بخش دوم/ گفت‌و‌گوی تفصیلی دفاع پرس با امیر یاسینی؛

اهدای سنگ کلیه برای بازسازی فاو!/ ژنرال ارشد بعثی در مخروبه‌ای شبیه به لانه سگ مخفی شده بود

«تلویزیون عراق تصاویری از کمک‌های اردن، مصر، عربستان و کویت و... برای بازسازی بصره و فاو نشان می‌داد. این کشورها با ارسال کامیون‌های حامل سنگ‌های گرانقیمت در بازسازیاین شهرها مشارکت داشتند. چند نفر از اسرای ایرانی که سنگ کلیه داشتند با مشاهده این تصاویر به مسئولین عراقی گفتند که می‌خواهند در بازسازی فاو و بصره مشارکت کنند!»
کد خبر: ۱۰۷۸۸۵
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۹ - 10October 2016
به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی دفاع پرس، در سال‌های دفاع مقدس تعداد 42 هزار و 916 آزاده از فرزندان ایران اسلامی در اردوگاه‌های عراق به سر می‌بردند. از این تعداد حدود 26 هزار تن از آزادگان از کارکنان کادر و وظیفه ارتش جمهوری اسلامی محسوب می‌شوند. اکثر آزادگان به دلیل شدت شکنجه و بدرفتاری بعثی‌ها دچار جراحات شدید و در نتیجه جانبازی شدند. به گونه‌ای که 97 درصد کل آزادگان (بیش از 41 هزار نفر) جانباز هستند. بسیاری از آزادگانی که از کارکنان پایور ارتش جمهوری اسلامی ایران بودند، پس از بازگشت به وطن، بدون کمترین ادعایی به یگان‌های خود مراجعه کرده و شروع به کار کردند. این افراد از جمله ساعی‌ترین کارکنان ارتش محسوب می‌شوند.

امیر سرتیپ دوم آزاده جانباز حسین یاسینی راوی شاخص کشورمان محسوب می‌شود. به دلیل مقاومت‌های سرافرازانه در برابر بعثی‌ها و در نتیجه تحمل روزهای متعدد بازداشت انفرادی در اسارت، عراقی‌ها به وی «یاسین سجن» می‌گفتند. «سجن» در زبان عربی به معنای «زندان، محبس، حبس، زنداني شدن و حبس بودن» است.

در میان روایت‌های این آزاده جانباز، کمتر خاطره شخصی از رشادت‌های خود در سال‌های دفاع مقدس و حتی زمان اسارت وجود دارد. اما هم‌رزمانش خاطرات زیادی از رشادت‌های امیر یاسینی بیان کرده‌اند. به زحمت توانستم راضی‌اش کنیم که دقایقی از وقتش را صرف گفتن خاطرات شخصی‌اش کند. جالب اینجاست که در خاطرات شخصی‌اش هم تا آنجا که توانست از بیان عملکرد افتخار آمیز خودش اجتناب کرد. تواضع و فروتنی وی در مواجهه با مردم، مکمل شجاعت در میدان‌های نبرد در برابر دشمن است. روایت امیر یاسینی وحدت بخش است. به گونه‌ای که تمام مخاطبان وی اعم از ارتشی، سپاهی، بسیجی، دانشجو، روحانی، خانواده محترم شهدا، جانبازان و... با دقت و لذت به سخنانش گوش می‌دهند. به همین خاطر در همایش‌های مربوط به شهدای گرانقدر ارتش، سپاه و بسیج و حتی دانشگاه‌ها و مساجد به عنوان سخنران از وی دعوت به عمل آورده‌اند.

اهدای سنگ کلیه برای بازسازی فاو! 
در سال‌های نه چندان دور فرماندهی تیپ 45 تکاور نیروی زمینی ارتش را بر عهده داشت و مأموریت‌های ویژه و راهبردی را به ثمر رساند. اگر چه سال‌ها پیش از آن به عنوان افسر نمونه ورزش لشکر، جوایز مختلفی کسب کرده بود ولی به‌رغم گذر سال‌ها، هنوز هم آمادگی جسمی و روحی بالایی دارد. دوستانش می‌گویند بارها تا مرز شهادت رفته است. شاید همین مسئله بر افزایش تواضع و فروتنی وی تأثیرگذاتر باشد. در مداحی و نوحه سرایی خوش صوت است. به گونه‌ای که در مراسم عزاداری امام حسین(ع) نوحه سرایی‌اش، طرفداران خاص خود را دارد.

«امیر سرتیپ دوم آزاده جانباز حسین یاسینی» راوی ثابت یادمان‌های ارتش و سپاه پاسداران که در 31 تیرماه 1367 به اسارت نیروهایعراقی درآمد، با 27 ماه سابقه اسارت در عراق، که جانشین معاون دفتر ارتباطات مردمی فرماندهی کل ارتش هم می‌باشد، همیشه با روی گشاده و لبخند با شما مواجهه خواهد شد. در ادامه بخش دوم گقت‌و‌گوی ما با وی را می‌خوانید:

** شکست تیم فوتبال عراق

فرمانده اردوگاه 19 دستور برپایی مسابقه فوتبال بین تیم اسرای ایرانی و تیم منتخب عراق را داده بود. برپایی این مسابقه همانند تیغ دو لبه بود. اگر در مسابقه شکست می‌خوردیم روحیه اسرای ایرانی تحت تأثیر قرار می‌گرفت. اگر با پیروزی ما همراه بود می‌توانست منجر به ارتقای روحیه اسرای ایرانی شود. از سوی دیگر باید مراقب این مسئله باشیم که برپایی مسابقه فرصت تبلیغات کاذب برای عراقی‌ها فراهم نکند.

این مسابقه فوتبال برگزار شد که در نهایت تیم فوتبال منتخب عراق را با نتیجه 6 بر 2 شکست دادیم. بعد از این مسابقه به مدت یک ماه تمام مسابقات فوتبال اردوگاه تعطیل شد و توپ و تور زمین فوتبال توسط عراقی ها پاره شد و ضرب و شتم اسرای ایرانی توسط بعثی‌ها افزایش یافت اما اسرای ایرانی روحیه بالاتری نسبت به قبل از بازی داشتند. این مسابقه منجر به افزایش وحدت اسرای ایرانی شد و آنها با شوق خاصی تیم خود را تشویق می‌کردند. فریاد ایران ایران اسرای ایرانی منجر به ناراحتی بیشتر عراقی ها شد و فرصت تبلیغات دروغین را از آنها گرفت.

اهدای سنگ کلیه برای بازسازی فاو! 

** اهدای سنگ کلیه برای بازسازی فاو!

در زمان اسارت امکانات مداوای اسرای بیمار بسیار محدود بود. به گونه‌ای که در صورت بیماری اسرا باید درد شدید را تحمل می‌کردند. چند نفر از اسرای ایرانی دچار سنگ کلیه بودند و با توجه به نبود امکانات لازم برای مداوای آنها، روزگار سختی را سپری می‌کردند. این افراد با طناب زدن آن هم در خلوت و به دور از چشم نگهبانان عراقی و در حالی که یک نفر از ایرانی‌ها با دیده‌بانی مراقب عدم حضور نگهبانان بود، سعی در دفع سنگ کلیه داشتند.

در همان روزها تلویزیون عراق تصاویری از «کمک‌های کشورهای دوست و برادر اردن، مصر، عربستان و کویت و سایر کشورهای عربی» برای بازسازی بصره و فاو نشان می‌داد. این کشورها با ارسال کامیون‌های حامل سنگ‌های گرانقیمت در بازسازی بصره و فاو مشارکت داشتند.

چند نفر از اسرای ایرانی که سنگ کلیه داشتند با مشاهده این تصاویر به مسئولین عراقی اردوگاه گفتند که می‌خواهند در بازسازی فاو مشارکت کنند. این حرکت اسرای ایرانی در ابتدا منجر به خوشحالی عراقی‌ها شد. شاید به این دلیل که با رسانه‌ای کردن آن می‌توانستند به تبلیغات دروغین صدام بیافزایند. اسرای ایرانی کیسه لیف حمامی که شامل سیزده سنگ کلیه دفع شده بود را به عنوان هدیه اسرای ایرانی اردوگاه 19 تکریت برای بازسازی عراق تحویل دادند. عراقی‌ها که تازه متوجه موضوع شده بودند خشمگین از این تحقیر شدن توسط اسرای ایرانی عکس العمل نشان دادند. این مسئله نشان دهنده حقارت بعثی‌ها در چشم اسرای ایرانی و روحیه بالای ایرانی‌ها بود.

** زندان انفرادی در شب ضربت خوردن حضرت علی(ع)

زندان الرشید بغداد هم مصیبت‌های خودش را داشت. یکی از موارد زندان انفرادی من مربوط به شب ضربت خوردن حضرت علی(ع) بود. بعثی‌ها برای نشان دادن حقارت خود حتی در حالی که اسرا در حال نماز خواندن بودند به آنها حمله می‌کردند. پس جای تعجب نیست اگر بگویم که درجه دار بعثی در حالی که در حال خواندن قنوت بودم به من حمله کرد. این در حالی بود که 17 شبانه روز از ماه مبارک رمضان را در انفرادی به سر می‌بردم. آنها برای خالی کردن عقده حقارت خود آب دهانشان را بر روی صورت اسرای ایرانی می‌پاشیدند و بعد می‌خندیدند. پاسخ تحقیر ایرانی‌ها در سالهای متمادی توسط بعثی‌ها، به وسیله خداوند متعال داده شد. روزگار بعثی‌ها چنان شد صدام از ترس جانش در مخروبه‌ای شبیه لانه سگ مخفی شده بود.

اهدای سنگ کلیه برای بازسازی فاو! 

** بیهوش شدن سرباز عراقی و باز هم انفرادی

در یکی از شب‌های اسارت یکی از اسرا دچار درد شدید کلیه شد. هر چه نگهبان را صدا زدند، متوجه صدای اسرا نشد. هم‌بندانم صدایم کردند. چون صدای بلندی داشتم، فکر کردند که با صدا زدن من نگهبان متوجه خواهد شد. اسیر بیمار از شدت درد به خود می‌پیچید. با تمام توان فریاد کشیدم: «سید حرص، سید حرص». نگهبان عراقی که «احمد سارق الحجر» بود، همزمان در حال نزدیک شدن به پنجره 6 آسایشگاه 2 بود، با شنیدن فریاد من دچار وحشت شد و در نهایت غش کرد. چند نفر از نظامیان عراقی بلافاصله بالای سر سرباز غش کرده عراقی رسیدند. شروع به تهدید کردند. در نهایت بازهم روانه بازداشتگاه انفرادی شدم. این بار به دلیل ترساندن سرباز عراقی و غش کردن وی.

** کریم بقره مفت خور

یکی از نگهبانان عراقی فردی قوی هیکل به نام «کریم» بود. به دلیل بهره هوشی پایین و نفرت اسرا از وی، به «کریم بقره» معروف بود. کریم بقره فردی به اصطلاح مفت خور بود که هر وقت سفره غذای اسرای ایرانی پهن بود، بدون کسب اجازه از خوراکی‌های اسرای ایرانی برمی‌داشت و تغذیه می‌کرد.

تصمیم گرفتیم که برای همیشه از شر او راحت شویم. با افزودن مقداری مایع شوینده به ماست و آب و نمک، دوغ مخصوصی تهیه کردیم. کریم بقره با شنیدن خبر وجود دوغ در آسایشگاه اسرا، با آن هیکل بزرگش مثل قرقی خودش را به آسایشگاه ما رساند و دوغ خنک را در دست اسرای ایرانی مشاهده کرد. از پارچ یک لیوان دوغ برای خودش ریخت و خورد. خواست لیوان دوم را بخورد که اسرا ممانعت کردند و گفتند که باید دوغ را برای بقیه اسرا نگهداشت.

کریم بقره اصرار کرد و گفت که من با این هیکل که مثل گاو هستم یک لیوان دوغ برایم کم است. ترفند اسرای ایرانی با این اصرارهای کریم بقره مؤثر واقع شد. یک پارچ کامل از دوغ مخلوط با مایع شوینده در اختیار وی گذاشته شد. کریم بقره شروع به سرکشیدن پارچ دوغ کرد. دوباره اصرار کرد و پارچ بعدی را هم سرکشید.

دقایقی از این نوشیدن‌ها نگذشته بود که کریم بقره دیگر نای ماندن نداشت و خلاصه مایع شوینده کار خودش را کرد و او را چنان به سمت کاخ صدام لعین روانه کرد (همانند دونده‌های دوی صد متر) که تا مدت‌ها دیگر خبری از این مفت خوری و چتربازی او نشد.

اهدای سنگ کلیه برای بازسازی فاو! 

** صدام بی وجدان و پیت حلبی

اسرای اردوگاه 19 تکریت برای صدام لعین نام مستعار «بی وجدان» انتخاب کردند. هر وقت قرار بود دقایق یا لحظاتی بعد از طریق برنامه‌های تلویزیونی، صدام مصاحبه و یا سخنرانی داشته باشد، بلافاصله به منظور تغییر کانال تلویزیونی و برای اینکه عراقی‌ها متوجه منظور ما نشوند، تحت عنوان اینکه تا «بی وجدان» نیامده سریع کانال تلویزیون را تغییر دهید، از پخش شدن تصویر و صدای صدام جلوگیری می‌کردیم.

از دیگر القاب صدام، «پیت حلبی» بود. در زمان مسابقات بین تیمهای منتخب عراق و اسرای ایرانی، خواننده‌های عراقی از شعری استفاده می‌کردند که در پاسخ آنها اسرای ایرانی هم‌صدا می‌گفتند «صدام پیت حلبی». در واقع اسرای ایرانی با گفتن «صدام پیت حلبی» بعثی‌ها را مورد تمسخر قرار می‌دادند. تا مدتی نظامیان عراقی با شنیدن جمله «صدام پیت حلبی» خوشحال می‌شدند و آن را نشانه هم‌دلی اسرای ایرانی با صدام می‌دانستند. تا اینکه متأسفانه افراد نفوذی و خبرچین‌های سست عنصر این خبر را به بعثی‌ها دادند که اسرای ایرانی با گفتن این عبارات رئیس جمهور شما را مورد تمسخر قرار می‌دهند. در نتیجه برخورد شدید و ضرب و شتم و تهدید و قطع آب و... نصیب ما اسرای ایرانی شد.

** شنیدن خبر ارتحال حضرت امام خمینی(ره) در اسارت

یکی از سربازان عراقی که شیعه و اهل نجف بود و دارای سابقه خدمت سربازی 13 ساله بود، «سید احمد» نام داشت. او به نسبت سایر نگهبانان عراقی مهربان‌تر بود. شنیدن خبر ارتحال امام(ره) منجر به ناراحتی شدید اسرای ایرانی شده بود. اما سیداحمد خبری داد که منجر به احساس عزت نفس و افزایش وحدت و یکپارچگی اسرای ایرانی شد. سید احمد گفته بود که نزدیک یک میلیون و دویست هزار نفر در مراسم تشیع پیکر پاک امام(ره) شرکت کردند. در این میان نگران آینده مملکت بودیم که چه کسی به جای امام خمینی(ره)، رهبری را بر عهده خواهد گرفت.

روز بعد از شنیدن خبر ارتحال امام خمینی(ره)، برای حصول اطمینان از صحت خبر و دریافت اخبار تکمیلی، سعی کردم خودم را به سید احمد نزدیک کنم.

به بهانه تماشای آفتاب در حال غروب، در مسیر سیم خاردار حیطه پیرامونی در ضلع غربی اردوگاه قرار گرفتم.

سربازان عراقی با گذر از کنار من با تهدید به من گفتند اینجا چه کار می‌کنی؟ بعد با ضرب و شتم به صورت و شکم من را تهدید به زندان کردند. در حالی که هر کدام گوی سبقت را در انتقال من به سمت زندان و تهدید ربوده بودند، سید احمد نگهبان دوست داشتنی و مذهبی عراقی خودش را به ما رساند و گفت که خودش من را به زندان خواهد برد.

در مسیر انتقالم به سمت زندان ضمن پذیرایی با لگد و مشت گفت برای چه آمده‌ای کنار سیم خاردار؟ گفتم خواستم اطمینان حاصل کنم. شما گفته بودید یک میلیون و دویست هزار نفر در مراسم شرکت کرده‌اند او بار دیگر گفت:« یک میلیون و دویست هزار نفر».

گفتم :«این را کف دست من بنویس» و او با خودکارش نوشت. نوشت «دوازده میلیون نفر». گفتم دوازده میلیون در مراسم شرکت کردند. با وساطت ایشان پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد شدم و خبر را با شوق وصف ناپذیری به صورت مخفیانه رساندم. همچنین خبر رهبری حضرت آقا (مد ظله العالی) شور و شعفی خاص به مجموعه اسرای ایرانی داد تا با وجود فراق آن رهبر فرزانه و فقید، پشتمان قرص و دلمان مسرور و خوشحال از این انتخاب باشد.

پس از آزادی از اسارت متوجه شدیم که امام خمینی(ره) فرموده بودند: «اگر روزي اسراء برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانيد و بگوييد خميني در فکرتان بود». این جمله مرهمی بود بر آلام تمام آزادگان در حالاتمام نگاه‌ها معطوف به جانشین خلف ایشان است که در واقع باعث مباهات و سربلندی از یک انتخاب اصلح برای رهبری کشور اسلامی ایران عزیز و مسلمانان جهان هستند. در سال‌های اخیر بارها توفیق دیدار حضرت آقا(مدظله العالی) نصیبم شد و مورد الطاف معظم له قرار گرفتم.

اهدای سنگ کلیه برای بازسازی فاو! 

** تعطیلی مسابقات ورزشی پس از ارتحال حضرت امام خمینی(ره)

پس از شنیدن خبر ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، اندوه و ماتم تمام اردوگاه را فرا گرفت. به مدت چهل روز مسابقات فوتبال را تعطیل کردیم. عراقی‌ها سعی کردند ابتدا با تهدید و بعد با تطمیع و حتی تبلیغات کذب که «ورزش را با سیاست ترکیب نکنید و...» دوباره مسابقات را برپا کنند. این اقداماتشان بدون نتیجه بود. آنها این مسئله را از چشم من می‌دیدند. بنابراین حکم به برکناری‌ام از مسئولیت ورزش اردوگاه دادند.

اما همدلی اسرای ایرانی منجر به حمایت آنها از من شد و هیچ یک از اسرا حاضر نشد که به جای من مسئولیت ورزش اردوگاه را بپذیرد. همانگونه که از قبل هماهنگ کرده بودیم، تا پایان چهلمین روز عزاداریمان برای امام خمینی(ره) هیچ مسابقه فوتبالی برگزار نشد. پس از یک اربعین عزاداری، با اصرار اسرا دوباره به عنوان مسئول ورزش اردوگاه برگزیده شدم. مسابقات فوتبال را راه‌اندازی کردیم. دشمن بار دیگر متوجه وفاداری اسرای ایرانی به امام خمینی(ره) و تبعیت از رهبری معظم انقلاب شد.

---

گفت‌و‌گو از رضا جهان‌فر

  انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار