در این سالها یکه و تنها به امید تو زنده ماندم و زندگی کردم. میدانم بارها در برابر امتحان الهی قرار گرفتم. آن لحظه که تکیه زندگیم را از من گرفتی و من فکر کردم بدبخت و بیچاره شده ام،آتشی جان مرا فرا گرفته بود که احساس کردم در آن آتش خاکستر خواهم شد؛ اما تو که همیشه امید دردمندانی آبی بر آتش روح و روانم ریختی. یگانه یادگار همسر مهربانم را به من سپردی، مرا دعوت به پرورش ثمره زندگیم نمودی و به من هنرها آموختی تا با استفاده از آن امرار معاش کنم. تو خواستی امانتداری قابل باشم. میدانستم که فرزند امانت خداست در دست والدینش.
آرامتر که شدم با یاد تو مرگ همسر را تحمل نمودم؛ زیرا با خدایم عهد و پیمان بسته بودم. همان لحظه گفتم:خدایا مرا محتاج خلق نکن به من ببخش تا فرزندم را در سایه پدربزرگ و مادر بزرگش به ثمر برسانم.
اما فراموش نکرده ام قولی را که در لابلای گریه ها و مویه های تنهاییم در کار پسرم از تو گرفتم. خدایا! هر رنجی را تحمل میکنم و حاضر به انجام هر امتحانی هستم. فقط از تو مرگ آرامی میخواهم. آرزو دارم لیاقت آسمانی شدن پیدا کنم، پس گناهانم را ببخش. اگر ناشکری از این بنده حقیر سر زده به بزرگواری خود نادیده بگیر.
نمیدانم همه آنهایی که عازم سفر حج میشوند همین دلشوره را دارند، شاید به خاطر دوری از خانه و خانواده است؛ اما نه، من بارها سفر رفته ام. خدایا چه تفاوتی بین سفر مکه و سفرهای دیگر است؟ چرا اینگونه نگرانم؟ یعنی مرا به سوی خود فرا میخوانی؟
قلم و کاغذ به دست گرفته ام تا مطالبی را که خواهان سفارش آنم، به نگارش درآورم. نمیخواهم خانواده ام را نگران کنم. خداوند همان صبری را که در طول سالهای سخت با دنیا بودن به من داد به آنها هم در نبود من خواهد داد. میدانم خواهر مهربان، برادر، پدر و مادرم همیشه یاورم این کاغذ را خوانده و مرا از دغدغه و نگرانی خواهند راند.
دوست دارم به سوی خدا بروم، نمیدانم کی و چگونه؟ اما هر لحظه آماده ام تا به آرزوی دیرینه ام برسم. میخواهم مثل مردانی که به جهاد میروند، جهاد کنم و از پروردگارم پاداش بگیرم. خانواده عزیزم نمیخواهم دوری من باعث ناراحتی شما شود؛ چون خود خوشحالم و مطمئن هستم. وقتی بدانید من با رضایت کامل به سوی خدا میروم آرام خواهید گرفت.
شما بهترین و دلسوزترین خانواده دنیا هستید که همیشه باعث افتخارم بوده اید. میخواهم بعد از من نیز با رفتار پسندیده باعث شادیم شوید. صبر پیشه کنید و بدانید همه جا با شما خواهم بود. تنها فرزندم وحید را به خواهرم می سپارم و درخواست میکنم نهایت سعی و تلاش خود را در تربیت او به کار بندد.
همیشه یار و یاور مظلومان و بی سرپرستان باشید. یتیمان را اکرام کنید و آنها را در پناه خود بگیرید. من درد بی پناهی و فرزند یتیم داشتن را احساس کرده ام هرچند لطف و عنایت خداوند شامل حالم بوده و خانواده ای مهربان داشته ام ولی میدانم همه با این شانس بزرگ روبرو نیستند. روز خود را با صدقه دادن شروع کنید تا بلا و مصیبت از شما و نیازمندان دور شود. همیشه و همه جا خدا را در نظر بگیرید. احادیث و سخنان امام و پیامبران را سرلوحه کار خود قرار دهید و با مردم مهربان باشید. از حق یتیمان دفاع کنید و نگذارید ظالمان بر مظلومان چیره شوند.
از خواهران و برادران مسلمان و آزاده خود نیز حلالیت می طلبم و از آنها می خواهم قرآن بخوانند، فرزندان خود را با کلام خدا آشنا کننده و پیرو حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) و خاندان پاک و مطهرشان باشند.
در اینجا کلام خود را به پایان می برم و با شادی و خوشحالی و رضایت و آرامش کامل قلبی به زیارت خانه خدا میروم، به سرزمین وحی و آرزوی مهیا شدن این سفر معنوی را برای همه آرزومندان دارم.
آمین
شیخ العارفین
انتهای پیام/