عاشورا

وقتی شیرخواره با تیر سه شعبه سیراب شد

حضرت عبدالله رضیع معروف به علی اصغر(ع) سومین پسر امام حسین(ع) است که در کربلا به دست حرمله به شهادت رسید و شب هفتم محرم به نام ایشان نام گذاری شده است.
کد خبر: ۱۰۷۵۰۲
تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۹۵ - ۱۶:۲۰ - 08October 2016

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس،‌ شب هفتم محرم متعلق باب‌الحوائج، حضرت عبدالله رضیع معروف به علی اصغر است. ایشان فرزند امام حسین (ع) و حضرت رباب (س) می‌باشد که به دست حرمله بن کاهل اسدی به شهادت رسید. امام حسین (ع) بعد از شهادت کودک شیرخواره‌اش او را در پشت خیام دفن کرد و به میدان رفت، اما دشمنان کینه توز اهل بیت (ع) قبر شش ماهه اباعبدالله (ع) را نبش کرده و سر از تنش جدا کردند.

مقتل حضرت عبدالله رضیع بن حسین

نقل اول

هنگامى‏ كه‏ امام‏ حسین(ع)‏ دچار مصیبت‏ اهل‏ بیت‏ و فرزندان‏ خود گردید و غیر از آن‏ حضرت‏ و زنان‏ و كودكان‏ كسى‏ باقى‏ نماند آن‏ حضرت‏ فرمود:

«هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجو الله فی اغاثتنا؟»

«آیا دفاع‏ كننده‌‏اى هست كه از زنان و بچگان پیامبر خدا(ص) دفاع نماید؟ آیا یكتاپرستى هست كه درباره ما از خدا خوف داشته باشد؟ آیا فریادرسى هست كه براى فریادرسى ما به خدا امیدوار باشد؟»

ناگاه صداى زنان به واویلا بلند شد! امام حسین (ع) متوجه خیمه‏‌ها شد و فرمود: «كودك مرا كه على نام دارد بیاورید تا او را وداع نمایم.»

آنان آن كودك را به آن حضرت دادند.

شیخ مفید می نویسد: امام حسین(ع) پسرش عبداللَّه را خواست. همان طور كه آن كودك را می‌بوسید، می فرمود: «واى بر این گروه در آن موقعى كه جدت پیغمبر خدا خصم آنان باشد!»

در این هنگام حرملة بن كاهل اسدى عبدالله رضیع را هدف تیر قرار داد و در كنار پدرش او را شهید كرد! امام حسین (ع) خون گلوى آن كودك را می گرفت و به طرف آسمان می‌پاشید.

سید بن طاوس می‌گوید: امام حسین(ع) فرمود: چون خدا این مصیبت مرا مى‏بیند برایم قابل تحمل است.

امام محمّد باقر (ع) می‌فرماید: یك قطره از آن خون بزمین باز نگشت.

گفته‏‌اند: امام حسین(ع) فرمود: پروردگارا! این عمل را براى ما خیر و صلاح قرار بده.

نقل دوم:

سبط ابن جوزى در تذكره از هشام بن محمّد كلبى نقل كرده كه چون حضرت امام حسین (ع) دید كه لشكر در كشتن او اصرار دارند، قرآن مجید را برداشت و آن را از هم گشود و بر سر گذاشت و در میان لشكر ندا كرد:

«‌ بین من و شما کتاب خدا و جدم رسول الله (ص) حاکم است. اى قوم! براى چه خون مرا حلال می‏دانید؟ آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا به شما نرسید قول جدّم در حقّ من و برادرم حسن (ع) که ما دو نفر سرور جوانان بهشت هستیم.»

در این هنگام كه با آن قوم احتجاج مینمود ناگاه نظرش افتاد به طفلى از اولاد خود كه از شدّت تشنگى میگریست، حضرت آن كودك را بر دست گرفت و فرمود:

« ای لشکر! اگر بر من رحم نمی‌کنید پس بر این طفل رحم کنید»

پس مردى از ایشان تیرى به جانب آن طفل افكند و او را مذبوح نمود. امام حسین (ع) شروع كرد به گریستن و گفت:

«اى خدا، حكم كن بین ما و بین قومى كه خواندند ما را كه یارى كنند بر ما، پس كشتند ما را.»

پس ندایى از آسمان آمد كه بگذار او را یا حسین كه از براى او مرضع یعنى دایه‌‏اى است در بهشت.

و در كتاب احتجاج مسطور است كه حضرت از اسب فرود آمد و با نیام شمشیر، گودى در زمین كند و آن كودك را به خون خویش آلوده كرد پس او را دفن نمود.

منابع

نفس المهموم / ص 319 / شیخ عباس قمی

بحارالانوار / ج 45 ص47 / مجلسی

الملهوف / ص 103

منتهی‌الامال / ج 2 ص 893 / شیخ عباس قمی

 
انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها