مناسبات دو یا چند کشور، هنگامی که به هر دلیلی از وضعیت عادی خارج و درگیر تنش میشود، در واقع نطفه بحران منعقد و رویاروییها آغاز میشود. وقوع جنگ در این فرآیند، بیانگر پیدایش و تداوم سطحی از اصطکاک و تنشزائی میان دو کشور، و به معنای ناتوانی یا عدم تمایل طرفین به حل و فصل اختلافات، از طریق راه حل سیاسی است. محاسبات طرفین از موقعیت و قدرتی که دارند و بسیاری از مولفههای سیاسی- اجتماعی، سازوکارهای وقوع جنگ را شکل داده و تسریع میکند.
تاکید بر ذکر زمان تقویمی برای آغاز جنگ میان دو، یا چند کشور، به معنای وقوع دفعی جنگ در زمان مشخص تاریخی نیست، زیرا جنگ در فرآیند زمانی و در درون پویائی سیاسی- اجتماعی و تاریخی شکل میگیرد. با این توضیح، وقوع جنگ، حاصل اقدامات دو یا چند جانبه در زمینههای مختلف است. زیرا التهاب ناشی از منازعه سیاسی و کنشهای نظامی-امنیتی در مناسبات دو کشور، در بستر زمان شکل میگیرد و سرانجام در یک نقطه تاریخی منجر به وقوع جنگ میشود. با این توضیح، پرسش این است که؛ شناخت کنونی از وقوع جنگ ایران و عراق در برگیرنده چه تجربهای برای آینده است؟ به این معنا که شناخت تجربه گذشته، چگونه از نیازهای آینده در برابر خطر جنگ مجدد و ضرورت مدیریت آن، پشتیبانی میکند؟
تجربه جنگ با عراق و بحث درباره چگونگی وقوع آن، تحت تاثیر چند نظریه و روش قرار دارد:
الف) برخی از مباحث موجود تحت عنوان «زمینه سازی جنگ»، به معنای آمادگی و اقدامات عراق برای حمله به ایران مطرح میشود. در همین چارچوب نقش تحریک کننده آمریکا مورد توجه قرار میگیرد.
ب ) تأثیر «اختلافات تاریخی» ایران و عراق، با وجود انعقاد قرارداد 1975 الجزایر، همچنین شرایط داخلی ایران، شامل بی ثباتی سیاسی و فروپاشی قدرت نظامی در وقوع آن که موثر ارزیابی میشود.
نظریههای یاد شده گرچه مستند به شواهد تاریخی است ولی با واقعیات تاریخی و به لحاظ روش شناختی، با پویائی ناظر بر منطق وقوع جنگ که، در درون تعاملات دو یا چند جانبه و تحت تاثیر ملاحظات سیاسی- اجتماعی صورت میگیرد، همخوانی ندارد. علاوه براین تفسیر سیاسی- اعتقادی از حمله عراق، بمنظور سامان دهی واکنش دفاعی جامعه ایران، همچنین ضرورت استفاده از تجربیات پیشین، در برابر تهدیدات نظامی آمریکا، چارچوب سیاستهای تبلیغاتی و روانی، در نگرش به تجربه جنگ را شکل داده و همین مسئله در عمل مانع از شناخت سازوکارهای وقوع جنگ و استفاده از آن برای مواد مشابه است.
تناقض حاصل از رویکردهای موجود، در عمل مانع از بحث است. به این معنا که از یکسو تاکید بر ماهیت جنگ دفاعی، موجب میشود بر اقدامات تجاوزگرانه عراق و نقش حامیانش ازجمله آمریکا مورد توجه قرار بگیرد، از طرفی؛ پیدایش چنین فضای ذهنی و تبلیغاتی از مسئله جنگ، مانع از شناخت عوامل موثر بر وقوع جنگ، شامل کنشهای ذهنی و عملی جامعه ایران پس از یک انقلاب میشود. در حالیکه ما به تجربه جلوگیری از وقوع جنگ، بعنوان میراث ملی و مدیریت بحرانهای تنشزا همواره نیازمندیم، اما ملاحظات سیاسی- اجتماعی در نگرش دفاعی، به مسئله جنگ، مانع از بهره برداری از این تجربه برای آینده میشود. علاوه بر چالشهای نظری در نگرش به تجربه جنگ، بنظر میرسد روش تاریخنگاری جنگ ایران و عراق، به دلیل تعهد روش شناختی برای ارجاع به اسناد و منابع، همچنین تکیه بر مواضع رسمی و اعلامی مسئولین سیاسی- نظامی، همچنین ذهنیتهای خاص، در عمل امکان شناخت مسئله وقوع جنگ را بعنوان یک مسئله مخاطرهآمیز و در عین حال یک مسئله سیاسی- اجتماعی پویا و تعاملی، از میان خواهد برد. در حالیکه برای درس آموزی از تجربه جنگ، باید از لایههای تبلیغاتی عبور کرد و منطق وقوع جنگ را، نه با روش تاریخنگاری مستند، بلکه با رویکرد و روش جامعه شناختی و راهبردی مورد مطالعه قرار داد.