به گزارش دفاع پرس از مازندران، متن وصیت نامه شهيد حاج سيد مهدي حسيني ولشكلائي که در تاریخ 29 دی 64 به نگارش در آمده است، در ادامه می آید:
«يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه المرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي».
( سوره والفجر قرآن كريم )
سلام و درود بر منجي عالم بشريت حضرت امام زمان (عج) و نائب بر حقش حضرت امام خميني روح الفداء و سلام و درود شهداي صدر اسلام، كربلاي اباعبدالله الحسين و شهداي انقلاب اسلامي جنگ تحميلي و خانواده هاي معظم شهداء، جانبازان، اسراء، مفقودين و رزمندگان و سلام و درود بر امت اسلامي ايران كه با لبيك خود قلب امام زمان عليه السلام و امام امت را شاد كردند.
بارخدايا! نمي خواهم قلم در دست بگيرم و وصيت نامه اي بنويسم چرا؟ چون بارها قلم در دست گرفتم وليكن لياقت شهادت را نداشتم اما اين بار چون گفتند عمليات در پيش هست من هم قلم در دست گرفتم و با خودم گفتم آيا اين آخرين دفعه اي كه وصيت نامه مي نويسم و به اين اميد كه ديگر شهادت نصيبم مي شود وصيتم را آغاز مي كنم.
سخني با خداوند يكتا ( مناجات):
بارخدايا! از زمانيكه به سن بلوغ رسيدم پايم به گرداب گناه كشيده شد. قدمي با رضايت تو برنداشتم تمام اعضاي بدنم به گناه كشيده شد و وجودم گواهي مي داد كه انساني گناهكار هستم و من خودم مي دانم كه چگونه هستم و چگونه بودم. روزهائي در منجلاب فساد به صورت غرق شده اي دست و پاي زدم، مي بايست خود را به كشتي نجات برسانم وليكن قدرت نداشتم چون از ايماني ضعيف برخوردار بودم، قلبم از ازدياد گناه سياه شد و مهري بر آن نهاده شده بود.
تا اينكه درب شهادت گشوده شد و ندائي از امام عاشقان مرا به خود جلب مي كرد. از روستاي ما برادر شهيد حسين بهرامي به عنوان رهبري ما جوانان روستا را هدايت مي نمود و به راستي و درستي سوق مي داد اما قلب من هنوز عاشق شده بود هنوز قلب حسين از من نگران بود و من دنباله رو فساد بودم. بارها توبه مي كردم وليكن توبه ام را شكسته. قلبم شكست اما چشمانم حيا نداشت بالاخره روزي تصميم گرفتم برگردم و جامه اي نو بر تن كنم تا شايد بتوانم رهايي يابم.
اي خداي بزرگ، مي دانم روسياهم اما دلم مي خواهد با تو باشم و در كنار عاشقان تو زندگي را آغاز كنم.
اي خداي مهربان مي ديدم كه هر روز دوستانم پرپر مي شدند، هر روز نداي شهداء با خونشان بر در و ديوار كوچه روستايمان نوشته شده بود اما هنوز در خواب غفلت هستم و دنبال مسائل دنيايم.
به من مي گفتند كه زياد به فكر اين دنيا نباش اما من گوش نمي دادم و هیچگاه به واقعيتها فكر نمي كردم و هيچگاه تصميم نگرفتم بر هواي نفس غلبه كنم و خود را مطيع هواها مي كردم و بنده هواها بودم. به ظاهر خود را بنده تو مي دانستم و اما در عمل بنده دنيا، بنده ماديات، بنده نفس و بنده چيزهاي ديگر ...
اي خداي مهربانم! اگر تو مرا نبخشي من به چه كسي روي آورم و چه كسي مرا خواهد بخشيد؟
پرورگارم راهي براي من نمانده مگر اينكه شهادت در راه تو نصيبم شود غير از اين، شعله هاي آتش جهنم در انتظار من هست مي ترسم از آن لحظه اي كه پرونده اعمالم را در دست چپم قرار دهند و بگويند در صف كافران قرار گرفتي اي. خدايای بزرگ مرا عفو كن و مرا مورد لطف و رحمت خود قرار بده.
سفارش مردم به حق و صبر
اي اهالي روستاي ولشكلا! روستاي ما بهترين شهداء را تاكنون تقديم انقلاب كرده است، اگر سري به جبهه ها بزنيد مي بينيد كه آواز شهيد حسين بهرامي، شهيد درويشي، شهيد حسين پور در گوش ها زمزمه مي كند و هرجا يادي از آنان مي شود انسان به ياد بزرگان صدر اسلام مي افتد.
مي دانم كه وصيت نامه من مانند وصيتنامه آنان فقط همانند مركبي روي كاغذ بر جاي مي ماند و بدان عمل نمي شود! اما لازم مي دانم مطالبي را به عرض برسانم ابتدا سخنم را با جوانان محل شروع مي كنم جوانهايي كه هر روز در كوچه هاي اين روستا پرسه مي زنند و گهگاهي ارمغان طاغوتچي ها را با خود به همراه دارند به جاي اينكه مساجد را پر كنند در وقت اذان همانند دوران گذشته در كوچه ها قدم مي زنند در جلوي عكسهاي شهداء و خانواده هاي معظم آنان رفتاري بر خلاف اخلاق اسلامي دارند و شايد رضاي خدا در آن نباشد و حتي آشكارا قلب داغداران را جریحه دار مي سازند.
اي جواناني كه مورد خطلاب من هستيد! از شما مي خواهم به خدا روي آوريد و به پيام شهداء كه سعادت دنيا و آخرت شما را مي خواهند گوش فرا دهيد و به آن عمل كنيد. نماز جمعه و جماعت را حفظ كنيد و به حفظ سنگر مسجد بپردازيد و فريب فريب خوردگان را نخوريد كه خداوند رئوف و مهربان است و در توبه را هميشه به روي بندگان خود باز مي دارد و اما آنهائي كه قلبشان سياه و مهر خورده است بگذاريد خود را به اشتباه، انسان پنداشته و در عيش و نوش غرق باشند و شگفتا كه خود را هم انسان دوست و دلسوز مردم بشناسانند و خويشتن را روشنفكر و عضو مفيد جامعه هم بدانند بگذار چنين باشند و اين بي خبران نفهمند كه اين شكيبائي كه از دست رود و پايان اين نابساماني و دروغ سرائي چه شود اين در آلودي و نابسماني شرح زندگي انسان است و اين روزها و شبها امتداد دو رنگي است هر كدام بگونه اي شاهد دردها و رنج هاي آلودي و نابسامانی و دروغ سرائي چه شود؟ اين در آلودي و نابساماني شرح زندگي انسان است و اين روزها و شبها امتداد دو رنگي است هر كدام به گونه اي شاهد دردها و رنجهاي انسان بوده و هستند، ولي شما آيا فكر نمي كنيد كه اسلام نياز به نسل جوان و رشد آنان دارد ؟
بيائيد خود رهائي دهيد و نداي شهدا را گوش فرا دهيد و بدان عمل كنيد تا در روز قيامت رو سفيد واقع شويد. خواهران روستاي ولشكلا انتظار شهدا از شما اين است كه پيرو واقعي مادرتان حضرت زهرا (س) باشيد و در حفظ حجاب خود بكوشيد و بدانيد كه اگر يك تار موي شما را نامحرم ببيند در روز قيامت شما را به موهاي سرتان مي بندند و آويزان مي كنند همانگونه كه رسول خدا (ص) در شب معراج مشاهده فرمودند.
سخني با دوستان
برادران حزب الله محل! قدري از كانون گرم خانواده دور شويد، دست از مسائل دنيايي بكشيد و روی به جبهه ها آوردید كه زيبائي هاي دنيا شما را جلب نكنند و همانند آنهائي نباشيد كه كه پس از گذشت 7 سال از انقلاب و جنگ نسبت به اينها بي تفاوت هستند و هميشه به فكر خويش بوده و دنبال جمع كردن مال و مقام دنيا مي باشند و و هنوز تصميم نگرفتند براي انقلاب گام بردارند و مي خواهم بگويم دلم نمي خواهد اين دسته از افراد در مراسم و محافل مذهبي كه براي اينجانب برگزار مي شود شركت كنند اما مي ترسم رضاي خدا در اين نباشد اميدوارم خداوند متعال همه ما را از ياوران پاك و راستين انقلاب و امام قرار دهد .انشاء الله
سخني با دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي
من به دشمنان اسلام و انقلاب مي گويم كه بدانند آتش جهنم در انتظار شماست بدون شك شما در قلوب امت جاي نداريد و در همه حال نيست و نابود خواهيد شد پس هرچه زودتر راهتان را انتخاب كنيد و خود را از مسير انحراف بازگردانيد و به كشتي نجات اسلام بپيونديد، تا از غرق شدن شما جلوگيري به عمل آيد و در نهايت نجات يابيد. اي آمريكا و شوروي و اسرائيل و مدافعان داخلي در ايران! بدانيد كه با اين خونهاي شهدا سيلي جاري مي شود و همه شما را غرق خواهد كرد.
در خاتمه مي خواهم با اعضاي خانواده ام صحبتي داشته باشم
پدر و مادر مهربانم! شما در پرورش من خيلي زحمت كشيديد. مي دانم يك هزارم آن را نتوانسته ام جبران كنم و با بيان عرايض و قلم فرسائي هم نمي شود جبران كرد وليكن از شما مي خواهم مرا ببخشيد و از من راضي و خشنود باشيد.
پدر و مادر جانم! مي دانم مرگ من كمر شما را مي شكند وليكن اميد است صبر و استقامت داشته باشيد و از خداوند متعال بخواهيد كه قرباني شما را قبول نمايد.
پدر و مادر مهربانم! دلم نمي خواست از شما جدا شوم و شما را دوست داشتم اما فرمان خدا را بايد اجرا كرد همچنان كه حضرت ابراهيم فرمان خدا را اجرا نمود و دستور رهبر عزيز را بايد اجرا كرد.
پدر و مادر گرانقدر! همسر و فرزندانم در نزد شما امانت هم هستند در تربيت فرزندانم بكوشيد و به آنان بياموزيد كه پدرتان شهيد شده و آنان هم راه پدرشان را ادامه دهند .
و همسرم با شهادت من غم جانسوزي او را فرا مي گيرد با او طوري برخورد شود كه قدري از محبتهاي از دست رفته را بازيابد سفارش زياد نمي كنم .
سخن پايانم با برادر و خواهرانم مي باشد
و تو اي برادرم! دلم مي خواهد در خواندن درس كوشا باشي و در مكتب اسلام پرورش يابي تا در آينده بتواني فرد مفيدي براي جامعه اسلام باشي .
برادر! در آينده راههاي زيادي در پيش پاي تو نهاده مي شود، دامهاي شيطان فراوان است و تو بايد فقط پيرو ولايت فقيه باشي برادرم در محافظت و تربيت فرزندانم بكوش.
اما شما اي خواهرانم! شمائي كه بعدها شما را خواهر شهيد مي نامند. مي خواهم قداست شهيد را حفظ كنيد و در حفظ حجاب بكوشيد و سعي كنيد رضاي شوهرتان را فراهم كنيد و قدمي بدون رضاي خداوند و شوهرتان برنداريد.
در خاتمه از تمام دوستان و فاميلان نزديك و امت روستاي ولشكلا بخصوص خانواده هاي معظم شهدا براي آخرين دفعه خداحافظي مي كنم اميدوارم مرا ببخشيد و مرا عفو كنيد از فاميلان خودم معذرت مي خواهم كه نتوانسته ام محبتهايشان را جبران كنم. از دامادم حسين اباصلت كه در دوران زندگي هميشه به عنوان يك برادر مرا كمك مي كرد تشكر مي كنم و از او معذرت مي خواهم كه نتوانسته ام جبران كنم.
پدرجان! از تو مي خواهم مراسم مرا ساده برگزار كنيد و در انجام مراسم مذهبي حتماً با حاجي آقا يوسف پور و حاجي آقا بهاري مشورت كنيد( در صورت عدم دسترسي اشكالي ندارد).
انتهای پیام/