عملیات محرم از زبان فرماندهان اصفهانی

عملیات محرم، نام آشنایی است برای همۀ آنهایی که گاهی خاطرات دلتنگی شان را به یاد می آورند و در میان سنگهایی که نام یاران سفر کرده برآنها نقش بسته قدم می زنند و به یاد آن روزها بغض می‌کنند و گاهی غزلی غریب را بر مزارشان می‌سرایند.
کد خبر: ۱۱۱۰۴۲
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۱ - 01November 2016

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از اصفهان، 25 آبان سالروز تشییع پیکر مطهر 370 شهید گلگون کفن عملیات محرم همه ساله به عنوان روز حماسه و ایثار مردم اصفهان گرامی داشته می شود.

عملیات محرم، نام آشنایی است برای همۀ آنهایی که گاهی خاطرات دلتنگی شان را به یاد می آورند و در میان سنگهایی که نام یاران سفر کرده برآنها نقش بسته قدم می زنند و به یاد آنروزها بغض می کنند و گاهی غزلی غریب را بر مزار شان می سرایند. محرم که می آید آن همه خاطره و ایثار، شهادت و جان فشانی عبور و عشق، آسمان و باران همه در اذهان زنده می شود و بعضی هم از داغ دلتنگی آنروزها فغان می کنند و هنگام سخن پهنای صورتشان را اشک می گیرد.

وقتی به خیابان ها و کوچه ها گذری می کنی و نام شهید را که در تابلوی سر کوچه نقش بسته نظاره می کنی و وقتی حرف های مادر و پدر پیر و کمر خمیده شهید را می شنوی پرنده دلت اوج می گیرد می رود به کنار رودخانه دویرج، می رود روی خاک های به خون آغشته شرهانی، یا می نشیند بر سر ارتفاعات حمرین و 175، به کدام نقطه و سجادۀ این مناطق باید لحظه ای نشست تا آنچه اتفاق افتاد ببینید و بشنوید، کاظمی تلاش کرد در اوج معرفت، دل ها را شاد کند، مرتضی راهکار داد، حاج حسین مسیرها را بررسی کرد و همه و همه با هم جمع شدند و عملیاتی رقم خورد و اهدافی بدست آمد و بچه هایی آسمانی شدند تا افتخارات این عملیات بین اوراق فراموش شدۀ جنگ پنهان نماید.

یاد تمام حماسه آفرینان و شیر مردانی که با غرور و افتخار دل امام را شاد کردند گرامی باد.

حالا بعد از سال ها جمعی که دیروز حماسه آفریدند و دوشادوش فرزندان این سرزمین مسیرهای بهشتی را پیش می رفتند امروز برای گفتن گوشه ای آن حماسه ها اینگونه سهیم شده اند:

سردار قربانی، نام آشنای لشکر 25 کربلا که آن روزها همه او را صدا می زدند برادر مرتضی. آن روزهای حماسه ساز عملیات را خوب به یاد دارد حتی وجب به وجب آن خاک را خوب می شناسد و هنگام سخن گفتن با انگشتش نقشه عملیات را بین زمین و آسمان برایم می کشد.

«با تعدادی از برادران از جمله حسین خرازی، مصطفی ردانی، احمد کاظمی، مهدی زین الدین، برادرمان قوچانی و ... رفتیم منطقۀ عملیاتی که از بانه شروع شد تا ارتفاعات ملخ خور، منطقۀ پاوه، گیلان غرب، سومار تا دهلران همه جا را شناسایی کردیم تمام نقطه ها را بررسی کردیم با توجه به توانایی های خودمان و دشمن و عوارض منطقه و حتی بعضی مسیرها را شبانه می رفتیم برای شناسایی و در همان منطقه نسبت به امور و اقدامات تصمیم گیری می شد. رسیدیم به دهلران، مهرماه بود و هوا هم تقریباً گرم. رفتیم سپاه دهلران که یک سری از نیروهای مردمی و یک سری از عشایر بودند که خیلی هم نجیب و اطلاعات خوبی داشتند.

جلسه ای با آنها گذاشتیم ، آن زمان سپاه دهلران مدرسه ای بود که ما هم در آن مدرسه یک پایگاه زدیم و مستقر شدیم و اولین جلسه را با همان تعدادی از برادران که به شناسایی رفته بودیم گذاشتیم.

یک روز دیگر ما به اتفاق چند تن از فرماندهان به شناسایی رفتیم که متأسفانه با مین برخورد کردیم و من و بچه ها مجروح شدیم من حدود هفده ترکش خورده بودم.

در دزفول به هوش آمدم اما به خاطر حساسیت عملیات از منطقه خارج نشدم. در اهواز تحت مداوا قرار گرفتم و همان جا چند روزی را با تمام فرماندهان هماهنگی لازم را انجام می دادم. 4 الی 5 روز مانده به عملیات محرم آمدم توی منطقه و شناسایی ها را دوباره بررسی کردم همه چیز خوب بود امکانات هم مستقر شده بود و اولین باری بود که به ما توپخانه داده بودند با اینکه ماخودمان توپخانه گرفته بودیم ولی آموزش دادن آن برعهدۀ برادر زهدگر که اولین مسئول توپخانۀ ما بود و سرلشکر حسن شفیعی به عنوان مسئول ستاد ما بود با حسن مقدمی که مسئول ادوات و توپخانه ما بودند.

به هر جهت همه چیز مهیا شد برای شب عملیات، حدود ساعت 08/22 دقیقه 9/8/61 که همه روز 10/8/61 را می گویند شروع عملیات، عملیات محرم با رمز مبارک «یازینب» آغاز شد منتهی من روز قبل یعنی 8/8/61 نیروهایم را از توی رودخانۀ چیخواب که رودخانۀ وحشی هم بود به لطف خدا عبور دادم به آنها جیرۀ جنگی دادم و پشت راهکارها استقرارشان دادم البته سرهنگ هژیری هم به همراه دو گروهان که فرمانده هنگ ژاندارمری خوزستان بود با نیروهایش تحت امر ما بود در این محور.

ما با اعلام رمز عملیات سریع عمل کردیم و در اولین ساعت توانستیم خط را بشکنیم و با موفقیت به هدف خود برسیم. محور ما اولین محوری بود که توانست به مقصد خود برسد.»

سردار سید احمد موسوی مسئول اطلاعات عملیات لشکرامام حسین(ع)

لشکر امام حسین(ع) دراین عملیات سه محور داشت محور چم سری، ربوط و چم هندی. وقتی عملیات شد در محور چم سری سه گردان از خودمان و سه گردان از لشکر علی بن ابیطالب(ع) بردیم آن طرف آب و با توجه به پیش بینی که از قبل کرده بودیم معبر هم باز شد و عملیات با موفقیت انجام شد خط دشمن را شکستیم و به جاده ای که می رفت برای شرهانی رسیدیم و در اولین جائیکه می شد بمانیم یعنی تپه های ماهور بود چیزی در حد 3 الی 4 کیلومتر از خط رودخانه رد کرده بودیم و آنجا اولین جایی بود که نیروهای گردان ماندند و خط پدافندی تشکیل دادند در دو محور دیگر وقتی گردان های اولی از آب عبور کرده بودند گردان های بعدی که خواستند عبور کنند هم فشار آب زیاد شده بود و هم ارتفاع آب لذا به مشکلاتی برخوردند و به راحتی نتوانستند آن طرف آب بروند و با توجه به اینکه عملیات هم شروع شده بود و ما در محورهای دیگر جلو رفته بودیم. این گردان ها قرار بود از آب عبور کنند و تعدادی دچار فشار آب شدند و با چفیه به هم گرده زده بودند دست هم را گرفته بودند اما در نهایت این دو محور یعنی ربوط و چم هندی این مشکل را پیدا کردند آن گردان هم که آن طرف رفته بود وقتی نتوانست در ادامه گردان دیگر و پشتیبانی برود آن طرف دستور عقب نشینی به آنها داده شد. تلفات دو چندان شد آنها که می خواستند برگردند با فشار آب روبرو شدند که هر چه به صبح می رسیدیم فشار و ارتفاع زیاد می شد و تعدادی بچه ها شهید شدند. بعد از این هم که ما در محور چم سری رفته بودیم جلو این دو محور هم عقب آمدند و همه از طرف چم سری ادامه عملیات دادند و طی چند مرحله عملیات به شرهانی و زبیدات رسیدم.

مرتضی شریعتی فرمانده گردان امام محمد باقر(ع)

ما اولین گردان بودیم که به کنار رودخانه رسیدیم و یک گروهان از تیپ 84 خرم آباد هم به ما مأمور بود. نیروهای 84 را در بین گروهان ها تقسیم کردم محور ما عبور از ربوط بود. مسیر کاملاً دشت بود یک شب قبل از عملیات با هماهنگی فرماندۀ لشکر آقای ابوشهاب حرکت کردیم و خود را به نزدیکترین محل رساندیم. گردان ما خط شکن بود. قبل از عملیات دو سه نفر را فرستادم تا برای آخرین بار عمق آب را بسنجند تا زانوی آنها آب بود یکی از آنها که برگشت گفت آب بالا آمده و تا سینۀ ما آب است.

خودم با یکی ، دو نفر کنار رودخانه رفتم. یکی از بچه های تخریب وارد آب شد آب زیاد بود خود را به سختی به آن سوی رودخانه رساند. آب هر لحظه بیشتر می شد و وحشتناک روی هم کله می زد. برگشتیم کنار گردان دستور حرکت آمد. با نیروها کنار آب آمدیم. به مسئول محور حسن آقایی تماس گرفتم و گفتم آب زیادشده گفت نه اشتباه می کنید. گفت چاره ای نیست باید از رودخانه عبور کرد. تیپ ها و لشکر ها همه حرکت کرده اند. گفتم عبور غیر ممکنه و پشت بی سیم بگو مگو می کردیم. ابوشهاب آمد روی خطمان و گفت باید عبور کنید. گفتم امکان ندارد. حسین هم روی خطمان آمد و گفت مرتضی باید عبور کنید گفتم تکلیفه؟ گفت بله باید عبور کنید به نیروها گفتم آب زیاد شده دست هم را بگیرید و زنجیر وار عبور کنید همدیگر را رها نکنید و تا آنجا که می شود با قدرت عبور کنید.

عرض رودخانه محل عبور ما خیلی نبود شاید 8 متر بود ولی فشار آب خیلی بود. گروهان اول بدون تلفات عبور کرد. هر لحظه بر سرعت و طغیان آب افزوده می شد. گروهان دوم عده ای عبور کردند وعده ای درگیر آب شدند و وقتی روی آب می افتادند به هر دست آویزی که می رسیدند سعی می کردند خود را نجات دهند بچه های ارتش از تیپ 84 هم با این گروهان بودند.

پشت سر آنها خودم به آب زدم تا بچه ها را آن طرف کنترل کنم. وسط آب دیگر چیزی نفهمیدم بعد از چند دقیقه روی آب آمدم و نجات پیدا کردم فقط فریاد زدم وارد رودخانه نشوید آب سنگین است. گردانهای دیگر پشت سرمان ایستاده بودند خودم را به آن سوی رودخانه رساندم. نیروها را سازماندهی کردم و آمادۀ شکستن خط شدیم. بیش از یک سوم از بچه های گردان نتوانستند خود را به ما برسانند از کانال عبور کردیم موانع را پشت سرگذاشتیم به پل ربوط که رسیدیم منورها روشن شد. خط که شکسته شد بی سیم زده شد برگردید. چون همۀ نیروها آن سوی رودخانه مانده بودند عده ای هم که به آب زده بودند غرق شده بودند. تا آمدیم برگردیم چون عملیات شروع شده بود و تیربارها و خمپاره های دشمن به کار افتاده بودند تعدادی از نیروهایم زخمی و شهید شده بودند با مشکلات زیاد و کم کردن راه و تاریکی شب دوباره برگشتیم کنار رودخانه.

چفیه ها را به هم بستیم و سعی کردیم خود را به این طرف برسانیم عده ای هم ماندند و گفتند ما همین جا سنگر می گیریم و می مانیم تا شهید شویم. خودم هم به این طرف آب آمدم. شب به آخر رسید هوا کم کم داشت روشن می شد. آفتاب که زد ابوشهاب آمد سازمان گردان ما به هم ریخته بود. دوباره گردان را سازماندهی کردیم و برای مرحلۀ دوم عملیات حاضر شدیم.

حاج محمد سلمانی فرمانده گروهان در گردان امام حسین(ع)

وقتی کنار رودخانه ایستادم دیدم وضعیت خیلی ناجور است ولی باید از آب عبور می کردیم. از طرفی هم می دانستم وارد آب شویم نصف بچه ها را آب می برد. بالاخره زدیم به آب بچه ها بعضی توانستند خود را نجات بدهند خودم هم که یعنی شناگر بودم خیلی تلاش کردم تا نجات پیدا کردم.

بچه ها شاخه درخت ها را می گرفتند یا هر چیز دیگر را شاید نجات پیدا کنند. به هر زحمتی بود شاید با نصف گردان رسیدیم آن طرف آب آن عده از بچه ها که بودند را جمع کردم و به طرف دشمن حرکت کردیم، قبل از ما خط را شکسته بودند تیربارهای دشمن پشت سر هم کارمی کرد تعدادی مجروح روی زمین افتاده بودند سیم خاردارها را چیدیم و رفتیم جلو که خود را در میدان مین دیدیم. قدمعلی عابدی و معاونم حسن نقی جلوی من را گرفتند که جلو تر نروم و ما را برگرداندند عقب و خودشان رفتند روی مین، مین منفجر شد و صدای تیربار عراقی ها در این معبر هم به راه افتاد. هوا تاریک بود نفهمیدم تیر هم خوردند یا نه، مجبور شدم با نیروها برگردیم عقب. داخل کانال ماندم با خودم گفتم این دو نفر هم شهید شدند اما بیسیم چی ام بچۀ زرنگی بود توانست خودش را نجات دهد.

آمدیم عقب حاج علی باقری را پیدا کردم و به طرف معبر قبلی حرکت کردیم چون معبر جدید باز نشد. دشمن همه جا را به رگبار بسته بود. همه جا زیر آتش بود. نتوانستیم عبور کنیم. حاج علی با آرپی جی تیربارها را خاموش کرد ولی نتوانستیم نیروهایی که دنبال مان بودند را از معبر عبور دهیم و برسیم به محلی که باید پدافند می کردیم حدود 50 ، 60 نفر نیرو مانده بودند. مستقر که شدیم گفتم متوجه باشید عراقی ها داخل پستی بلندی منطقه مخفی شده اند یک وقت شما را پشت سر هدف قرار ندهند. از اتفاق یک عراقی افتاده بود به طرفش که شلیک کردیم بلند شد و فرار کرد. در حالت پدافندی بودیم حدود یکی ، دوساعت که گذشت خبر دادند با وضعیتی که در رودخانه بوجود آمده برگردید. حاج علی هم آنجا بود نیروها را جمع کردیم رودخانه را سخت پیدا کردیم چون هوا تاریک بود و منطقه مین گذاری و نمی دانستیم از چه راهی آمده ایم به هر زحمتی بود خود را به رودخانه رساندیم. در بین راه محمود اکبری معاون گردان پایش به مین برخورد کرد و پایش قطع شد یکی از بچه ها فریاد می زد گفتم چه خبره؟ گفت: اکبری زخمی شده خودم را به او رساندم کمک کردیم او را هم آوردیم لب رودخانه. میدان مین سختی را پشت سر گذاشتیم . هوا هم داشت روشن می شد.. بچه ها لب رودخانه جمع بودند رودخانه هنوز روی هم غلت می خورد همه وحشت کرده بودند کسی جرأت عبور از رودخانه را نداشت. گفتم باید به آب بزنیم چون دشمن پشت سرمان است. و با کاتیوشا هم لب رودخانه را می زد.

من اولین نفر بودم که پریدم داخل آب عرض رودخانه شاید 20 متر بود ولی شدت آب مرا 300 متر پایین تر برد اصلاً نمی شد شنا کرد بالاخره به آن طرف رودخانه رسیدم. بچه ها هنوز می ترسیدند. دوباره خودم را به آب انداختم آمدم این طرف فریاد بچه ها بلند شد که تو که رفتی چرا برگشتی؟

گفتم: می خواهم به شما بگویم که می شود از این آب عبور کرد بچه ها جرأت پیدا کردند و آمدند داخل آب و بالاخره همه را با زحمت آوردیم این طرف دویرج.

انگار دویرج آبش تشنۀ بچه ها بود دهان باز کرده بود و همه را می بلعید.

برادر کریم نصر فرمانده تیپ قمربنی هاشم که سهم آن از حضور در جبهه و ایثارگری هایی که در عملیات ها داشته است اکنون یک صندلی چرخ دار است از خاطرات ادامه عملیات محرم می گوید: حاج کریم پس از عبور از موانع و سختی های زیادی که نیروهایش برای رسیدن به اهداف داشته اند و حتی شهادت بهترین یارانش از جمله مهدی نصر را به یاد دارد چنین می گوید:

حدود ساعت 5/1 نیمه شب بود که توانستیم ارتفاعات 400 را بگیریم بعد از این نقطه به طرف پایین ارتفاعات که مقر دشمن بود سرازیر شدیم تعدادی اسیر گرفتیم تعدادی تانک منهدم کردیم ، حسین همچنان با مادر ارتباط بود نزدیکی صبح بود که بچه ها نمازشان را خواندند و روی جادۀ شرهانی با بچه های لشکر14 به هم رسیدیم یعنی دقیقاً ضلع شرقی عملیات که به مشکل بر خورده بود. با تصرف ارتفاعات 400 توانستیم دشمن را از شمال به جنوب برانیم و حتی مسیر خودروی و نفربر آنها را هم بگیریم. همانطور که از ارتفاع پایین می آمدیم دشمن از روبرو با تانک بچه ها را هدف قرار می داد.پشت سرم را نگاه کردم دیدم بچه ها دارند مجروح و شهید می شوند.

حاج کریم نصر صحبت هایش را ادامه می دهد و از شهید مهدی نصر می گوید که چگونه تلاش می کرد واز چندین شب بود که خواب به چشم مهدی نیامده بود. پاکسازی می کردیم و جلو می رفتیم تا که ما رسیدیم به پاسگاه شرهانی و چاه های نفت، پاکسازی کردیم و رفتیم جلو در یکی از محورها مهدی نصر را دیدم که ازشدت خستگی و ناراحتی شهادت بچه ها، حالتش برایم نگران کننده بود. بالاخره ما می بایست جلو می رفتیم و نیروها را مستقر می کردیم و در حالت پدافندی قرار می گرفتم.حدود 5 ساعت بعد از دیدار با مهدی شنیدم، که به شهادت رسیده است. نیروها پس از سه روز از عملیات ارتفاعات 175 را گرفتند شهر زبیدات هم توسط مرتضی گرفته شد ، جادۀ آسفالته که مسیر رفت و آمد خودروها بود و عراق بر آن کاملاً دید داشت گرفته شد. به طور کلی به اهدافی که در این عملیات پیش بینی شده بود رسیدیم. عملیات موفقی بود هرچند تعدادی از بچه ها شهید شدند.

سردار سید علی بنی لوحی از آمار شهدای محرّم می­گوید: «... در عملیات محرّم 4500 شهید و مجروح دادیم که از میان آن­ها 1250 شهید بودند که 750 نفر آن­ها مربوط به شهر اصفهان بود. منطقه چم سری و چم هندی منطقه عظیمی است؛ چون میعادگاه حدود 750 نفر از بچه های مظلوم و حماسه آفرین اصفهان است. عملیات محرم چون در ایّام عاشورا انجام گرفت، رزمندگان حال و هوای کربلایی داشتند.

می­شد گفت رزمندگان این عملیات نسبت به رزمندگان عملیات های دیگر حسینی­تر و حسینی­وارتر شهید شدند. آن زمان شهدا را از یک منطقه جمع­آوری کرده و در سوله­ای نزدیک اندیمشک جمع کردند و تعدادشان بسیار زیاد بود. از استان های مختلفی بودند وقتی آمار گرفتیم روز دوم و سوم، دیدیم که شهدای اصفهان حدود 750 نفر هستند. به واسطه مسئولیت آن زمان، دیدیم اگر 750 شهید را باهم بفرستیم اصفهان، مردم طاقت و تحمّل این همه شهید را ندارند. موضوع را با «حاج حسین خرازی» مطرح کردیم و به اصطلاح تأکیدش روی همین مسئله بود. تصمیم گرفتیم شهدا را در دو نوبت بفرستیم. 370 شهید در مرحله اول که تشییع شد و حماسه به وجود آمد؛ 3 یا 4 روز بعد 250 شهید دیگر تشییع شدند و حماسه ای بزرگ آفریده شد... »

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار